مارکو پولو در حالی که در سلول زندانی در شهر جنوا (ایتالیا) نشسته بود داستان زندگیاش را برای روستیکلو دا پیزا، نویسندهی داستانهای عاشقانهی قرن سیزدهم دیکته میکرد. مارکو پولو، تاجر و کاشف ونیزی حرفهای زیادی برای گفتن داشت.
در نگاه نخست، عجیب به نظر میرسد که پولو با وجود اینکه هم خانوادهی مرفهی داشت و هم بدون تردید باسواد بود، خاطراتش را با قلم خودش ننوشته است. اما همانطور که در قرن بیست و یکم میبینیم، کسانی که با چالشهای بزرگ روبهرو میشوند و تا بازگو کردن خاطراتشان زنده میمانند، معمولاً از افرادی که از موهبت نثرنویسی برخوردارند میخواهند این خاطرات را برای آنها بنویسند. برای نگاشتن خاطرات سفر مارکوپولو به سرزمینهای عجیب، چه کسی بهتر از نویسندهی رمانهای عاشقانه؟
به این ترتیب، پولو و دا پیزا با همکاری هم کتاب «سفرهای مارکو پولو» را نوشتند، کتابی که داستانهای پولو از جمله دیدن تکشاخها (که احتمالاً کرگدن بودند) را روایت میکرد. از آنجا که بیشتر اروپاییها هرگز کرگدن ندیده بودند، اما میدانستند تکشاخ چیست، اشتباه این جهانگرد ونیزی قابل چشمپوشی است. کتاب پولو به یک موفقیت آنی و پدیدهای در فرهنگ عمومی تبدیل شد و دلیل آن تا حد زیادی ارائهی گزارشهای دقیق و هیجانانگیزِ او از سفرهایش به سرزمینهایی بود که بیشتر اروپاییان هرگز ندیده بودند.
پولو که فرزند و برادرزادۀ دو بازرگان ثروتمند بود، از سن ۱۷ سالگی سفرهایش را آغاز کرد. پس از آن، ۱۷ سالِ بعدیِ زندگیش همراهِ پدر و عمویش به اکتشافِ چین سپری شد. مردان خانوادهی پولو از ونیز با کشتی رهسپار سفر اکتشافی خود شدند، از اقیانوس مدیترانه تا فلسطین را پیمودند و در ارمنستان، ایران، افغانستان و تاجیکستان توقف کردند. در نهایت، چهار سال پس از عزیمت از ونیز به چین رسیدند؛ جایی که با امپراتور قوبلای خان، نوهی چنگیز خان ملاقات کردند. قوبلای خان ظاهراً به پولوها علاقه داشت، به ویژه به مارکو که در نهایت او را فرستادهی سلطنتی به برمه، هند، اندونزی، سریلانکا و ویتنام کرد، مناطقی که بیشتر اروپاییان نیز با آنها آشنایی نداشتند. در همان زمان به پدر و عموی مارکو نیز در دربار قوبلای خان نقشهای مهمی واگذار شد.
گاهیاوقات سفرهای پولو با خطر آمیخته میشد: آنها در یک سفردریایی همراه یک شاهزادهی مغول سوار یک کشتی حامل صدها مسافر شدند که تنها ۱۸ تن از آنها از جمله پولو، پدر، عمویش و شاهزاده جان سالم به در بردند. پولو در چین شیفتهی ایدهی پول کاغذی شد، مفهومی که برای او تازگی داشت. پولو افزون بر بازگو کردن اطلاعاتش دربارۀ پولهای چینی، اطلاعات دقیقی دربارهی تولید نمک و درآمدهای منطقه نیز در کتابش ارائه میکند که هیچ غربی، عربی یا ایرانی دیگری با این دقت دربارهی آنها ننوشته است.
جای تعجب است که به رغم ارائهی این اطلاعات دقیق، بسیاری از افراد کل داستان سفرهای پولو را ساختگی میدانند. حتی امروزه نیز مورخان همچنان بر سر صحت نوشتههای او بحث میکنند. مسئله این است که کتاب پولو مملو از اشتباه است (نه فقط دربارهی مشاهدهی تکشاخها). اما این احتمال قوی وجود دارد که پولو به رغم وجود این نادرستیها در روایاتش، واقعاً به این سفرها رفته باشد، چون دربارهی چین اطلاعات دقیقی را به اشتراک میگذارد که گواهِ حضورش در این کشور است.
پولو از طریق به اشتراک گذاشتن تجربیاتش احتمالاً به حوزهی دانش جغرافیا کمک کرده است. در واقع، کریستوف کلمب که آرزو داشت روزی پا جای پای پولو بگذارد، نسخهای از کتاب ونیزی را در سفر خود به دنیای جدید برد. با این حال، نوشتههای پولو نوعی هشدار هم برای ما به حساب میآیند؛ هشداری دربارۀ اهمیت بررسی دقیق و انتقادی چیزهایی که میخوانیم و میشنویم. زیرا اطلاعات درست و دقیق همیشه میتوانند حجم زیادی از افسانهها و اطلاعات غلط را هم در کنار خودشان داشته باشند.