یکی از مهارت های زندگی، توانایی همدلی داشتن در ارتباط با دیگران است. ممکن است موقعیتهایی را تجربه کرده باشید که رفتار و واکنش طرفِ مقابل در برخورد با یک بحران، شما را متعجب کرده است و با خود گفتهاید، اگر من بودم فلان کار را انجام میدادم یا شاید به او برچسبِ ناتوانی و سادگی زدهاید. این جا همان موقعیتی است که میتوان از سندروم «شیشه خیارشور» نام برد. در تعریف این سندروم میگویند وقتی میبینیم یک نفر دارد تلاش میکند تا درِ شیشه خیارشور را باز کند، یک چیزی ته دلمان میخواهد شیشه را از او بگیریم، چون فکر میکنیم ما توان باز کردنش را داریم. بعد که گرفتیم، یک عالمه زور میزنیم و تازه میبینیم ما هم نمیتوانیم! این سندروم اشاره جالبی دارد به مواقعی که از فاصله به مشکلات دیگران نگاه میکنیم. در ادامه، نکاتی در همین باره مطرح خواهد شد.
سندروم شیشه ترشی شرایط یا غریزهای است که در درون همهی ما وجود دارد یا اگر هم خودمان این کار را انجام ندادهایم، لااقل آن را دیدهایم و قربانی این سندروم شدهایم.
این اتفاق همواره رخ میدهد؛ شما قسمتی از مشکل را میبینید و اساساً فکر می کنید “من میدانم چه باید بکنم…” و سپس سعی میکنید آن مسئله را حل کنید و در نهایت تقریباً به همان جایی میرسید که دیگران رسیدهاند.
این یک غریزه طبیعی است، احساس می کنیم که بهتر میدانیم و در واقع میتوانیم مشکل را بهتر از شخصی که اکنون آن را مدیریت میکند حل کنیم. همهی ما سطحی از مکانیزم غرور (که به عنوان غرور بیش از حد یا اعتماد به نفس تعریف میشود) داریم و وظیفهی ما این است که آن را کنترل کنیم.
اگر فردی در حال تلاش برای باز کردن درِ شیشه خیارشور است و در صورتی که شما هم با همان شرایط بخواهید در را باز کنید، باید همان فشار و تلاش را متحمل شوید، اگر زور زدنها و موفق نشدن های او را بیمورد میدانید و خود را در این امر موفقتر در نظر میگیرید، احتمالاً نیاز است که روی مهارتهای ارتباط همدلانه خود بیشتر کار کنید. در این مواقع، گرفتاریهای آن شخص از دوردست ممکن است خیلی ساده و قابل حل به نظر بیایند اما اگر خودمان هم در موقعیت آن فرد بودیم، میدیدیم همان مشکلاتِ به ظاهر ساده، چقدر پیچیده، لاینحل و چاره ناپذیر هستند.
دیدن یک موقعیتِ بحرانی از دریچه نگاه دیگری، باعث درک کردن احساسات و رنجِ او در مشکلش میشود. در این صورت شما یک رابطه همدلانه با او را ساختهاید. واقعیت این است که افراد حتی در موقعیت های یکسان، ممکن است رفتاری متفاوت نشان دهند چرا که شخصیت، ظرفیت و توانایی افراد متفاوت است. بنابراین نباید با دیدنِ یک مشکل، نگاه و ایده خود را برای حل آن ارائه دهیم و فرد مقابل را فاقد آن بینش بدانیم.
برای داشتن رابطه همدلانه به دیگران اجازه دهید احساسات خود را درباره رنجی که دارند، بیان کنند. وظیفه شما در این مواقع، گوش دادن و تلاش برای درک موقعیت فرد مقابل است. شما باید مشکل او را، از دید خودش ببینید یعنی در نظر داشتن او با تمام ویژگیهایش در برابر مشکل و رنجی که او را درگیر کرده است. وقتی به او گوش میدهید، محتوای کلامی و احساسی او را در کلام و احساس خود منعکس و به رفتارهای غیرکلامی او توجه کنید و به آنها پاسخ مناسب بدهید. لازم نیست او را با فردی مشابه مقایسه یا واکنش های او را قضاوت و درباره اش حکم صادر کنید. بدانید که در آن لحظه و مکان، مشکل فرد مقابل به اندازه کافی در نظرش بزرگ هست و باعث رنجش او شده، بنابراین اگر سعی در کوچک شمردن و بیاهمیت نشان دادن مشکل کنید، در واقع رنجی به موقعیت کنونی او اضافه کردهاید.
درست است که گاهی رفتار و واکنش طرف مقابل به نظر شما منطقی و صحیح نیست؛ ما هم در رفتار همدلانه نیازی به تأیید یا رد واکنشهای طرف مقابل نداریم. فرصت اظهار نظر شخصی یا ارائه راهنمایی هایی که لازم میدانیم در چنین موقعیتی نیست. در صورتی که زمان این کار فرا برسد هم باید با در نظر داشتن شرایط فرد مقابل به دنبال راهحل باشیم. همدلی یکی از ارکان مهم ارتباط مؤثر با اطرافیان است، بنابراین یادمان باشد که باز کردن درِ شیشه خیارشور ممکن است برای ما هم به سختی زمانی باشد که طرف مقابل در حال تلاش کردن است.