دوست داشتم به بهانه موضوع تبعیض نژادی و مسائل اخیر آمریکا چند جمله تطبیقی بنویسم و به موضوع نژادپرستی در ایران خودمان بپردازم.
اما متوجه شدم ماهیت مهاجرت ، تفکرات و انتظارات نژادی و... در کشور ما ذاتا با جایی مثل آمریکا متفاوت است.
ما ایرانیها بعد از آغار حکومت قاجار نه با کرامت به میهمانی ملتی رفته ایم و نه با آغوش باز میزبان کسی بودهایم.
نه فقط در ایران بلکه در خاورمیانه ،مهاجرت یک امر اجباری و عمدتا ناشی از یک نوع اوارگی مادی و یا فرهنگی است.
شاید به همین دلیل بعد از آنکه صفویه با جذب هنرمند و صنعتگر و فقیه و دانشمند غیر ایرانی سعی کرد #تمدن_ایران را در اصفهان باشکوه پی بریزد تاکنون رفت و آمد خوبی به خاک ایران انجام نشده است.
ما هنوز در ذهنمان مزخرفات موهون تاریخی درباره نژاد داریم و همچنان روی گسل عرب و عجم ، آریایی و تورک و اختلافات رنگین کمان اقوام ایرانی از کورد و لر و تازی و #تاجیک گرفته تا #گیلکی و #مازنی و #تات و#تالشی و #بلوچ بندبازی داریم.
مسئلهی ما با مهاجرین #افغانی که گاه در ایران به دنیا آمده و همین جا در چاه و ساختمان و پروژههای دشوار جان میبازند ، مشخص نشده و موضعمان نسبت به همخونهای شرقی و آسیای مرکزی و جمهوری هایی که تا قبل از قاجار یا در شاهنامه بخشی از ایران بزرگ بوده اند هم روشن نیست.
ما که روزگاری اصفهان مان را ارامنه شمالغرب تزیین میکردند و در جنوب #زاینده_رود سکنی گزیده بودند و بسیاری از ادبا و علمای ما زینت نظامیههای عربی و اندلسی و آفریقایی و خاور دور #تمدن_اسلامی و آسیایی بودند؛ امروز گاهی مانند عقب مانده ها دربارهی #اقوام و الوان چنان حرف زده یا #جوک سازی مینماییم که گویی چه تافته جدا بافته ای هستیم؟
قوانین ما جوابگوی رفت و آمد عزت مدار آنانکه به ما پناه می آورند و مایی که قصد جلای وطن داریم نیست.
تظاهرات نژادپرستی در وجود ما کم نیست و اینکه مشکلات ما از باب مهاجرت نیز کم است بخاطر آن است که اساسا ما مهاجرتی را درک نکردیم.
بر خلاف این واقعیت که در چهارراه تمدن و در گذار از سیطره حکومتهای مقدونی و اعراب و در فوج دست به دست شدن کشور بین غلامان سلجوقی و سامانی و خوارزمشاهی و بعدا حضور مغول و تیموری و روس و عثمانی هیچ نژادی دست نخورده نمانده و سخن گفتن از عصبیت قومی به اتکا زبان و جغرافیا گزافهای بیش نیست؛ برخورد ما با میهمانان و رفتار سست ما در میهمانی سایر کشورها تاملهای زیادی دارد که باید بدان پرداخت.
چارچوبی که نه با منشور_کوروش میسازد و نه با خلقیات ملتی که از آمد و شد آنان تمدن اسلام پا گرفت.
ملتی که روزگاری جنگآوران مقدونی و مغول در فرهنگ و اخلاقش غرق میشدند و وزرای ایرانیش عباسیان و سلجوقیان بیگانه را در ماورای ایران خوشهچین فکر ایرانی کرده بود، چنان مسحور برنامههای چند صد سال استعمار شده که در میانه بیابانهای فلات ایران بر کرد زبان و عرب زبان پاسبان تیسفون و مدائن و پشتون و هزارهی خراسان بزرگ و مردان آفتاب سوختهی دیار رستم نیز فخر پدران آن سامانها را به خودشان میکنند و حقی برای او قائل نیست.
درست است که در جامعهی ما خبری از جسارت به رنگین پوستان نیست اما باید به جرات گفت، از نظر آزار کلامی اقوام، قوانین سختگیرانه دربارهی رفت و آمد همسایگانی که ایران سرزمین مادری آنهاست و همچنین تولید محتوای نژادپرستانه و نفرت آفرین در رسانهها به مراتب از جایی مثل آمریکا نابردبارتر و آبستن اتفاقات خطیرتر است.
محمد صادق دهنادی