۱۳ تير ۱۴۰۱ - ۱۱:۱۵
از موبایل‌قاپی و قمه‌‌کشی تا خفت‌گیری و چاقوکشی

چرا مجرمان وقیح شده‌اند؟

چرا مجرمان وقیح شده‌اند؟
موبایل قاپ هستند؛ در گروه های تک نفره یا چند نفره با موتورهای سرقتی یا پلاک مخدوش با سلاح سرد یا گرم اقدام به خفت گیری و زورگیری می کنند؛ برایشان فرقی ندارد مالباخته نوجوان است یا سالمند؛ فقط آنچه مهم است سرقت گوشی تلفن همراه است!
کد خبر: ۵۶۹۲۹

هستند؛ به صورت تک نفره یا در گروه‌های دو یا چهار نفره سوار بر موتورهای سرقتی یا پلاک مخدوش، همراه با سلاح سرد و گرم در خیابان ها زاغ زنی می‌کنند تا سوژه‌شان را پیدا کنند.

 برایشان فرقی نمی کند که طعمه‌شان زن باشد یا مرد، بچه باشد یا پیرمرد؛ فقط آنچه چشمانشان را می گیرد برق گوشی تلفن همراه است؛ بله درست فهمیدید موبایل قاپ‌ها را می گویم؛ سارقانی که از گرانی گوشی تلفن همراه سواستفاده کرده و اقدام به قاپ زنی می کنند.

پرونده اول: دستگیری بعد از اولین سرقت!

علی یکی از سارقان موبایل است؛ دستبند به دست با بلوز و شلوار آبی‌رنگ با آرم پلیس آگاهی در کنار مأمور پلیس نشسته است.

 خودش می‌گوید اولین بار بود که برای سرقت گوشی آمده بود اما از بخت بدش دستگیر شده.

علی این روزها منتظر است بچه اش به دنیا بیاید.سرش را توی دستانش می گیرد و می گوید: خیاط بودم اما از کار بیکار شدم. برای خرج بیمارستان همسرم مجبور شدم با یکی از بچه محل ها که در کار سرقت است همراه شوم، موتور برادرم را قرض گرفتم... آن روز بعد از اینکه گوشی موبایل را از راننده یک ماشین در چراغ قرمز زدیم راننده پای پیاده دنبالمان کرد؛ ما هم سوار موتور فرار کردیم اما هول شده و زمین خوردیم، نفر دوم که حرفه ای تر بود فرار کرد و من ماندم و مالباخته و موتور برادرم و جرم سرقت موبایل!

پرونده دوم: با بی‌رحمی پسرم را خفت کرده و موبایلش را دزدیدند/ پسرم خانه نشین شده!

زن برای پیگیری پرونده سرقت موبایل پسرش پا به مقر پلیس آگاهی گذاشته، می گوید: جمعه صبح پسرم با دوستانش قرار گذاشته بود که توی پارک همدیگر را ببینند. 

پارک نزدیک خانه مان است چند خیابان آن طرف تر. هنوز مسافتی نرفته بود که  همان آقایی را که آن طرف میز می‌بینید با بیرحمی هرچه تمام تر با یک نفر دیگر از پسر ۱۶ ساله ام زورگیری کردند.

 زن صدایش می لرزد، با دست چادرش را درست کرده و می گوید: انگار پسرم را زیر نظر گرفته بودند، سرکوچه از موتور پیاده شده و موتور را پارک کرده بودند، بعدش هم به سمت پسرم آمده و با ضرب و شتم گوشی را از پسرم می گیرند.

 زن از حال نامناسب پسرش می‌گوید: جدای از اینکه در این زورگیری بدنش دچار ضرب دیدگی شده و دستش شکسته است دیگر می ترسد که به خیابان بیاید... از آن موقع خانه نشین شده است.

زن اما از دستگیری سارقان خوشحال است؛ می‌گوید دیروز با ما تماس گرفتند که سارق گوشی را دستگیر کردیم.من و همسرم هم آمده ایم برای پیگیری شکایت.

مرد سرصحبت را باز می کند و می گوید: کاش مجازات‌ها بازدارنده بود تا این از خدا بی خبران به خود اجازه نمی دادند که احساس امنیت و آرامش خانواده ها را خدشه دار کنند.

مرد به سارقانی که دستبند به دست توی سالن هستند اشاره کرده و می گوید: اینجا را ببینید، هر سارقی را آورده‌اند هر کدام چند فقره سابقه سرقت و چند سال زندان در کارنامه دارند انگار که هیچ کدام از مجازات ها بازدارندگی نداشته و تنبیه ها اثری نداشته است!

پرونده سوم: با چاقو خفت گیری می‌کنم/ کاری به زنان و ناموس مردم ندارم! 

سن و سالی ندارد؛ به زور سنش به ۲۰ سال می‌رسد؛ معلوم نیست چطور با قد و جثه ریزش خفت گیری هم می کند!

هیچ ترس و ابا و نگرانی از گرفتن عکس و صحبت با خبرنگاران ندارد؛ سر و صورت و دستانش پوشیده از تتو و نقش و نگار است.

تا می فهمد خبرنگارم، انگار که می‌خواهد از شاهکارش سخن بگوید براحتی می‌گوید: خفت گیری می کنم؛ ساعت، موبایل، پول و بعد لبخند می زند!

می پرسم با چه؟ چشمانش برق می‌زند و می گوید: با چاقو... با ناخن‌گیر که نمی‌شود!

از این همه وقاحت حالم بد می شود!

می‌گویم از زن‌ها هم می دزدیدی؟

بادی به غبغب می‌اندازد،  انگار که به غیرتش برخورده، می‌گوید: نه آبجی؛ تو کار ما نیست؛ به زن و ناموس مردم کاری نداریم!

افسر پرونده از سابقه دار بودنش می‌گوید؛ از اینکه از کانون اصلاح و تربیت شروع کرده و الان هم به زندان رسیده و اصلا هم متنبه نشده است.

وانمود می کند که پشیمان است؛ با زبان سر می گوید اما زبان دلش چیز دیگری را فریاد می زند؛ اصلا نشانی از پشیمانی در چشمانش نیست!

همانطور که مسوول پرونده دستش را کشیده و می برد بدون هیچ مقاومتی، لبخند به لب و با خوشحالی تمام خداحافظی می‌کند؛ انگار که نه انگار اینجا دستبند به دست در محوطه پلیس آگاهی پایتخت به جرم خفت گیری و سرقت دستگیر شده است! 

پرونده چهارم:از پشت فرمان ماشین گوشیم را زدند/ دو ساعت بعد پلیس دستگیرشان کرد

مرد راننده تاکسی است برای پیگیری شکایتش به پلیس آگاهی آمده؛ سارق را از دور نشان می‌دهد و می گوید: همان پسر بود؛ پشت فرمان داشتم گوشیم را چک می‌کردم که نمی‌دانم چطور آن را ربود.

من هم در ماشین را باز کرده و دنبالش کردم اما کم آورده و گمش کردم. با خودم گفتم گوشیم از دست رفت اما دو ساعت نشده از کلانتری با من تماس گرفتند و گفتند که دزد گوشیت را دستگیر کرده‌ایم ، برای شناسایی بیایید... حالا هم برای تشکر از پلیس و هم پیگیری کارها آمده‌ام پلیس آگاهی!

پرونده پنجم: کشف ۱۵ فقره موبایل قاپی/ دستگیری بعد از ناکامی در درگیری با پلیس!

سارق است؛ سارق سابقه دار؛ به قول خودش موبایل قاپ تکرو ؛ البته افسر پرونده گفته اش را تکمیل کرده و می‌گوید که با ۱۵ فقره سرقت دستگیر شده آن هم حین سرقت در محله جامی!

با موتور پلاک مخدوش و سر و صورت پوشیده از غفلت شهروندان سوء استفاده کرده و تلفن همراه‌شان را می دزدید اما دفعه آخر در حین سرقت تیم پلیس شناسایی اش کرده و بعد هم در تعقیب و گریز با پلیس زمین گیر می شود.

آنقدر گستاخ است که با سلاح سردی که در دست داشته، قصد درگیری با ماموران را داشت که در نهایت با هوشیاری ماموران دستگیر و خلع سلاح می شود.

                          ***

قصه زورگیری و موبایل قاپی حکایت عجیب و غریبی نیست؛ واقعیت تلخی است که در فضای حقیقی یا تجربه اش کرده اید یا از این و آن در موردش شنیده و در فضای مجازی هم تصاویر و فیلم‌های دلخراشش را دیده اید.

اگرچه پلیس با تشکیل قرارگاه مقابله با موبایل قاپی و تیم واکنش سریع سعی در برخورد و دستگیری هرچه سریع‌تر مجرمان و بازگرداندن احساس امنیت به شهروندان دارد اما آنچه جای اشکال دارد عدم تناسب جرم و مجازات است که  بازدارندگی لازم را ندارد چراکه در طرح‌های دستگیری پلیس متاسفانه با متهمانی مواجه هستیم که بارها به زندان رفته و بعد از آزادی از زندان، دوباره کسب و کار مجرمانه خود را از نو شروع کرده و باز هم دستگیر شده اند!

منبع: فارس 

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
گزارش خطا
تازه ها