در این سالها که شبکه نمایش خانگی پا گرفته است، سریالهایی در ژانرهایی متفاوت به تصویر کشیده شده است و هر کدام حرف و حدیثهایی در زمان پخش و بعد از پخش داشتند. اما یکی از این سریالها که میزان حواشی آن از کلیت کار بالاتر بود، سریال «دل» بود. این سریال که ضعیفترین ساخته منوچهر هادی در بخش کارگردانی است، به قلم بابک کایدان به نگارش درآمده است.
حالا که پخش سریال به پایان رسیده است، کایدان برای اولین بار بعد از پخش این سریال و در گفتگو با خبرگزاری فارس، به حواشی بوجود آمده سریال نظیر اضافه شدن ۱۲ قسمت به فیلم نامه و ضعف در کارگردانی اشاره کرده است.
**آقای کایدان قصه تجاوز در ایران و دنیا داستانی قدیمی است. منهای تابوشکنی این موضوع، کمتر کارگردانهایی به این سمت رفته اند. با توجه به اینکه شما این فیلم نامه را از چندین سال قبل نوشته بودید، فکر نمیکنید این قصه اقتضای امروز جامعه ما نیست؟-نگارش متنهای این سریال به سال ۹۵ برمی گردد. بحث مربوط به تجاوز، بحثی است که همیشه بوده است و هیچوقت حرف کهنهای نشده است. حالا اگر ده سال قبل این سریال ساخته میشد بهتر، تازهتر و جسورانهتر بود. از طرفی بیان بار فرهنگی این ماجرا برایم مهم بود و از آن مهمتر مشکلات بعد از این اتفاق مدنظرم بود.
تا به حال در آثار نمایشی فرهنگ سازی درستی درباره چنین موضوعی صورت نگرفته است و به همین خاطر شخصیت پدر را به این صورت طراحی کردیم، چون معمولا پدر خانواده در مواجهه با این مسئله میتواند ماجرا را مدیریت کند و برعکس میتواند آسیب زننده هم باشد. چون مسئله برای خانمها قابل درک است و به همین دلیل پدری را طراحی کردیم که بار آموزشی و فرهنگ سازی روی دوش او باشد. اگر کلیت سریال را به خاطر بیاورید رفتار پدر بسیار دوستانه و مهربانانه است و سعی میکند دخترش را ترمیم کرده و به زندگی برگرداند.
** شما در این سریال علاوه بر خط اصلی داستان که موضوع تجاوز بود، داستانکهای متفاوتی را در کنار آن قرار دادید که بیشتر مبتنی بر عشقهای مثلثی و غیر متعارف بود. چرا فیلمنامه به این سمت رفت؟-قصه دل، قصهای بود در ستایش عشق و ما انواع و اقسام عشقها را در این سریال بررسی کردیم تا سره را از ناسره تشخیص دهیم. یک عشق راستینی بین رستا و آرش وجود دارد و مابقی عشق ها، نوعهای مختلفی از عشق هستند و حتی برخی از آنها نام عشق روی آنها گذاشته میشود. عشقهای یک طرفه، عشقهای جنون آمیز، عشقهای ملاکانه (فاراب به مرسده)، عشق ممنوع و بی نتیجه بین اتابک و مرسده، عشقهایی که از روی هوس است و ...، اما در میان همه این عشق ها، عشقی راستین و واقعی است که بین آرش و رستا وجود دارد و نشانه آن هم گذشت است. حالا بستر تجاوز بستری بود که ما بتوانیم این عشق را در فراز و نشیب این ماجرا به تصویر بکشیم. اینها در تفکرات ما بود حالا اینکه در سریال منتقل نشده من از مردم عذرخواهی میکنم.
** اما همین عشقهای مختلفی که از آنها نام بردید، سریال را دچار مثلث و مربع عشقی کرده است! به گونهای که سریال دل را با سریالهای ترکیهای قیاس میکنند.- طبیعتا وقتی میخواهید قصهای عاشقانه درباره عشق روایت کنید، باید به دنبال قصههای عاشقانه بگردید. تمام آنچه ما گرفتیم برآمده از شرایط موجود جامعه بود چه بخواهیم بپذیریم و چه نخواهیم، نمیتوانیم کتمانش کنیم. در قصه اتابک و مرسده سعی کردیم به غیر از رعایت کردن شرع و عرف، به پرداخت این مسئله هم برسیم. منظورم از شرع این است که در ابتدای قصه ما میبینیم که مرسده برگه طلاقش را در دست گرفته است و از لحاظ شرعی و عرفی اتفاقی نمیافتد که بگوییم شرع و عرف را زیر سوال بردیم. شوهر سابق او خلافکار است به زندان افتاده و مرسده هم دختری است که ماجرای بین او و اتابک از روی هوس نیست و مخاطب نیز آنها را باور میکند. در نهایت کاری که اتابک برای مرسده در قسمت پایانی میکند این است که وقتی متوجه میشود فاراب انسان بهتری شده است در این مثلث به طور اخلاقی خود را با پرداخت دیه فاراب، کنار میکشد. ما در این سریال میخواستیم بگوییم عاقبت کسی که اخلاق گرا است و میبخشد رستگاری است و برعکس.
** ولی در همان پروسهای که اتابک با مرسده در ارتباط بود، با توران زندگی میکرد.
- خب ما داریم میبینیم که اتابک به راحتی امکان این را ندارد که از آن زندگی جدا شود و نقشهای دارد که از پدر همسر و همسرش انتقام بگیرد. اتابک این مسیر را آغاز کرده و ما از اینجا قصه را شروع میکنیم. او میداند که بزودی از توران جدا میشود و با این پیش فرض به سمت مرسده میرود. در هر حال معتقدم اگر قصه با ریتم درستی به تصویر کشیده میشد و کلیپهای بی اندازه و کارگردانی و دکوپاژ بهتری داشت، قصه ما هم تاثیر بسیار بیشتر و بهتری روی بیننده میگذاشت و شاید دیگر نقاط ضعف کار به این اندازه به چشم نمیآمد. وقتی شما کاری را به شدت با ریتم کند روایت میکنید و باورپذیری در کار چه از نظر لاکچری بودن بی اندازه و چه از نظر بحث سنی بازیگران که همگی مسائلی منفی در ذهن مخاطب است، دیده میشود، طبیعی است که هیچ کدام از این پیامهای اخلاقی دیده نمیشود و با نگاه منفی دیده میشود.
** آنچه مدتی است در مورد آثار نمایشی مطرح است این است که سریالهایی بسازیم که بتواند با سریالهای ماهوارهای ترکیهای رقابت کند و مخاطب را جذب آثار نمایشی داخلی کند. اینکه شما به سمت انواع و اقسام عشقهای اینچنینی رفتید به دلیل جذب مخاطب و توقع مخاطب از شما بوده است؟
- ضرورت قصههای عاشقانه و کششهایی که اینطور داستانها دارند طبیعی است و بحث سریالهای ترکیهای هم نیست. البته این را هم نباید نادیده گرفت که ترکیه با سریال سازی اش تجارت بزرگ و سودآوری برای کشورش است. در سریالهای هالیوودی اغلب اینطور روابط وجود دارد و ما هم سعی کردیم این مسئله را برآمده از وطن و شرایط فرهنگی خودمان ببینیم.
** فرهنگ ایرانی ما در کجای قصه دل است؟
- ما از نظر فرهنگی خیلی به ترکیه نزدیک هستیم و اتفاقا ترکیه در دوره گذار از سنت به مدرنیته مشکلهای فراوانی از نظر مدرنیته شدن و فرهنگی دارند و مرحله گذار را طی میکنند که ما هم یک جورهایی درگیرش هستیم. اما آنجا همه مسائل را با فیلم سازی قاطی نمیکنند و ما متاسفانه هر مسئلهای را نمادین و بزرگ میبینیم و به صنعت فیلمسازی که میرسیم میگوییم اینها باید رعایت شود در صورتیکه ما مسائل اخلاقی را در این سریال رعایت کردیم. ما هیچ چیز خلاف عرف جامعه و برآیند منفی در یک رابطه به مردم نشان ندادیم. شما نگاه کنید آدمهایی که در قصه دل به عقوبت میرسند چه افرادی هستند و آنهایی که رستگار میشوند چه کسانی هستند؟ اخلاق گراها رستگار میشوند و آنهایی که نگاه جاه طلبانه و منفی دارند به نتیجه اعمالشان میرسند. ما به مواردی ورود کردیم که جامعه درگیر آن است و پرداخت به آنها کپی برداری نیست. اینها مسائل موجود در کشور ما است و همانطور که در این سالها بارها از سازمان صداوسیما خواستیم اجازه دهند به این مسائل ورود کنیم، اگر بتوان درباره آنها قصهای نوشت و نتیجه گیری درست کرد، بهترین بار آموزشی و تاثیرگذاری را خواهد داشت.
** یعنی قصد و هدف شما از پرداخت به چنین موضوعی آسیب شناسی و بارآموزشی آن بود؟
- بله، به هر حال این بحرانهای عاطفی ممکن است سراغ هر خانوادهای بیاید و چطور میشود آن را مدیریت کرد؟ ما در سریال دل سعی کردیم تا جایی که قانون و عرف وزارت ارشاد به ما اجازه میدهد، به این جریان نزدیک شویم و حرف بزنیم و بتوانیم به برآیندی در این باره برسیم. یعنی میخواهم بگویم هیچ کدام از شخصیتهای این سریال رفتاری ندارند که مخاطب را دچار بدآموزی کند.
** آنقدر این سریال دچار حاشیه شده است که بعید است مردم به این هدفی که شما داشتید رسیده باشند.
- بله درست است و متاسفانه به خاطر ریتم کند و حواشی بی دلیل کار ما به این مهم دست پیدا نکردیم. ما داستانی داشتیم که در ابتدا بتواند سرگرم کند و در ادامه پیامهای فرهنگی اش را القا کند.
** ضعف در کارگردانی، عدم انتخاب درست و به جای بازیگران، انتخاب لوکیشنهای غیر همخوان با متن و ... از جمله مواردی بود که حواشی بسیاری را برای این سریال بوجود آورد.
- بله درست است. من این نظر را داشتم و به کارگردان هم گفته بودم، اما زمانیکه کم کم از اتاق فکر کنار گذاشته میشوید یا خیلی حرفتان را جدی نمیگیرند، نمیشود کاری انجام داد. در این کار هم متاسفانه آنطور که در همکاریهای قبلی با همدیگر مشورت میکردیم و نتیجه خوبی هم میگرفتیم، نشد. نظر من از همان ابتدا این بود بازیگرانی که قرار است چهار نقش اصلی سریال را بازی کنند، جوان باشند و سن شان حدود ۲۵، ۲۶ سال باشد و برای نقشهای پدر و مادرها از بازیگران چهره استفاده کنیم. اگر انتخابها به این گونه بود، باورپذیری مخاطب از روی دادن اتفاقها از جمله تجاوز، بیشتر میشد و از طرفی هزینه هایمان پایینتر میآمد. به عنوان نویسنده چنین ترکیبی را میپسندیدم، اما خب کارگردان نظر دیگری داشت و زور نویسنده آنقدر زیاد نیست که این موضوع را تحمیل کند.
** شاید اصلا مخاطب نمیتوانست حامد بهداد را به عنوان یک پسر عاشق پیشه باور کند. ضمن اینکه او در این سریال به شدت بی عرضه تصویر شده بود و تلاشی که باید برای به دست آوردن رستا نمیکند.
- مخاطب از بازیگرها نوستالژی در ذهنش دارد، زمانی که بگوییم حامد بهداد ناخودآگاه بیست سال کاری این بازیگر به ذهن میآید. علی رغم نقدی که به ریتم کند سریال دارم و جزو منتقدین و آسیب خوردههای این سریال هستم، اما از ۹۰ درصد بازی بازیگران در این سریال راضی هستم. حامد بهداد در این سریال درست بازی میکند، اما متاسفانه در جای درست و مناسبی برای ایفای این نقش قرار نگرفته است. بارها هم این را گفتم که ملودرام به باورپذیری نیاز دارد و کار کمدی است که متکی به بازیگر است. این انتخاب نادرست بازیگران جز اینکه هزینههای گزافی به کار تحمیل کند، چیز دیگری نداشت. ضمن اینکه ما با همین نگاه انتخاب بازیگران سریال مانکن را انجام دادیم و نتیجه مثبتی هم دریافت کردیم. وقتی شما این میزان سوپراستار میآورید طبیعی است که انتظارها هم بالا رود و اگر این انتظارها را برآورده نکنید مخاطبتان سرخورده میشود. از طرفی، چون ریتم کند وارد سریال شده و مخاطب حس میکند سرش کلاه رفته است طبیعتا دنبال نقطه ضعفها میگردد. ریتم مناسب میتواند خیلی از باگهای بازی، صحنه و منطق فیلم نامه را پوشش دهد.
در مورد بخش دوم سوالتان باید بگویم شخصیت آرش آنقدر در این پروسه نه میشنود و در نهایت با دیدن رستا و مهران دلسرد میشود. از طرفی شما باید جایگاه اجتماعی و فرهنگی خانوادگی تان را هم در نظر بگیرید که به طبع آن از ادبیات مخصوص به خودش استفاده میکند. در ادامه هم رابی میآید و آرش برای فراموش کردن رستا تصمیم به ازدواج با او میگیرد یعنی میخواهم بگویم آرش مدام در حال تلاش است، اما به شیوه خودش.
** اما این تلاش او خیلی به چشم نمیآید.
- بله به این دلیل است که آرش را با نقشهای قبلی بهداد قیاس میکنیم و در عین حال میخواهیم نقش متفاوت تری را ایفا کند. ما میخواستیم این را فرهنگ سازی کنیم که قدرت شنیدن نه را داشته باشید. ممکن است یک فرد به هر دلیلی که برای خودش دارد نتواند جواب مثبت به یک پسر بدهد و این باید فرهنگ سازی شود. ضمن اینکه از شخصیتی که برای آرش طراحی کرده بودیم انتظار این نمیرفت که بخواهد کارهایی شبیه به کارهای مهران انجام دهد و روی خودش بنزین بریزد. آرش ترجیح میدهد با گفتگو ماجرا را حل کند که در این زمینه به آوا اعتماد میکند و با او حرف میزند.
** همانطور که اشاره کردید رستا و آرش در فیلم نامه شما سنی حدود ۲۶ سال داشتند؟!
-بله نظر من روی بازیگران جوان بود و گفتم بهتر است بازیگرانی انتخاب کنیم که در کارهای قبلی شان ذهنیتی در باور مخاطب نداشتند. همین اتفاق دقیقا در مانکن افتاد. چهره و بازی نازنین بیاتی طوری بود که زمانیکه به دست اخگر افتاد مخاطب نگران این بود که نکند این دختر معصوم بلایی سرش بیاید!
** در مورد ساره بیات هم شاید اولین گزینهای که به ذهن برسد طناز طباطبایی در فیلم «هیس دخترها فریاد نمیزنند» باشد و اگر بازی بیات را با طباطبایی قیاس کنید کاملا به حرف من میرسید.
- بله درست است باید بیشتر روی هدایت بازیگران زمان گذاشته میشد.
** البته ناگفته نماند برخیها معتقدند که اسپانسرها بازیگران چهره را به کار تحمیل میکنند.
- نه درست نیست. اسپانسر نمیگوید همه بازیگران را سوپراستار بیاورید و اینطور است که اگر دو سه بازیگر چهره داشته باشید دیگر نیازی نیست همه بازیگران را چهره انتخاب کنید.
** خانواده رستا و موقعیت و جایگاه اجتماعی شان در فیلم نامه و سریال پخش شده تفاوتی داشت؟
- آنچه که ما برای خانواده رستا ترسیم کرده بودیم و خیلی از فاکتورهایش در سریال موجود است این بود که خانواده رستا از لحاظ تفکر و جایگاهی قشر متوسط جامعه بودند و خانوادهای سنتی بودند، اما منزل آنها سمت میدان منیریه بود و با توجه به اینکه پدر رستا گاراژی در میدان خراسان داشت میتوانست در حد و اندازه خودش وضع مالی خوبی داشته باشد. اما آنچه در سریال تصویر شد پدری بود که گاراژی سمت فرحزاد و نیاوران داشت و خانهای در سعادت آباد! وقتی ما از آسیبی مثل تجاوز صحبت میکنیم این اتفاق در قشر متوسط زیاد رخ میدهد و طبعاتش در این قشر معمولا خیلی بیشتر است و میخواستیم برای این قشر فرهنگ سازی کنیم. چراکه چنین اتفاقی اگر در خانوادهای سنتی رخ دهد میتواند طوفانی به پا کند. اما وقتی شما این تصوراتی که من گفتم را تبدیل میکنید به خانهای در سعادت آباد که حدود ۱۰۰ میلیارد ارزش دارد و سه میلیارد ماشین در حیاط خانه پارک است و پوشش و رفتار آدمهای آن خانه بسیار لاکچری است نه تنها فاصله طبقاتی شان با خانواده آرش در نمیآید در نتیجه مخالفت مادر آرش که میگوید اینها از طبقه ما نیستند، خنده دار میشود و برای بیننده سوال میشود که این دو خانواده که در یک سطح از رفاه هستند چرا این را میگوید؟ التهابی که قرار بوده مخاطب در این قشر باور کند را حس نمیکند و پیش خودش میگوید این خانواده که خیلی لاکچری هستند این مسئله خیلی هم میتواند برایشان مهم نباشد و شاید خیلی از این افراد تفکرات آزادتری داشته باشند. همینها میشود که منطق کار به درستی در نیامده است. یا چک ۵۰۰ میلیون تومانی که اتابک به خسرو خان میدهد گواه این موضوع است. یا کاراکتر نکیسا شاگرد مکانیک بود و در فیلم نامه خانهای قدیمی داشت و به خاطر فقر مالی که درگیرش بود هیچ وقت به رستا ابراز علاقه نکرد، اما در نسخهای که پخش شد او ماشین شاسی بلند و خانه شیک دارد.
** نشان دادن خانههای لاکچری در فیلم نامه شما منطق روایی داشت؟
- ببینید در طراحی ما فقط خانواده آرش زندگی و خانه لاکچری داشتند و خانواده رستا یک طبقه پایینتر و نکیسا یک مرحله از آن پایینتر و فاصله اقتصادی کاملا تعریف شده بود. لاکچری بودن اگر در ذات و منطق قصه باشد از نظر بیننده هم واقعی به نظر میآید. اینکه فکر کنیم مردم دنبال این هستند هر جایی میروند زرق و برق ببینند، درست نیست و وقتی تعادل برقرار نباشد میتواند آسیب زننده باشد.
** فیلم نامه سریال دل در چند قسمت توسط شما به نگارش درآمد؟
-فیلم نامهای که ما تحویل دادیم دو فصل ۱۴ قسمتی بود که مجموعا میشود ۲۸ قسمت. در فیلم نامه در قسمت ۱ عروسی به هم میخورد و در قسمت ۳ رستا برمی گشت و در قسمت ۸ متوجه میشدیم که به رستا تجاوز شده است. در صورتیکه در پخش در قسمت ۱۲ بیننده متوجه تجاوز به رستا میشود و در پایان قسمت ۱۴ یعنی پایان فصل یک بیننده میفهمد که تجاوز کار نکیسا است در حالیکه در پخش قسمت ۲۰ بود! ما در فیلم نامه قسمت ۲۰ ماجرای طراحی قصه توسط آوا را متوجه میشویم درصورتیکه همین اتفاق در قسمت ۲۸ نشان داده میشود و ۸ قسمت پایانی رویارویی این آدمها با هم است. تقریبا در هر ۵ قسمت در میان یک اتفاق مهم در قصه میافتد در اینجا است که به معنی ریتم میرسیم. یک نویسنده چطور باید ریتم را در فیلم نامه اش به درستی بگنجاند؟ برخلاف آنچه مطرح میشود ریتم فیلم نامه بسیار تند و پر از ماجرا بود. از طرفی تمام پایان بندیهای قصهای که من نوشتم به هم ریخته بود و همین عدم هارمونی ایجاد کرده بود و ساختمانی کج و معوج را نشان میداد.
** در این ۱۲ قسمت اضافه بر فیلم نامه شما قصهای به قصههای شما اضافه کرده بودند؟
- نه همه قصه همان نسخه فیلم نامه است، اما مثل این است که انشای ۱۰ دقیقهای را در ۲۰ دقیقه بخوانیم. گاهی اوقات شما میتوانید با دکوپاژ از تصاویر ریز ریز و متنوع ریتم ایجاد کنید، اما این اتفاق هم در فرم نیفتاده است. من روایت رئالیستی از کار میدیدم نه روایت نمایشی، چونکه معتقدم روایت نمایشی کلاسیک به این شکل مربوط به کارهای تاریخی مثل شهرزاد است و اینها را به کارگردان گفتم و حتی گفتم که دوست دارم مثل فیلمهای خودش کارگر ساده نیازمندیم و زندگی جای دیگری است روایت شود و دنبال آن بافت تصویری بودم، اما تصمیم کارگردان به این شکل بود. در بخش دیگر باید بگویم این ۱۲ قسمت اضافه نه تنها به خاطر بحث بیزینسی که به کار اضافه شد، به این دلیل که کار به دلیل مسائل مالی باید سریع جمع میشد، طبیعتا کارگردانی هم نمیتوانست کارگردانی خرد شده با دکوپاژ خرد و پلانهای خرد باشد.
** افزودن ۱۲ قسمت به فیلم نامه شما به چه دلیل بود؟
- بخشی از این ماجرا به خاطر جبران مشکلات مالی ناشی از رقم بالای قرارداد بازیگران سریال بود و سازندگان برای اینکه این بودجه را جبران کنند ۱۲ قسمت اضافه کردند و هر قسمت را با رقم بالایی به فیلیمو فروختند. بخش دیگر ماجرا به خاطر تورمی بود که در زمان ضبط سریال به پروژه آسیب زد. برآوردی که کرده بودند با رقمهایی که حین تصویربرداری با آن مواجه شدند نزدیک به ۱۰ میلیارد تومان شده بود و سرمایه گذار برای جبران این بودجه چنین کاری کرد و تصور مردم این است که سرمایه گذار رقم هنگفتی برده است، اما اینطور نیست، چونکه در جریان این بخش هستم.
** خودتان چطور؟ مابه التفاوت این ۱۲ قسمت را دریافت کردید؟
- بعد از یکسال پیگیری و درگیر مسائل حقوقی توانستم نزدیک به ۵ قسمت دریافت کنم، آنهم به صورت چکی که تازه یک ماه پیش توانستم چک اش را پاس کنم. نمیتوان گفت برای عدهای منفعتی نداشته، اما من به عنوان نویسنده در این ماجرا سودی نکردم.
** فکر نمیکنید برای مردم سوال شود که چرا به همان ۲۸ قسمت بسنده نکردید؟ چراکه خودتان گفتید فیلم نامه شما ۲۸ قسمت بود.
- خب در حرفه ما قانونی وجود دارد تحت این عنوان که اگر قصهای نوشته شود و در اجرا تعداد قسمت هایش اضافه شود، ما به التفاوتش را به نویسنده میدهند و این روند طبیعی است. من این رقم را بیشتر به عنوان ضرر و زیان گرفتم.
** رفتارهای برخی بازیگران این سریال بسیار بی منطق و به دور از باور است. مثل سکانس پرت شدن نکیسا از بالای ساختمان روی زمین و اینکه یک قطره خون هم از بینی و سرش نیامد و به هوش آمدن غیر منطقی و ترجیحا کمدی خسروخان در بیمارستان که دستمایه کاربران فضای مجازی هم شده بود.
- اینها بحثهای اجرا است و به نویسنده ربطی ندارد. در مورد به هوش آمدن خسروخان در فیلم نامه اینطور بود که ما میدیدیم ناهید به بیمارستان میآید و میبیند که خسرو چند ساعتی است به هوش آمده و با شرایط رنجور و پای سست دارد در راهروی بیمارستان راه میرود و تلاش میکند که به سمت دخترش برود.
** در این سریال نگاهی تحقیر آمیز به قشر متوسط شده است.
- اینطور نیست. نکیسا و آوا فکر میکنند خوشبختی را میفهمند و به همین خاطر در تقدیر دست میبرند آنهم با تفکر سیاهشان. تحقیر کاراکتر صورت نمیگیرد، اما عقوبت چرا. در ماجرای فاراب هم تحقیری به خاطر بحث مالی نیست.
** الان به جای اینکه مردم از این سریال برداشتهایی که شما قصد داشتید منتقل کنید را داشته باشند، به این فکر میکنند که منوچهر هادی با ساخت «دل» رقمی میلیاردی بدست آورده و الان هم مشغول ساخت سریال دیگرش است.
- البته تصور بیراهی نیست.
** فکر میکنید اعتماد از دست رفته مخاطب را چطور میتوانید در کارهای بعدی جلب کنید؟
- به خیلی مسائل بستگی دارد و اینکه هر کدام تا چه اندازه بتوانیم در کار بعدی مان موفق عمل کنیم.
** با اینکه «دل» در کلیت سریالی ملتهب بود، اما در پایان همه چیز ختم به خیر شد و به عبارتی هپی اند بود. این از اول در قصه شما بود؟
- بله طبیعتا اتفاق تلخ میبایست با رستگاری تمام میشد، چون فرایند این ماجرا و قربانی شدن رستا در نهایت باید نشان داده میشد که دوباره سرپا شده و دارد زندگی اش را از نو میسازد و اینکه حق این دو شخصیت بود که از لحاظ داستانی به هم برسند و هم اینکه مضمون قصه این را میطلبید که این کاراکتر همانطور که از نامش پیداست به رستگاری برسد.
** سریال دل در قسمت پایانی به گونهای خشونت و خودکشی را رواج میداد.
- به چه دلیل ما باید ترویج خودکشی دهیم؟ اگر این اتفاق خودکشی برای قهرمان اصلی و شخصیتی که اخلاق گرا بود رخ میداد با حرفتان موافق بودم. حتی کاراکتر رستا با اینکه با شرایطی که برایش رخ داده بود طبیعی بود به سمت خودکشی برود، اما ما هیچ وقت او را به این سمت نبردیم. در حالت کلی خودم موافق این مسئله نیستم و فکر میکنم واقعا کار غیر منطقی است که بخواهیم ترویج خودکشی دهیم.
** در هر صورت سرنوشت این دو شخصیت به این سمت رفت.
- بله، راه دیگری هم داشت که پلیس را وارد داستان کنیم و نمیخواستم قصه را پلیسی کنم و در این کار جواب نمیداد. ما حتی در این بخش که خشونت را کنترل کنید ورود کردیم اشاره به سکانسی که نکیسا چاقو را به خسرو خان میدهد و او میگوید اگر تو را بکشم تو راحت میشوی، اما من یک عمر گرفتار میشوم. اما خب وقتی در کلیت کار اینها در نمیآید تبدیل به لطیفه میشود. عقوبت فلج شدن تا آخر عمر برای شخصیت نکیسا میتواند درد آورتر باشد و آوا هم که عامل اصلی طراحی تجاوز که بار سیاهی اش بیشتر از نکیسا بود راهی جز خودکشی نداشت.