تابناک جوان:
ساعت ۶:۳۰ صبح روز جمعه دوم آذر برای پرنده نگری به سمت تالاب قنبرآباد در ورامین حرکت کردم. در میانه راه دیدن سارگپه و سنقر خاکستری که تازه به تکاپو افتاده بودند نوید روزی پر از پرنده می داد.
یکساعت بعد از حرکت به قنبرآباد رسیدم، برای عکاسی از یک دسته زردپره مزرعه برای لحظاتی ایستادم. یک ماشین سفید رنگ با دو نفر سرنشین از کنارم رد شد. رنگ لباسشان توجهم را جلب کرد. خوشحال شدم که در این صبح زیبا پرنده نگرهای دیگری هم در تالاب خواهم دید. هر چه به تالاب نزدیک تر می شدم تعداد ماشینهایی که گوشه و کنار تالاب پارک کرده بودند بیشتر نمایان می شد. از یک طرف خوشحال بودم که چقدر خوب است اینهمه پرنده نگر، از طرف دیگر هم نگران بودم که این حجم از جمعیت پرنده ها را آشفته می کنند. حدود ساعت ۸ بود که به نزدیکی تالاب رسیدم.
همیشه حاشیه تالاب را بیشتر از خود تالاب دوست دارم و قبل از اینکه بخواهم به خود تالاب برسم پرندگان حاشیه را رصد می کنم. امیدوار و خوشحال بودم که روز خوبی برای پرنده نگری پیش رو خواهم داشت. دوربین دو چشمی را برداشتم و مشغول تماشا شدم. در هر گوشه دو سه نفری نشسته بودند و مثل اینکه بخواهند از پرنده ها حرفه ای عکاسی کنند برای خودشان کومه درست کرده بودند. اما یک لحظه تردید کردم. با دقت بیشتر، در دست یکی از آنها اردک پلاستیکی دیدم. به خودم لرزیدم. می دانستم که اینها را برای فریب دادن اردک ها و جلب توجه آنها استفاده می کنند. هنوز داشتم در لنز دوربین نگاه می کردم که اولین صدای شلیک گلوله را شنیدم و فلامینگویی که به سرعت و ناموزون بر فراز تالاب پرواز می کرد....
دور تر را نگاه کردم. حدود چهار نفر از یک ماشین پیاده شدند. دو نفر از آنها اسلحه به دست بودند که خودشان را رساندند پشت یکی از تپه ها و بدون مکث به سمت پرندگان در تالاب شلیک کردند. ماشین را روشن کردم و به سمت تالاب رفتم. ماشین دیگری با چهار سرنشین، از سمت مقابل من تالاب را ترک می کرد، آنها حتما نهار ظهرشان را که از پرندگان مهاجر تالاب است، فراهم کرده بودند. اینقدر فضا آرام و ساکت بود و امنیت برقرار بود که شکارچیها برای خودشان به راحتی تفنگ هایشان را بر می داشتند و شلیک می کردند.
در نظر داشته باشید که این شکارچیان بدون مجوز، اینقدر آسوده به هر پرنده ای شلیک می کنند و تالاب را نا امن می سازند. دلم می سوخت از تصور این که چه ساده پرنده های مهاجری که کیلومترها پرواز کرده تا به این تالاب رسیده اند مورد هدف عده ای سودجو قرار می گیرند. شاید من به اشتباه در تالاب دنبال اردک سیاه کاکل می گشتم. باید به خانه ی یکی از همین شکارچی ها می رفتم و سر سفره با غذای لذیذ اردک سیاه کاکل مواجه می شدم؛ به این ترتیب شاید پرنده نگری من با طعم گوشت اردک سیاه کاکل همراه بود، چون در تالاب اثری از این پرنده نبود. چند بار تماس با سازمان برای اعلام خبر حضور شکارچی ها، و ارسال چند پیام در گروههایی که ادعای حفاظت از حیات وحش را به دنبال خود به یدک می کشند راه به جایی نبرد، شاید چون مسائل حاشیه ای و پیش پا افتاده جذابیت بیشتری دارد تا دغدغه یک پرنده نگر در یک تالاب. یا شاید ....
من و تالاب و پرنده های مهاجر در این وضعیت همه آشفته بودیم و همزمان شکارچیان در نهایتِ آسودگی. یگان حفاظت محیط زیستی که برخی عکاسها و پرنده نگرها را با التماس و التجاء، آنهم «گاهی»، به برخی تالابها راه می دهند، چگونه نمی توانند جلوی این همه شکارچی را یکجا بگیرند؟ من در ایران تالابهای زیادی رفته ام و دیده ام که غالباً شکارچیها آزادیهای بیشتری دارند تا ما پرنده نگرها. تفاوت ما با شکارچیها در این است که آنها پرنده ها را در مگسک تفنگهایشان می بینند و با گلوله مال خود می کنند اما ما پرنده نگرها فقط از دریچه دوربین و نهایتا ثبت آنها در دفترچه های کوچک خود. بعد از بازگشت ما از تالاب، چیزی از رد پا از ما به جا نمانده اما بعد از بازگشت ایشان، کلاً چیزی باقی نمانده! البته به غیر از پوکه های خالی.
از طرف سازمان حفاظت از محیط زیست از همین آذرماه در استانهای مختلف پروانه های شکار و صید پرنده ها صادر شده و خواهد شد. و من با خود می اندیشم وقتی نمی توانند شکارچی های غیر مجاز که به راحتی وارد تالابها و جنگل ها می شوند و پرندگان و حیوانات را شکار می کنند کنترل کنند و مانع کارشان شوند، چگونه می خواهند شکارچیان با مجوز را محدود کنند به حدود اختیارات قانونی شان؟ می گویند آنها فقط مثلاً دو روز در هفته و فقط روزی دوتا کبوتر یا اردک یا خوتکا و... شکار می کنند اما آیا این با واقعیت سازگار است؟ شکارچی ای که به دسته اردک ها شلیک می کند آیا می داند که در این دسته از اردک ها چه گونه هایی از پرندگان کمیاب ایران و جهان وجود دارد؟ آیا در پرواز و یا در حالتی که پرندگان مشغول استراحت هستند، فرق اردک سرحنایی با سرسبز و یا بلوطی و خوتکا و ... را می داند؟
متاسفانه به نظر می رسد امسال سال بسیار خوب و خوشایندی برای شکارچیان است، کبک آنها از الان خروس می خواند. همانطور که سُفره های آنها با اردک های بلوطی، سرسیاه، سیاه کاکل و سر سفیدی رنگین می شود که کمی قبلتر خونشان تالابها را رنگین کرده است.
وقتی به پرندگان کنارآبزی شلیک می کنند چه می دانند که خروس کلی اجتماعی و یا طاووسک چیست؟
شکارچیان در سایه امنیت محیط زیست و یگان حفاظت کشور دارند به راحتی شکار می کنند و آب از آب تکان نمی خورد و ما پرنده نگرها تنها کاری که می توانیم بکنیم (تنها کاری که اجازه داریم انجام دهیم) این است که غصه بخوریم و با خود تکرار کنیم: یعنی تا کی باید شاهد اینهمه نامهربانی با پرندگان مهاجر خسته ایران باشیم؟
ما هم مانند پرندگان ایران دلخسته ایم، خسته از اینهمه بی مهری نسبت به پرندگان. من از تالابهای خوزستان؛ در رأس آنها هویزه و شادگان حرف نمی زنم یا از تالاب های مازندران مانند فریدونکنار و میانکاله و ...
من از تالاب کوچک قنبرآباد در تهران صحبت می کنم. وقتی نمی توانند این تالاب کوچک را مدیریت و حفاظت کنند چقدر می توانیم دلخوش باشیم که به تالابهای بزرگ کشور توجه خواهد شد؟ چگونه این تالاب ها با انبوه شکارچیان مجوز دار و بی مجوز مورد حفاظت قرار می گیرد؟ جمعه در تالاب قنبرآباد در میان شلیکهای پیاپی شکارچیان و سر و صدای آبچلیک ها، اردک ها؛ خروس کولی ها و... روبروی دیدگان من فصلی از حفاظت محیط زیست در کشور رونمایی شد. کاش چکیدن خون پاهای تیرخورده و آویزان خروس کُلی دم سفید مُهر باطلی می شد بر مجوزهای صادر شده از سوی سازمان حفاظت از محیط زیست کشور برای صید و شکار که طبیعت زیبای ایران را زخمی کرده است و خواهد کرد ...
متن و عکسها: محسن ملاح