۰۵ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۳:۵۸

داستان جالب کافه‌ای که مسجد شد

«آقا این مسجد،‌ مال هندی‌هاست؟»،‌ «هندی‌ها می‌آیند اینجا نماز می‌خوانند؟»، «کسی که این مسجد را ساخته،‌ هندی بوده؟» و... ۵۹ سال است رهگذران این سؤال‌ها را از اهالی مسجد «سادات هندی» می‌پرسند. این مسجد، اما قصه‌ای دیگر دارد.
کد خبر: ۵۴۵۷
تعداد نظرات: ۳ نظر
به گزارش تابناک جوان به نقل از فارس پلاس، یک اسم و هزار داستان. این شاید بهترین توصیف برای نام مسجد «سادات هندی» باشد، مسجدی قدیمی و کوچک در خیابان مولوی،‌ صد قدم پایین‌تر از چهارراه وحدت اسلامی (شاپور سابق) که حتی حالا هم که ۹ سال است نیم‌قرن را پُر کرده، باز هم کنجکاوی رهگذران خیابان همیشه شلوغ شهر را تحریک می‌کند. و چه داستان‌ها که در این سال‌ها برای این مسجد ساخته نشده. بعضی‌ها تصور می‌کنند مسجد با سبک و سیاق معماری هندی ساخته شده. برخی دیگر ذهنشان می‌رود سراغ پیدا کردن رد و نشانی از شخصیت‌های هندی‌تبار در گوشه‌وکنار مسجد.

بعضی‌ها هم همه تصاویری که از هندی‌ها در فیلم‌ها دیده‌اند،‌ کنار هم می‌چینند و فیلم جدیدی برای مسجد سادات هندی در ذهنشان می‌سازند. مثل «ریحانه کاویانی» که خاطرات کودکی‌اش پر است از تصاویر این مسجد: «در دوره کودکی و نوجوانی، یکی از جذابیت‌های محله زندگی خاله‌ام برای من، مسجد سادات هندی بود. همیشه فکر می‌کردم این مسجد، مال هندی‌هاست و محرم که می‌شود، آن‌ها با همان لباس‌های بلندشان در این مسجد دور هم حلقه می‌زنند و با شیوه خاصی که در تلویزیون دیده‌بودم،‌ سینه‌زنی می‌کنند. حتی یک‌بار به خاله‌ام گفتم: من یک حاجت دارم. نذر این مسجد می‌کنم و اگر برآورده شد، با برنج ایرانی غذا درست می‌کنم تا هندی‌های این مسجد، طعم برنج ایرانی را بچشند. خاله‌ام خندید و گفت: این مسجد، هیچ ارتباطی با هندی‌ها ندارد...»

با ما در کشف راز نام مسجد «سادات هندی» همراه باشید.

داستان جالب کافه‌ای که مسجد شد

چشمی که شفا گرفت، مسجدی که ساخته شد

گفته‌ها و شنیده‌ها درباره مسجد سادات هندی در این سال‌ها آنقدر زیاد بوده که می‌شود از داستان‌هایی که برایش ساخته‌اند،‌ کتاب نوشت. قصه‌ها گرچه پایه مشترکی دارند،‌ اما گاه چنان شاخ‌وبرگ‌های اضافه‌ای گرفته‌اند که با ماجرای اصلی که قدیمی‌های مسجد شاهدش بوده‌اند،‌ تفاوت‌های اساسی دارند.

«علی قریبی»،‌ خادم سابق مسجد سادات هندی که سابقه بیست سال زندگی در این مسجد دارد،‌ می‌گوید: «هر وقت جلوی مسجد می‌ایستادم، رهگذران سراغم می‌آمدند و می‌پرسیدند: این مسجد، مال هندی‌هاست؟ می‌گفتم: نه بابا. و داستان ساخته‌شدن مسجد را برایشان تعریف می‌کردم.» علی آقا همه شنیده‌هایش از روایت‌های اهالی محله را روی هم می‌گذارد و ادامه می‌دهد: «می‌گویند در مکان فعلی مسجد سادات هندی، تا ۶۰ سال قبل، یک کافه وجود داشت و بساط عرق‌خوری در آن به راه بود! آن سال‌ها یک تراشکار معروف به نام «سید حبیب‌الله سادات هندی» در محله شاپور مغازه داشت. یک روز در حین کار،‌ براده آهن به یکی از چشم‌های آقا حبیب‌الله رفت و بینایی‌اش را مختل کرد. از آن روز، به مطب هر پزشک حاذقی در کشور که بگویید، مراجعه کرد و حتی تا آلمان هم رفت اما معالجات افاقه نکرد و بینایی چشمش برنگشت. آن روزها نزدیک محرم بود. سادات هندی به اهل بیت(ع) متوسل شد و در دلش نذر کرد اگر چشمش شفا پیدا کند،‌ زمین آن کافه را بخرد و به جایش یک مسجد بسازد.

داستان جالب کافه‌ای که مسجد شد

صبح فردا که از خواب بیدار شد،‌ چشمش خوب شده‌بود؛‌ طوری‌که انگار اصلاً هیچ‌وقت مشکلی نداشته. همان روز سراغ صاحب کافه رفت و با ۴۵ تومان، مغازه بدنامش را خرید. در قرارداد هم با او شرط کرد تا ظهر همان روز کافه را تخلیه کند. انگار می‌خواست به همان سرعت که شفا گرفته، نذرش را ادا کند. خلاصه کافه تخریب شد، برای آن زمین، صیغه مسجد خواندند و مسجدی که در محل کافه سابق ساخته‌شد، به نام بانی آن، مسجد سادات هندی نامگذاری شد.»


مسجد سادات هندی، هم‌نَفَس علمای بزرگ

به برکت مسجدی که با نیت خیر آقا حبیب‌الله ساخته‌شد، محله با نَفَس علمای برجسته زنده شد. «امیرحسین امامی»، فرزند حجت‌الاسلام «سید مهدی امامی»، که دوران طولانی امامت جماعت و خدماتش در ذهن اهالی مسجد سادات هندی ماندگار شده، می‌گوید: «بعد از مرحوم آیت‌الله سید محمدصادق شریعتمداری، امامت جماعت مسجد به حجت‌الاسلام صالحی خوانساری واگذار شد که یکی از سخنوران اوایل انقلاب و از شخصیت‌های طراز اول منبر بود و مدتی هم مسئولیت اداره مهدیه تهران را برعهده داشت. با توجه به مسئولیت‌های متعددی که ایشان داشت، در اوایل دهه ۶۰ از مرحوم پدرم دعوت کرد مسئولیت امامت جماعت مسجد سادات هندی را بپذیرد. حجت‌الاسلام امامی هم باتوجه به اینکه در همسایگی مسجد سکونت داشت، این مسئولیت را پذیرفت و تا سال ۸۷در این جایگاه به مسجد خدمت کرد.»

ذهن فرزند امام جماعت محبوب مسجد سادات هندی هم پر است از روایت‌هایی که قهرمانش مرد نیکوکار چهارراه شاپور بود: «از قدیمی‌های مورداعتماد و موثق مسجد مثل مرحوم «شیخان» که خودش شاهد اتفاقات گذشته مسجد بود، شنیده‌بودم در مقطعی گویا یکی از عزیزان آقا حبیب‌الله بیمار می‌شود و او نذر می‌کند اگر بیمارش شفا پیدا کند، یک مسجد بنا کند تا محل عبادت و خیر و برکت شود. با بهبودی بیمار، حبیب‌الله سادات هندی این مکان را که مشروب‌فروشی یا محل فسق و فجور بوده، می‌خرد و در آن مسجد می‌سازد. اوایل پیروزی انقلاب که اسامی اماکن تغییر داده می‌شد، نام مسجد سادات هندی هم نامناسب تشخیص داده شده و تصمیم به تغییر آن گرفته شد. اما وقتی سوابق مسجد بررسی و معلوم شد این، نام یک شخص حقیقی بوده که بانی ساخت مسجد شده و آن را وقف کرده، از تغییر آن صرف‌نظر شد.»

عرق‌فروشی، مسجد شد و گاراژ، حسینیه

«محدوده چهارراه شاپور، یکی از محله‌های اصیل و مذهبی تهران قدیم بود و بسیاری از ساکنان این محدوده از وجود یک عرق‌فروشی در محله‌شان در عذاب بودند. بالاخره یکی از همان افراد مؤمن به نان حبیب‌الله سادات هندی همت کرد برای جمع کردن بساط آن مکان بدنام. آقا حبیب‌الله کامیون داشت و راننده بیابان بود. پاتوقش هم گاراژ سر چهارراه بود. او آن عرق‌فروشی را خرید و بعد، با کمک مردم و خیّران در زمینش مسجدی ساخت که به نام خودش ماندگار شد. جالب است بدانید آن گاراژ محل کار آقا حبیب‌الله هم بعدها خریداری و تبدیل به حسینیه شد.»

«محسن خیربخش»، عضو هیات امنای مسجد سادات هندی که حالا دیگر خدمتگزاری‌اش به مسجد تقریباً چهل ساله شده و ذکر خیر او و خدماتش ورد زبان اهالی مسجد است، در ادامه می‌گوید: «طبق تحقیقاتی که درباره تاریخچه مسجد انجام داده‌ام، همان اوایل، راننده‌های بیابانی هم به‌خاطر وجود آقا حبیب‌الله در این مسجد جمع می‌شدند و همین‌جا هیات راننده‌های بیابانی را به نام هیات حضرت علی‌اصغر (ع) راه‌انداختند. البته بعدها آن هیات، از مسجد مستقل شد و به سر چهارراه شاپور منتقل شد.»

وقتی از هند برای مسجد، روزنامه می‌فرستاند!

فقط رهگذران غریبه خیابان مولوی و دختربچه‌های خیالباف نبودند که در ذهنشان مسجد سادات هندی را به مردم هند ربط می‌دادند. بعد از مدتی معلوم شد این ماجرا، سر دراز دارد. خیربخش در این باره می‌گوید: «کم نیستند افرادی که تصور می‌کنند این مسجد به‌نحوی به هندی‌ها ارتباط دارد. خیلی‌ها از سر کنجکاوی می‌آیند و از ما در این باره سئوال می‌کنند.

اما جالب است بدانید که خود هندی‌ها هم دچار این اشتباه شده‌بودند! شاید باور نکنید اما تا حدود 10 سال قبل از هند (یا سفارت هند) برای مسجد، روزنامه و مجله به زبان هندی می‌فرستادند! واقعاً تصور کرده‌بودند این مسجد، متعلق به گروهی از هندی‌هاست. بعد از مدتی با کمک دانشجویان مسجد، نامه‌ای نوشتیم و در آن، ماجرای حاج حبیب‌الله سادات هندی را توضیح دادیم و به آدرس فرستنده آن روزنامه‌ها ارسال کردیم. بعد از آن دیگر روزنامه‌ای برای مسجد فرستاده نشد.»

آن روزها بزرگ‌ترها به سرنوشت محله بی‌تفاوت نبودند

بعد از نماز جماعت ظهر مسجد که در صفوف فشرده و با حضور نمازگزارانی از سنین و اقشار مختلف برگزار می‌شود، فرصتی دست می‌دهد پای صحبت موسپیدان مسجد بنشینیم؛ همان رفقای باوفایی که بیش از نیم‌قرن از همراهی‌شان با خانه خدا می‌گذرد. حاج «ابوالقاسم راح روان‌فرد» ۸۰ ساله از همان ۵۵ سال قبل که مغازه آهنگری‌اش را سر چهارراه شاپور باز کرد، کبوتر جلد این مسجد شد. او هم مسجد و بانی‌اش را از نقل‌های کسبه و اهالی محله شناخته است: «شنیدم آقایی به نام سادات هندی این زمین را که در کنارش یک مغازه مشروب‌فروشی بود، خرید و در آن مسجد ساخت. بعد، به مرور زمان، آن مشروب‌فروشی هم خودبخود بساطش را جمع کرد و از اینجا رفت.»

از نگاه او، امثال حبیب‌الله سادات هندی، ازآنجاکه نسبت به سرنوشت محله و هم‌محلی‌هایشان بی‌تفاوت نبودند، برای چنین کارهای بزرگی پیشقدم می‌شدند: «شبیه این کار را چند وقت بعد، حاج «حسین گیاهی‌نژاد» هم در چند کوچه پایین‌تر در همین خیابان مولوی انجام داد. سر آن کوچه هم یک مشروب‌فروشی بود. حاج آقا از مردم پول جمع کرد و با صدهزار تومان، آن مغازه مشروب‌فروشی را خرید و تبدیل به یک مغازه سالم کرد. الان اگر اشتباه نکنم، آنجا مغازه کبابی شده است. حاج آقا گیاهی‌نژاد که بزرگ‌تر محله بود، کارهای خیر زیادی انجام می‌داد. مثلاً اگر می‌دید فردی بیکار و دستش تنگ است، با هم‌محله‌ای‌ها پول جمع می‌کردند و برایش یک کسب و کار راه می‌انداختند.»

حاج ابوالقاسم شاهد بوده که هرکدام از اهالی محله، هرطور توانسته، در کارهای مسجد سهیم شده: «خوب یادم است حاج «داود عمویی» که مغازه آهنگری داشت، قسمتی از مغازه‌اش را انداخت در زمین مسجد تا خانه خدا بزرگ‌تر شود. همان تکه زمین هم شد باقیات‌الصالحاتش. در تمام این سال‌ها، هرکس به سهم خودش قدمی برای مسجد برداشته؛ یکی دیوارهای مسجد را سنگ کرده، آن یکی رادیاتورهای مسجد را خریده و...»

ما شنیده‌ها را دیده‌ایم

حالا نوبت به ستون‌های مسجد می‌رسد؛ نمازگزاران پیشکسوتی که شنیده‌ها را دیده‌اند و نقل‌هایشان از دیروز محله و مسجد، بی‌واسطه است. همان‌طور که حاج «اصغر اشتری»، حاج «غلامعلی مشکورمنش» و حاج «انوشیروان احمدی حصار» سلانه‌سلانه فاصله شبستان تا صندلی‌های صحن مسجد را طی می‌کنند، گفت‌وگویمان درباره پیشینه مسجد شروع می‌شود. حاج اصغر ۷۶ ساله برمی‌گردد به سال‌ها قبل و می‌گوید: «از ۵۰ سال قبل در مغازه الکتریکی‌ام در کنار مسجد شروع به کار کردم و خانه‌مان هم از سال‌ها قبل‌ترش در خیابان مولوی، روبه‌روی محدوده فعلی مسجد بود. به همین دلیل، من از همان زمان افتتاح، برای نمازخواندن به این مسجد می‌آمدم. آن وقت‌ها مسجد به این شکل نبود؛ یک صحن بزرگ داشت، با یک حوض در وسطش و یک آب‌انبار که جای خالی لوله‌کشی آب در این محله را پر کرده‌بود. آن روزها مسجد، حال و هوای دیگری داشت. می‌آمدیم در آن حوض وضو می‌گرفتیم و... یادش بخیر، آن روزها مسجد، روح داشت. البته تعمیرات و بازسازی مسجد هم لازم بود و به‌خوبی انجام شده است.»

او که سادات هندی را از نزدیک دیده، ادامه می‌دهد: «با آقا حبیب‌الله آشنا بودیم. او بالاتر از چهارراه شاپور یک گاراژ داشت و وضع مالی‌اش خوب بود. مرد مهربان و مؤمنی بود و عذاب می‌کشید که در محله‌اش مشروب‌فروشی باز شده. دوست داشت بساط آن مغازه از اینجا جمع شود. بالاخره هم مالش را داد و برای خودش باقیات‌الصالحات گذاشت. آن مشروب‌فروشی را خرید و با کمک مردم به‌جایش مسجد ساخت.»

حاج اصغر با لبخند می‌گوید: «اسم مسجد برای خیلی‌ها ایجاد سئوال می‌کند. در مغازه من می‌آیند و می‌پرسند: چرا اسم این مسجد را سادات هندی گذاشته‌اند؟ بانی‌اش هندی بوده؟ من هم توضیح می‌دهم که: نه. اسم بانی‌اش سادات هندی بود. او از اهالی همین محله بود و 2 پسر و 2 دختر داشت و...» صحبت‌ها که به اینجا می‌رسد، حاج غلامعلی مشکورمنش می‌گوید: «البته شاید هم اجداد و اعقاب آقا حبیب‌الله هندی بوده‌باشند. به نظرم این نام خانوادگی، بی‌جهت نیست.» حاج اصغر اما حرفش را قطع می‌کند و با اطمینان می‌گوید: «نه. اصلاً. من می‌دانم که آقا حبیب‌الله، تهرانی بود.»

خروجی کافه، گناه بود و خروجی مسجد، شهید

برای حاج «انوشیروان احمدی حصار» اما مسجد سادات هندی، با خاطره نوجوانان و جوانان نازنینی همراه است که این خانه نورانی، سکوی پروازشان تا آسمان شد. هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرد در مشروب‌فروشی که سوغاتش برای محله و جوانانش جز گناه و فساد چیزی نبود، یک روز مسجدی بنا شود که تبدیل به کارخانه انسان‌سازی شود و عیار جوانان محله را تا مقام شهادت بالا ببرد. حاج انوشیروان می‌گوید: «آقا حبیب‌الله را از نزدیک دیده‌بودم. آن روزها ۷۰-۶۰ ساله و حسابی مورد احترام مردم بود. مسجدی که به همت او ساخته‌شد، فضای کوچکی داشت که فقط شامل شبستان و صحن بود. بخش‌های تکمیلی مثل کانون فرهنگی و پایگاه بسیج را بعد از انقلاب، مردم محله ساختند. یادش بخیر، خودمان گونی‌های آجر و ماسه را روی دوش می‌گرفتیم و بالا می‌بردیم.»

نگاه حاج آقا که با تابلوی بزرگ ورودی مسجد گره می‌خورد، آهی می‌کشد و ادامه می‌دهد: «این شهدا را می‌بینید؟ با هم در پایگاه مسجد برای امنیت محله کشیک می‌دادیم. این بچه‌ها در همین مسجد قد کشیدند و راهی جبهه شدند. نگاه کنید؛ چند تایشان برادر بوده‌اند. مثل شهیدان «میرمُحکم». این سه برادر با اینکه خانه‌شان در محله نیروی هوایی بود، همراه پدرشان که در چهارراه شاپور گل‌فروشی داشت، به این محله می‌آمدند و از همین طریق با مسجد سادات هندی آشنا شدند و فعالیت‌هایشان را در اینجا شروع کردند.»

چتر مهربانی آقا حبیب‌الله هنوز روی سر اهالی محله است

«از من بپرسید، از نیت خیر و سلامت نفس آقا حبیب‌الله بوده که در تمام این سال‌ها با وجود مشکلات فراوان، امور مسجد به مو رسیده اما پاره نشده.» علی قریبی، خادم سابق مسجد در ادامه می‌گوید: «بخشی از مسجد در فاصله سال‌های ۸۲ تا ۸۴ بازسازی شد. وقتی گودبرداری را شروع کردند، موجودی صندوق مسجد فقط دو و نیم میلیون تومان بود. با اتمام گودبرداری، آن پول هم تمام شد. همه مانده‌بودند دست‌خالی چطور باید این کار را جمع کنند. اما کار زمین نماند و با کمک‌های مردم و خیّران، مسجد با ۷۵ میلیون تومان بازسازی شد.»

عضو هیات امنای مسجد هم با تأیید این حقیقت، به جاری بودن نیت خیر آقا حبیب‌الله در امور مسجد در تمام این سال‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید: «در زمان تجدید بنای مسجد، 2 مغازه در قسمت جلوی آن ایجاد کردیم که در چهارده سال اخیر، علاوه‌بر تأمین هزینه‌های جاری مسجد، این امکان را هم فراهم کرده که حدود صد خانوار نیازمند محله تحت‌پوشش مسجد باشند.»

نگاه محسن خیربخش روی چادرهای سفید چشم‌نوازی که در گوشه اتاق در کنار یک جلد قرآن کریم جلب‌توجه می‌کند، ثابت می‌ماند و لبخندبرلب ادامه می‌دهد: «این چادرها، عیدی مسجد برای نوعروسان نیازمند محله بود که همراه با یک جلد قرآن کریم به آن‌ها هدیه می‌کردیم. ما در مسجد تا جایی که بتوانیم با مشارکت خیّران، به تهیه جهیزیه این نوعرسان هم کمک می‌کنیم. به‌طورمثال، از مدتی قبل چند وسیله بزرگ جهیزیه یک نوعروس را تهیه کرده‌ایم اما متاسفانه آقا داماد هنوز نتوانسته خانه‌ای برای زندگی مشترکشان اجاره کند.»

مثل سادات هندی، با عملمان، امر به معروف و نهی از منکر کنیم

حسن ختام پرس‌وجویمان درباره پیشینه مسجد سادات هندی، صحبت‌های حجت‌الاسلام «عزیز چاوشی ابیانه»، امام جماعت مسجد است که در روزهای ماه مبارک رمضان با سلسله سخنرانی‌های کوتاهی با موضوع امر به معروف و نهی از منکر، نمازگزاران را به فیض می‌رساند. شاه‌بیت غزل سخنان حاج آقا، پرهیز از امر و نهی دستوری و در مقابل، دعوت مردم به معروف‌ها و نهی از منکرها به‌صورت عملی است. خوب که نگاه می‌کنی، حتی صحبت‌های امام جماعت مسجد هم بعد از 59 سال، در تأیید و ادامه کار بزرگ آقا حبیب‌الله سادات هندی است که برای نصیحت جوانان به انتخاب راه درست در زندگی، مالش را صرف ساخت مسجد به‌جای مشروب‌فروشی کرد.

حجت‌الاسلام چاوشی می‌گوید: «گاهی سئوال می‌شود لزوم امر به معروف و نهی از منکر چیست؟ جواب این است که چون در این دنیا، سرنوشت انسان‌ها، اشتراکی است و اعمال هریک از ما بر سرنوشت دیگری در جامعه اثرگذار است، نباید نسبت به اعمال و رفتار یکدیگر بی‌تفاوت باشیم. چون اگر بی‌تفاوت باشیم و مراقبت نکنیم، انسان‌های بد به‌مرور بر ما مسلط می‌شوند و زندگی‌مان را تباه می‌کنند.

اما در امر به معروف و نهی از منکر باید حواسمان باشد از فشار و خشونت و اجبار پرهیز کنیم و افراد را با زبان نرم و زیبا به انجام معروف‌ها تشویق کنیم. سعی کنیم امر به معروف و نهی از منکرمان، با نصیحت و تشویق و خدمت همراه باشد. هر کاری می‌توانیم برای جلب محبت افراد انجام دهیم. به دوستان هم‌لباس و هم‌فکر خودمان سفارش می‌کنم در عروسی و عزای افرادی که هم‌فکرتان نیستند و شیوه زندگی‌شان را دوست ندارید، شرکت کنید. به گرفتاران وام بدهید. اگر خانه خالی دارید، به زوج‌های جوان بدهید تا یک سال مجانی در آن زندگی کنند. این کارها را بکنید تا دل‌هایتان به هم نزدیک شود. آن وقت، آن‌ها نماز هم می‌خوانند، روزه هم می‌گیرند و... بنابراین به‌جای امر و نهی دستوری، تا جایی که می‌توانیم مردم را به‌صورت عملی به دین دعوت کنیم. من فکر می‌کنم در موضوع بدحجابی و بی‌حجابی هم اگر بیشتر با نصیحت و محبت با جوانان صحبت کنیم، به نتایج بهتری خواهیم رسید.»

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۳۲ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۶
باید کلمه "جالب" رو تغییر بدی به "غم انگیز" اونوقت عنوانش درست میشه
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۳۵ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۶
همه مملکت تبدیل به مسجد و امامزاده و حسینیه شده
ولی مردم نسبت به قبل بی دین تر شده اند
مرتضی
سلام علیکم
احسنت !!!!! خیلی با اعتماد به نفس حرف میزنی . آمار گرفتی؟؟؟ آمار دینداران قبل و بعد از انقلاب رو با هم مقایسه کردی؟؟ چرا همینجوری رو هوا یه چیزی می پرونیم ...؟؟؟؟!!!!
گزارش خطا
تازه ها