۱۴ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۰۶
نقدی به قرائت رسمی از مشروطه

مشروطه؛ عامل توسعه یا توسعه ستیز؟

محمد صادق دهنادی
کد خبر: ۶۸۲۵۲

1- روز چهاردهم امرداد هر سال، یادآور صدور فرمان مشروطیت به امضای مظفرالدین شاه قاجار در سال 1285 است. حکمی که به عنوان یک نقطه عطف برای رابطه ی دولت و ملت در تاریخ ایران و غرب آسیا، یک شتاب دهنده تاریخی برای جریان عدالتخواهی ، حریت و دموکراسی خواهی محسوب می شود. مشروطیتی که نه یک آغاز ، بلکه به عنوان یک گام بزرگ مساله مردم (هر چند به مفهوم وارداتی) را وارد معادلات قدرت کرد. تعبیری از مردم که با همه آفت ها و لطافت ها با کلمات مشابهی چون خلق الله، رعیت، امت و ... متفاوت بود. از طرف دیگر در فراسوی حداقل 300 سال درگیری در فلات ایران برای تشکیل یک مرز و یک پرچم و یک حکمرانی تفسیری جدیدی از قدرت و حکومت خودنمایی کرد که با همه آنچه در این سرزمین 7000 ساله گذشته بود، فرق داشت. گرچه رویدادهای بعدی نشان داد که مشروطیت چه از جنبه آنکه شرط گذاشته و چه از سوی آن که مشروط شده، درک درستی نشده بود و حتی روند عادی تکامل را طی نکرده و ناقص الخلقه سزارین شده بود اما به هر روی تجربه ای بود که گرچه در سرزمین مبداء به نتیجه ای که می خواست نرسید اما با شکل دهی یک فرهنگ و یک فضا، آغاز فصلی نو برای توسعه ( ونه الزاما پیشرفت) تلقی گردید.

2- مشروطه به خاطر نقشی که در تولید نهادهای دموکراسی داشت، بخاطر شهدا و شخصیت های صالحی که برای آن جان فشانی کردند و برای اهداف و شعارهای ملی و مذهبی که برای آن برشمرده اند به عنوان یک خاطره ارزشمند و محترم همه ایرانیان محسوب می شود. اتفاق مهمی در عرصه بیداری تلقی می شد اما واقعا در مسیر تجدد و پیشرفت (چه در معنای غربی و چه در معنای بومی آن) چگونه ارزیابی می گردد؟ این سوالی است که به دلیل مختلف کمتر مورد بحث و نقد قرار گرفته است. به عبارت دیگر و شاید از دیدی بدبینانه آنچه در مشروطه اتفاق افتاد گرچه رویه ای توسعه گرا و تجدد خواهانه بود اما در مقایسه با مدل های توسعه ای بسیاری از کشورهای آسیایی که خیلی دیرتر به این روند پیوستند و یا تا آخر هم به این روند نپیوستند، یک باطن ضد توسعه و نامتناسب با وضع فرهنگی و اجتماعی ایران داشت، چه اینکه در نهایت نیز به دو مرحله استبداد کوچک در دوره دوره محمد علی میرزا و بزرگ دردوره رضاخان میرپنج منجر شد.

شاید مهمترین دلیل برای عدم مطرح شدن این پرسش ( که مشروطه در خدمت توسعه ایران بوده یا توسعه ایران را به عقب انداخت) و بدیهی انگاری رابطه مشروطه و توسعه به خاطر رابطه مشروطیت و دموکراسی به این دلیل باشد که در همه دوران های پس از آن هیچ گاه انقلاب مشروطه چه از جنبه پدیدارشناسی و چه از نگاه کارکردی و تحلیل گفتمانی مورد ارزیابی و نتیجه سنجی قرار نگرفته است.

بررسی داستان توسعه در اقصی نقاط جهان نشان به خوبی نشان داده که تیغ دو لبه دموکراسی در زمینه های اجتماعی چگونه روندهای توسعه ای را دچار چالش کرده و یا بهبود بخشیده است. از این حیث در نظریات مربوط به توسعه به ویژه بعد از پیشرفت شگرف آسیای جنوب شرقی، آمریکای جنوبی و چین که با مدلی متفاوت از مدل نوسازی تجویزی غربی به سمت توسعه رفتند، به خوبی می توان آثار ضد توسعه ای برخی تئوری های تجویزی را برداشت کرد و نهضت مشروطیت و فرصت هایی که در آن از بین رفت را تحلیل نمود.

3- واقعیت این است که ما نمی توانیم با ترسیم یک مشروطه مشعشع، خودمان را در دموکراسی خواهی و سایر ریشه و ثمرات آن جلوتر از سایرین تلقی کنیم. اما در مقام عمل چه از جنبه اجتماعی و چه از جنبه های دستاوردی ( مانند اقتصاد و سیاست) خودمان را ده ها گام عقب تر از رقبای منطقه ای و جهانی بیابیم. مگر اینکه در پیش فرض ها یک چیزهایی اشتباه تصویر و ترسیم شده باشد.
نمی توانیم از یک کوه شعر و ترانه آزادیخواهانه و یک خروار روزنامه مشتعل از حرارت حریت طلبی حرف بزنیم و در نهایت بگوییم جامعه ای که در 1285 صاحب مجلس شد و به فاصله کمی با خلع محمد علی شاه بیش از ده سال در آزادی نزدیک به مطلق زیست کار را به جای رساند که یک قزاق وابسته به انگلیس تاج ترسناک ترین حکومت مطلقه ناشی از مشروطه را بر سر گذاشت. مگر اینکه یک چیزهایی را خلاف گفته باشیم و یا عمدا و سهوا آن را ندیده باشیم.

4- تورق آزادانه تاریخ نشان می دهد، نهضت تنباکو خیلی پیش تر از مشروطه نشان دهنده توسعه سیاسی مردم و مرجعیت دینی برای مبارزه با استعمار بود. مطالعه تاریخ نشان می دهد بر خلاف تمام خلاف پردازی های عمال فرهنگی بهائیت در پس از مشروطه و به ویژه در حکومت دو پادشاه پهلوی که عنان فرهنگ یک سره در دست بهائیان بود. ناصرالدین شاه بنیانگذار مدرنیته ای بود که رسانه های غربی اعتبار آن را به میرپنج بیسواد می دادند و می دهند. 
ناصرالدین شاه گرچه بخاطر سرکوب گروهک بهائی هنوز هم زیر توپخانه رسانه ای پولهای پیدا و پنهان عرصه فرهنگ قرار دارد اما مدل خاصی از مدرنیته را وارد حکمرانی ایران کرد که در آن فقط مجلس وجود نداشت. کابینه تشکیل داد. ارتش را بازسازی کرد. دانشگاه و مدرسه مدرن ( توسط امیرکبیر و رشدیه) را شکل داد. مطبوعات را رونق داد و رسانه هایی مانند سینما را وارد کرد و حتی برای اولین بار برخی از قوانین را به سبک غربی ( مانند قانون مطبوعات) وضع کرد. آغاز به کار راه آهن، پست، چاپ پول و بانک مرکزی ، تلگراف، استخراج نفت، خریداری کشتی و راه اندازی خطوط کشتیرانی نیز مربوط به این دوره است. تحول در پوشش زنان ( البته به سبک خود ناصرالدین شاه که معتقد بود باید لباس ها طوری تغییر کند که رفت و آمد زنان راحت تر باشد هم جوانب پوشش شرعی به ویژه در انظار رعایت شود)  هم از ایده های دوران ناصری بود.بزرگان مشروطه به ویژه تحصیل کردگان آن حاصل بورسیه تحصیلی همین قاجارهای عقب مانده نشان داده شده بودند و حاصل حرکتی که پدربزرگ او( عباس میرزا) برای نوسازی ایران شروع کرد بود و بنابر این، ناصر، پدر مدرنیته با همه جنبه های خوب و بد و عمرانی و استعماری ش بود و البته پدر اصلی چیزی که بعدا بنام مشروطه شناخته شد( چه اینکه در خاطرات روزانه ناصرالدین شاه  به ویژه در برخوردش با مظاهر تمدنی غرب می توان دغدغه هایش را در نوشته های او به وضوح دید). حال باید دید مشروطه با همه جنبه های آرمانی و ایمانی اش و همچنین تمام تبعات مثبت و منفی اش شتابدهنده این روند بود و یا این روند را با چالش های دیگری روبرو نمود؟

5- قطعا سخن در این مساله آن نیست که ادامه روند حکومت قاجار و به ویژه در هم تنیده شدن سیاست با ساختارهای ایلیاتی حکومت قجر، می توانست ادامه دار باشد یا توسعه ایران را تضمین نماید اما واقعا باید این سوال را پرسید که توسعه تجویزی بر پایه سوار شدن لیبرال ها بر موج سرمایه اجتماعی که معمولا توسط نهاد مذهب هم فراهم شده بود آیا توانست وضع جامعه را بهبود ببخشد یا در نهایت ریخت قدرت را تغییر داد اما سرنوشت کشور را از یک طایفه به بافتاری فاسد هزار رنگ و هزار طایفه ای تحویل داد.
اهمیت پاسخ به این سوال به خاطر آن است که این رویداد با همین فرمول ( تولید انرژی متراکم اجتماعی توسط نهاد مذهب و موج سواری و در نهایت حاکمیت جناح سکولار و در نهایت خیانت هایی بالاتر از آنچه قبل تر انجام می شده) در چند مقطع بزرگ تاریخی در قالب های مختلف تکرار شده و شاید باز هم تکرار بشود.
نسبت مشروطیت با هرج و مرج منتهی به حکومت میرپنج
نسبت نهضت ملی با حکومت مصدق و زاهدی
نسبت انقلاب اسلامی و روی کار آمدن بنی صدر
نسبت شعارهای عدالت خواهانه دهه شصتی چپ اسلامی با هژمونی لیبرالی در دهه هفتاد
فقط چند نمونه عمده از این مدل موج سوارانه ای است که آرمان های اصیل و شعارهای فاخر و دینی و مذهبی را در نهایت به جیب و اختیار کسانی ریخته که هم عملا و هم به صورت نظری هیچ نسبتی با آن نداشته اند.
این تکرار مکررات نشان می دهد، هنوز ابعاد چیزی به نام مشروطه و تجارب آن در تاریخ ما شناخته نشده و قضاوتی پیرامون جهت های توسعه ای و ضد توسعه ای که عمدتا به کارگردانی نفوذی هایی با گرایشات ماسونی ، بهایی و سرویس های جاسوسی در دل آن ، به وضوح و صراحت  وجود ندارد.

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
گزارش خطا
تازه ها