نکات کلیدی تربیت فرزند
خطای والدین و بدبختی فرزند + فیلم
کودکانی که در برابر مصیبتها حساس میشوند و در مقابل لذتها، بی تفاوت!
استاد شهید مرتضی مطهری :
یک کتابی نوشته است ژان ژاک روسو به نام امیل که ترجمه شده است به فارسی؛ راجع به تربیت کودک، کتاب خیلی معروفی است. آنجا یک کودک افسانهای را فرض میکند که خودش میخواهد این کودک را تربیت کند.
از نظر جسمی میخواهد تربیت کند
از نظر حسی حتی میخواهد تربیت کند
از نظر احساسی میخواهد تربیت کند
از نظر عقلی میخواهد تربیت کند
از نظر اخلاقی میخواهد تربیت کند
در تمام اینها تکیه این مرد این است که امیل را جوری پرورش میدهد که در دامن سختیها پرورش یابد. میگوید بدبختتر از فرزندان، آن کسانی که بچه هایشان را در ناز و نعمت پرورش میدهند که نمیگذارند سردی و گرمی دنیا را بچشند، پستی و بلندی دنیا را ببینند و بدبختتر از آنها در دنیا کسی نیست! چرا؟ خیلی منطق روشنی دارد! میگوید اینها بچه هایشان را جوری تربیت میکنند که این بچهها در مقابل مصیبتها حساس میشوند و در مقابل لذتها، بی تفاوت؛ ببینید چقدر حرف منطقی است! مثل این پدر و مادرهای نادانی که بچه شان را این جور تربیت میکنند. چون بچه اش را دوست دارد از همان شیرخوارگی، انواع وسائل آسایش را برای او فراهم میکند. این بچه هرگز سرما را نچشیده است و هرگز تشنگی را هم نچشیده است. میگویی آقا! بچه ات روزه بگیرد { میگوید } بچه من روزه بگیرد؟! دوازده ساعت این بچه من چیزی نخورد؟! حتی آب هم نخورد؟! نه گرسنگی میبیند، نه تشنگی میبیند، نه سختی میبیند، نه رنج میبیند، نه حتی یک حرف تند از کسی میشنودو به قدری زود رنج می شود که یک نسیمی از سختی وقتی به او میرسد، فوق العاده ناراحت میشود، اما در مقابل هر مایه لذتی که به او بدهید، انگار چیزی به او نداده اید. او اصلا گرسنگی نکشیده، جلوی آن بچه روستایی، نان جویی را گذاشته باشید، بچه از نان جو، صد درجه بیشتر لذت میبرد. اما این آقازاده، از اینکه بوقلمون یا هر غذایی را به حد اعلی، طباخ درجه اول، پخته باشد و برایش حاضر کرده باشد، به صورت موجودی در میآید که در مقابل لذتها بی تفاوت است؛ یعنی از این جهان لذت نمیبرد، اما از همه چیز رنج میبرد.
از نظر جسمی میخواهد تربیت کند
از نظر حسی حتی میخواهد تربیت کند
از نظر احساسی میخواهد تربیت کند
از نظر عقلی میخواهد تربیت کند
از نظر اخلاقی میخواهد تربیت کند
در تمام اینها تکیه این مرد این است که امیل را جوری پرورش میدهد که در دامن سختیها پرورش یابد. میگوید بدبختتر از فرزندان، آن کسانی که بچه هایشان را در ناز و نعمت پرورش میدهند که نمیگذارند سردی و گرمی دنیا را بچشند، پستی و بلندی دنیا را ببینند و بدبختتر از آنها در دنیا کسی نیست! چرا؟ خیلی منطق روشنی دارد! میگوید اینها بچه هایشان را جوری تربیت میکنند که این بچهها در مقابل مصیبتها حساس میشوند و در مقابل لذتها، بی تفاوت؛ ببینید چقدر حرف منطقی است! مثل این پدر و مادرهای نادانی که بچه شان را این جور تربیت میکنند. چون بچه اش را دوست دارد از همان شیرخوارگی، انواع وسائل آسایش را برای او فراهم میکند. این بچه هرگز سرما را نچشیده است و هرگز تشنگی را هم نچشیده است. میگویی آقا! بچه ات روزه بگیرد { میگوید } بچه من روزه بگیرد؟! دوازده ساعت این بچه من چیزی نخورد؟! حتی آب هم نخورد؟! نه گرسنگی میبیند، نه تشنگی میبیند، نه سختی میبیند، نه رنج میبیند، نه حتی یک حرف تند از کسی میشنودو به قدری زود رنج می شود که یک نسیمی از سختی وقتی به او میرسد، فوق العاده ناراحت میشود، اما در مقابل هر مایه لذتی که به او بدهید، انگار چیزی به او نداده اید. او اصلا گرسنگی نکشیده، جلوی آن بچه روستایی، نان جویی را گذاشته باشید، بچه از نان جو، صد درجه بیشتر لذت میبرد. اما این آقازاده، از اینکه بوقلمون یا هر غذایی را به حد اعلی، طباخ درجه اول، پخته باشد و برایش حاضر کرده باشد، به صورت موجودی در میآید که در مقابل لذتها بی تفاوت است؛ یعنی از این جهان لذت نمیبرد، اما از همه چیز رنج میبرد.
ارسال نظرات