در نقطهای از تاریخ قرار داریم که شاهد تغییرات جدی در زندگی بشر هستیم. تمام آنچه بشر صدها سال با آن خو کرده بود، در چند دهه گذشته زیر و رو شده است. فاصلهها از بین رفته و جهان به مکانی کوچک بدل شده؛ در هر لحظهای که دو طرف اراده کنند و در هر نقطهای از دنیا که باشند، میتوانند ارتباط برقرار کنند. یکی از قربانیان این تغییرات «نامه» است.
با وجود این که سنت نامه نویسی با ظهور تکنولوژیهای جدید با تهدید مواجه شده است، اما تا زمانی که انسان قادر به نوشتن است، نامه نویسی نمیمیرد.
نامه نگاری که قرنها مهمترین وسیله ارتباطی آدمها در فواصل دور بود، محدود شده به نامههای اداری خشک و رسمی و تغییرات سریع. نامه نگاری برخلاف شیوههای ارتباطی امروز، به پشتوانه قرنها از آیینی برخوردار شده بود که نمونه اش را در شیوههای ارتباطی دیگر، کمتر میتوان دید.
نامهها بارها سرنوشت ملتها و میلیونها انسان را تغییر داده اند و در نجواهای عاشقانه چنان بی رقیبند که گاه شعر هم توان رقابت با آنها را ندارد. با این حال در نقطهای از تاریخ قرار داریم که گویی باید شاهد وداع با نامه نویسی باشیم. حالا افراد بسیاری هستند که حتی یک بار هم نامهای را تمبر نچسبانده اند و در صندوق پست نینداخته اند. به راستی شاهد پایان سنت نامه نویسی خواهیم بود؟
سابقه نامه نگاری در ایران به دورهی هخامنشیان بر میگردد، در آن زمان واژهها را با خط میخی بر روی پوست دباغی شده جانوران مینوشتند. سپس آن پوست را به دست چاپار یا پیک میدادند تا به مقصد برساند. در زمان ساسانیان بین راههای شهرها در فواصل معین ایستگاههایی به نام چاپارخانه ساختندکه در هر یک از آنها یک یا چند مرد سوارکار به سر میبردند.
در زمان صدارت امیر کبیر با اقدامات اصلاحی که انجام داد در فکر ایجاد امکاناتی نیز برای انتظام و گسترش امور ارتباطات دولتی بود و شخصی به نام شفیع خان چاپارچی باشی را مجبور کرد تشکیالت چاپار دولتی را منظم کند و در اواخر سال ۱۲۶۶ هجری قمری دستورداد که چاپارخانههای جدید در تمام ایالات ساخته شوند.
در سال ۱۲۶۸ هجری قمری برای ارسال نامه نرخی تعیین گشت که تا بیست سال بعد نیز پابرجا ماند. بعد از مدتی کتابچهای نیز تهیه و بین ایاالت توزیع شد که در آن صورت چاپارخانهها و مسافت هر کدام قید شده بود لذا با گرفتن التزام از شفیع خان در اندک زمانی ارسال مراسالت و مکاتبات خصوصی مردم بین مرکز و شهرهای مهم شکل گرفته و مرتب شد و مامورین ملزم به اجرای دقیق و صحیح برنامه شدند که آن را باید از نفوذ عجیب امیرکبیر در مردم و مدیریت صحیح وی دانست.
۱۷۵۰ سال قبل از میلاد مسیح و در تمدن بابل، فردی به نام «نانی» در نامهای نقش بسته روی کتیبه گلی به فردی با نام «ای آ نصیر» شکایت کرد ارزش و درجه مسی که در بازار توسط یکی از تاجران شهر فروخته شده، ایراد دارد. در ادامه نامه اش هم از تاخیر در تحویل کالا گلایه کرده است. میگویند این اولین نامه کشف شده است، اما به نظر میرسد از روزی که آدم توانست به قراردادی که «خط» نام گرفت برسد، نامه نگاری نیز رواج داشته است؛ پیش از آن که قلم و کاغذی در کار باشد.
اما سنت نامه نویسی با ساخت کاغذ و جوهر بود که شکوفا شد. پیامهای جنگ و صلح را با نامهها فرستادند. برای نامه رسان ها، جاده ساختند و سیستمهای پستی اولیه را ابداع کردند. اما حالا نامه نویسی غیراداری چنان کمیاب شده است که اگر نامهای با تمبر و پاکت دستمان برسد با تعجب به آن نگاه خواهیم کرد.
اولین ضربه کاری به نامه را «الکساندر گراهام بل» زد. وقتی تلفن اختراع شد، خیلیها به درستی پیش بینی کردند که مردم کمتر نامه خواهندنوشت. اما سرعت گسترش تلفن آن قدر نبود که ظرف یکی، دو دهه بساط نامه نویسی را جمع کند. در قرن بیستم کم نبودند نامههایی که خاطرات جمعی ما را شکل داده اند. هستند نامههای سیاستمداران، نویسندگان و عشاقی که قرار بوده تنها یک نفر آن را بخواند، اما تاکنون میلیونها بار خوانده شدند.
آیین و حواشی نامه نویسی نیز به زودی از میان خواهدرفت. دیگر تمبر و پاکت نامه و صندوق پست هم در آیندهنزدیک به سرنوشت باجههای زرد تلفنهای عمومی مبتلا خواهدشد. مدیرعامل شرکت پستایران خبر داده میزان ارسال نامه در جهان ۵.۵ درصد کاهش یافته است. این در حالی است که نامه نویسی به آن شکلی که در میان غربیها رواج داشت، هیچ گاه در ایران مورد استقبال قرار نگرفت. سرانه ارسال نامه در ایران هیچ گاه به متوسط جهانی نزدیک نشد.
در عوض متوسط مدت تماسهای تلفنی ما چند برابر آمارهای جهانی است. با این حال سابقه تمدنی ما باعث شد تا یکی از مهمترین و بزرگترین شبکههای پستی در جهان باستان را ابداع کنیم. راه شاهی در زمان هخامنشیان توسط داریوش ساخته شد و پیکهایی که چاپار نام داشتند در طول مسیر ۲۷۰۰ کیلومتری این جادهها مستقر شده بودند و هر کدام در ۱۱ چاپارخانه منتظر نامه یا مرسوله میماندند و مسئولیت داشتند تا آن را به چاپارخانه بعدی برسانند. شبکهای منظم پستی که در آن نامهها در امپراتوری سریعتر از هر نقطه دیگری در آن زمان، به مقصد میرسیدند.
بعدها و در زمان صفویان، پست کبوتری رونق گرفت و کبوترخانههای بسیاری در مسیرهای مهم ولایات ساخته شد تا نامهها توسط این پرندگان با سرعت بیشتری جا به جا شود. اما به علت درصد پایین میزان افراد باسواد در ایران، نامه نویسی میان عامه مردم هیچ گاه مانند اروپاییان نشد. تا همین چند دهه پیش هم اگر کسی نامهای میفرستاد، فرد باسواد خانواده یا فرد معتمدی از آشنایان نامه را باز میکرد و آن را بلند بلند برای مخاطب اصلی نامه میخواند.
نامههایی که معمولا با عبارات تکراری «باری اگر احوالات اینجانب خواسته باشید، ملالی نیست جز دوری شما» شروع میشد و از حال و احوال کردنهای معمول و درخواستهای جزیی فراتر نمیرفت. اما نخبههای نامه نویس در ایران نیز مانند فرنگیها از خود نامههای ماندگاری به یادگار گذاشته اند. از نامههای عاشقانه نویسندگان و شعرا و دولتمردان که همگی در خاطره جمعی ما ثبت شده است.
یکی از کتابهای پرفروش مرحوم نادر ابراهیمی، «چهل نامه کوتاه به همسرم» است. نامههای عاشقانه فروغ فرخزاد به پرویز شاپور هنوز هم خوانده میشود و نامههای منتشر شده او به ابراهیم گلستان، بحثهای جدی در مورد انتشار نامههای خصوصی افراد مشهور پدید آورده است و در خصوص نامهای منسوب به امیرکبیر که در بخشی از آن برای ناصرالدین شاه نوشته «مملکت داری با توصیه عمه و خاله نمیشود» تشکیکهای جدی وجود دارد. همین اواخر هم نامههای سیاسی کم نبوده اند که جنجال آفرین شده اند.
شاید مشهورترین نامه نویسان جهان، نویسندگان باشند. لذت خواندن مکاتبات آنها چه برای امور روزمره و چه عاشقانه، کمتر از مطالعه کتاب هایشان ندارد. در نامه با خود واقعی نویسنده رو به رو میشویم. جملاتی که میشود از خلال آن به آنچه در سرشان میگذشت پی برد. در نامه مشهور فئودور داستایفسکی به برادرش که در دوران تبعیدش به سیبری نوشته شده، یکی از همین هاست.
نامه نگاری از ارزشهای ادبی بی بهره نیست. گویی نویسندهای هنرش در ردیف کردن کلمات را جمع کرده تا مخاطبش تحت تاثیر قرار گیرد: «برادرم، دوست عزیزم، همه چیز تمام شد! محکوم شدم به چهار سال کار اجباری در زندان (فکر میکنم زندان شهر اورنبرگ) و بعد از آن هم خدمت سربازی. امروز، بیست و دوم دسامبر، ما را بردند به میدان مشق سمیونوف. آن جا حکم اعدام همه مان قرائت شد، گفتند که صلیب را ببوسیم، شمشیرهایمان را بالای سرمان شکستند و برای آخرین بار اصلاح کردیم (روپوش سفید به تن داشتیم).
بعد سه نفرمان را به ستونها بستند تا تیرباران کنند. من نفر ششم بودم. هر بار سه نفر را صدا میزدند، به خاطر همین من در ردیف دوم قرار داشتم و فقط یک دقیقه دیگر زنده بودم...» با وجود این که نامه نویسی یک گونه ادبی نیست، اما اشتیاق به خواندن ادامه این نامه دست از سر مخاطب بر نمیدارد.
در میان نامه نویسان، فرانتس کافکا- نویسنده آلمانی زبان- از شهرت ویژهای برخوردار است. برخی از نامههای او بیشتر از کتاب هایش خوانده شدند. او به پدرش نوشته بود: «فکر میکنم اصولا آدم باید کتابهایی بخواند که گازش میگیرند و نیشش میزنند.
اگر کتابی که میخوانیم مثل یک مشت نخورد به جمجمه مان و بیدارمان نکند، پس چرا آن را میخوانیم؟» نامههای عاشقانه کافکا تا سالها راه سادهای برای تقلید نوشتن یک نامه عاشقانه بود. او در یکی از نامههای عاشقانه اش، برای فلیسه بوئر مینویسد: «خواستن تو نه از دوست داشتن است نه از روی هوس، من نیازمند تو نیستم، نمیخواهم که مال من باشی، من عاشقم، طالبم، تمام ذارت وجودم تو را میطلبد. من عاشقم، عشقی که با آن به دنیا آمدم. با آن زندگی میکنم و برای آن میمیرم. عشقی که حتی در لحظاتی که ممکن است به یادت نباشم در وجودم لانه دارد...»
مکاتبات دوطرفه زیادی هم هستند که در تاریخ مشهور شدند. نامه نگاری مهاتما گاندی جوان و لئو تولستوی یکی از آن هاست. تولستوی در نامهای به یک هندی بنگالی انقلابی به نام «داس» که برای ساماندهی فعالیتهای علیه استعمار انگلستان تلاش میکرد، مقاومت منفعلانه را تنها راه پیروزی هند بر استعمار انگلیس برشمرد و عنوان کرد مقاومت باید در شکل اعتراضات و اعتصابات صلح طلبانه جلوه کند.
گاندی با خواندن نامه تصمیم به مکاتبه با تولستوی گرفت. در نامه ابتدایی گاندی از او اجازه خواست تا نامه تولستوی به داس را به زبان مادری خود ترجمه کند. این نامه سرآغاز مکاتباتی شد که تا زمان مرگ تولستوی ادامه یافت. در آن زمان گاندی جوانی مبارز در آفریقای جنوبی بود. در این سری مکاتبات گاندی و تولستوی درباره چگونگی امکان مبارزات صلح طلبان علیه استعمار و شرایط پیروزی آن بحث میکردند. گاندی بعدها در زندگی نامه خود نوشت این نامهها تاثیر بسیار زیادی بر او داشته است.
نامه نویسی اسکات فیتزجرالد و ارنست همینگوی به یکدیگر که سالهای طولانی ادامه یافت یکی از نمونههای جذاب در نامه نویسی است. نامههایی که از دل آنها میتوان درسهای مهمی برای نوشتن فراگرفت و دریافت که در ذهن نویسندگان بزرگ چه میگذشته است. همینگوی پس از خواندن کتاب «شب لطیف است» فیتز جرالد برایش نامه نوشت: «تو را به جان حضرت عیسی بنویس و این قدر نگران نباش که دیگران چه میگویند یا این که کتابت شاهکار از آب در میآید یا نه.
خود من از هر نود صفحه چرت و پرتی که مینویسم فقط یکی اش خوب از کار در میآید و شاهکار میشود و بقیه را فوری میریزم توی سطل آشغال. خودت هم که میدانی برای آن که چرخ زندگی ات بچرخد باید بنویسی، پس بنویس دیگر. باشد، اما اگر کافی بنویسی و نهایت تلاشت را بکنی، مطمئن باش که شاهکارها خودشان به اندازه کافی خلق میشوند. نمیشود که نشست و فکر کرد و شاهکار زایید، خودت را از شر این ژیلبرت سلدر و امثالهم که گند میزنند به تو و زندگی ات راحت کن و مطمئن باش اگر بگذاری ملت خودشان هر قوت خوب مینویسی تشویقت کنند و هر وقت بد نوشتی هو کنند، آن وقت همه چیز حل میشود.»
نامه نویسی به شکل پستی و با چسباندن تمبر برای اطلاع از حال و احوال دیگران، شاید تا چند سال دیگر کاملا ور بیفتد، اما بشر هیچ وقت دست از نامه نوشتن نمیکشد. این که گوشمای بنشینیم و برای کسی که برایمان مهم است، چند خط و صفحهای بنویسیم، هیچ گاه از بین نخواهدرفت. شاید ظرف نامه نوشتن تغییر کند، شیوه ارسالش با گذشتهها فرق داشته باشد، اما ذات نامه نویسی هیچ گاه تغییر نخواهدکرد. شاید شکل و ظاهرش تفاوت کند و با سرعتی که رو به تغییر میرویم، نامه نویسی کمتر از گذشته مورد توجه قرار بگیرد، اما ما همچنان آنچه در ذهن داریم به دیگری بگوییم، برای او خواهیم نوشت و آن متن چیزی جز یک «نامه» نخواهدبود.
مجله اینترنتی تابناک جوان