۱۹ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۷:۲۲

چرا در نوجوانی این قدر احساساتی هستیم؟

گاهی نوجوانان نسبت به بزرگتر‌ها، بیشتر احساساتی می‌شوند.
کد خبر: ۵۲۰۲۴

تغییر احساسات در نوجوانی

برای پاسخ دادن به سوال بالا باید از علم اعصاب کمک بگیریم و مغز را به دو بخش سیستم‌های احساسی و منطقی تقلیل بدهیم. بخش احساسی مغز، «سیستم لیمبیک» نام دارد و بخش منطقی در نواحی «فرونتال» یا «پیشانی» واقع شده است. کار سیستم لیمبیک، رسیدگی به احساسات، پاداش و انگیزه است و سیستم فرونتال، مهارت تصمیم‌گیری، کنترل تکانه‌ها و مهار اشتباهات را برعهده دارد. این دو سیستم، برنامه رشدی متفاوتی دارند و ارتباط بین آن‌ها در طول سال‌های نوجوانی شکل می‌گیرد و بالغ می‌شود. درواقع می‌شود این طور گفت که سیستم سیم‌کشی مغز نوجوانان با بزرگ سالان متفاوت است و برای همین گاهی زیادی احساساتی می‌شوند.

همه‌چیز زیرسر «آمیگدال» است

در سال‌های آغازین نوجوانی، سیستم لیمبیک هنوز توسعه نیافته و ارتباطش با نواحی عقلانی مغز که بسیار دیرتر رشد می‌کند، برقرار نشده است. سیستم لیمبیک مدیرعاملی دارد به‌نام «آمیگدال» که عاشق خبرکشی و برداشت‌های احساساتی است. آمیگدال در این کار‌ها تنها نیست و شریکی به‌اسم «هیپوتالاموس» هم دارد که هورمون‌هایی را برای سرعت بخشیدن به انتشار این‌جور چیز‌ها آزاد می‌کند. در سال‌های نوجوانی، سیستم لیمبیک که البته کار‌های دیگری هم برعهده دارد، یک جفت گوش اضافی ایجاد می‌کند و هیپوتالاموس هم که مشغول ترشح هورمون‌هایی مثل تستوسترون است، پس یک «سلامِ» ساده به گوش نوجوان ممکن است چنین شنیده شود: «اوه، چه جوش بزرگی روی صورتته». همچنان که نوجوان، بزرگ می‌شود، سیستم لیمبیک به‌جای گوش کردن به حرف‌های آمیگدال، بیشتر با بخش منطقی مغز ارتباط برقرار می‌کند. به‌مرور زمان که این ارتباط قوی‌تر می‌شود، ترمز‌هایی در مغز کشیده و آرامش برقرار می‌شود. خب پس تا حدودی متوجه شدیم که دلیل تجربه کردن احساسات شدید چیست.

زمان، اوضاع را بهتر می‌کند

حالا بیایید ببینیم آمیگدال دقیقا چطور کارش را انجام می‌دهد. دو مسیر به آمیگدال می‌رسد، یکی سریع و خارج از آگاهی ما و دیگری کند و آهسته. در مسیر اول ما از طریق حواس پنجگانه با چیزی در دنیای اطراف مواجه می‌شویم؛ مثلا چیزی را می‌بینیم، می‌شنویم، بو می‌کنیم و .... این اطلاعات به آمیگدال می‌رسد و آمیگدال، سیستم هورمونی را خبر می‌کند تا به‌سرعت مواد شیمیایی لازم برای واکنش نشان دادن را در خون پخش کند. این خبرچینی سریع، کمک می‌کند همه اندام‌ها حواس‌شان را جمع کنند و متوجه موضوع و دست‌به‌کار شوند. مثلا اگر موضوع ترسناکی پیش بیاید، آمیگدال همه بدن را خبر می‌کند. قلب، تندتر می‌زند. چشم‌ها گشاد می‌شوند، غدد تعریق عرق بیشتری تولید می‌کنند، عملکرد اندام‌های گوارشی مهار و بزاق، کمتر و هضم، کندتر می‌شود. آمیگدال وقتی با محرک‌های احساسی مواجه می‌شود، گردش خون را به‌سمت اندام‌هایی منحرف می‌کند که فعالیت‌شان برای پاسخ هیجانی ضروری است و فعالیت بقیه بخش‌ها موقتا تعطیل می‌شود. مسیر دوم به آمیگدال، تا حدودی مشابه اولی است؛ یعنی اطلاعات محیط اطراف از طریق حواس پنجگانه دریافت می‌شود و به آمیگدال می‌رسد، اما سر راه در قشر پیشانی، منطقه کندتر و منطقی‌تر مغز، توقف کوتاهی می‌کند. در آن‌جا پردازش و با اطلاعات قبلی مقایسه می‌شوند و بعد از آن‌که در این منطقه با دلایل و شواهد بررسی شدند، به آمیگدال وارد می‌شوند. خب وقتی مغز چنین مسیری دارد، چرا از مسیر واکنش سریع آمیگدال استفاده می‌کند؟ چون پاسخ سریع برای نجات از خطر، ضروری است؛ مثلا اگر یک خرس بزرگ گرسنه دنبال شما کند، واکنش سریع آمیگدال به دادتان می‌رسد، اما از آن‌جایی‌که بخش منطقی در نوجوانی و ارتباطش با قسمت احساسی تکمیل نشده، شما ممکن است موقعیتی خنثی مثل یک «سلامِ» ساده را هم خصمانه تعبیر کنید و واکنش سریع نشان دهید. خب فهمیدیم که به‌دلیل واکنش فوق‌العاده آمیگدال در سال‌های نوجوانی، او ممکن است به محرک‌های خنثی واکنش‌های شدید نشان دهد. مثلا اگر معلم به او لبخند نزند، ممکن است احساس کند که «از من متنفره». دانستن این موضوع به شما کمک می‌کند دلیل هیجانات شدیدتان را بشناسید، اما معنی‌اش آن نیست که هیچ کاری برای مدیریت کردن آن‌ها از دست‌تان ساخته نیست. احساسات بسیار مهم هستند. ما باید با آن‌ها دوست شویم، آن‌ها را درک و به‌شیوه درست از آن‌ها استفاده کنیم.
 
منبع: روزنامه خراسان
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
گزارش خطا
تازه ها