امیر داسارگر، فیلمنامهنویس و کارگردان این فیلم به گفتوگو نشستهایم تا از دغدغهها، بیمهریها و امیدواریاش برای خلق یک اتفاق به یادماندنی در سینمای کشور بگوییم.
با اینکه فیلم شما در حال اکران در سینماهاست، ولی تا جایی که ممکن است اگر میشود خلاصهای از داستان و قصه فیلم برای ما بگویید.
فیلم «منطقه پرواز ممنوع» داستان سه نوجوانی است که برای مسابقات دانشآموزی در حال ساخت یک پهپاداند و در دل این ماجرا یک گروهی وارد منطقه آنها میشوند و ادعا میکنند که در آنجا یوزپلنگ دیده شده و بهخاطر همین موضوع باید یک سری محدودیتها در این منطقه لحاظ شود و کمکم ماجرای بچهها و گروهی که وارد شهر شدهاند، با همدیگر گره میخورد و باقی ماجرا...
چرا از بین این همه گونههای مختلف سینمایی و مخاطبین آن، سراغ کار کودکونوجوان و چنین قصهای رفتهاید؟ چرا مثل خیلیها یک قصه کمدی انتخاب نکردید تا به لحاظ مالی، فروش آن نیز تقریباً تضمین شده باشد؟
یک نکته این است که در درجه نخست انتخاب یک موضوع برای ساخت فیلم، ابتدا به شخصیت، دغدغه و حال و هوای خود فیلمساز برمیگردد و نکته بعد اینکه من در این چند سالی که شروع به نوشتن و کمکم شروع به ساختن کردم، سینما از این زاویه برایم جذاب بود که ما بتوانیم کاری انجام دهیم که در این کشور رخ نداده و باید بشود. یعنی اولاً روی گروههای هدف مهمتر مثل کودکانونوجوانها توجه کنیم، ثانیاً این چارچوب بسته سینمای کشور را مقداری بازتر کنیم. سینمای اجتماعی میتواند در بهترین حالت 10درصد از سینمای یک کشور باشد. ولی در کشور ما اگر کمدیها را در هر سطح آن کنار بگذاریم، 90درصد سینمای ما را امروزه سینمای اجتماعی دربر گرفته است. مدل سینمایی که در دنیا به شدت مهجور و حداقلی است. همیشه برای من جای سؤال بوده که چرا در کشور ما فیلم ورزشی نمیسازیم، فیلم کودک، نوجوان، فیلمهای ماجراجویانه؛ بسیار اندک ساخته میشوند. ساختن چنین فیلمهایی همیشه از دغدغههای من بوده است.
اگر تنها بعد مالی ماجرا را هم درنظر بگیریم، باز به نظر میرسد برد با ساخت فیلمهای کودکونوجوان باشد. چرا که آنها به همراه خانوادههایشان برای دیدن این فیلمها به سینما میآیند و این یعنی افزایش خودبهخودی تماشاگر.
البته به شرطی که سینما هم بتواند خودش را برای خانوادهها در همچین جایگاهی تعریف کند و سینما در سبد مصرف خانوادهها قرار بگیرد. الان مخاطبین سینمارو کشور بر اساس آمار، حدود 2تا 3 میلیون نفر است و آنها طبق تجربه میدانند که هر 2تا 3 ماه یکبار، حداقل سه فیلم کمدی در سینماها اکران میشود. ولی برای سایر افراد جامعه که به سینما نمیروند و معمولاً از فروشگاههای محصولات فرهنگی، برای بچههای خود این آثار را تهیه میکنند، این اطمینان وجود ندارد که در همان سه ماه، فیلمها و انیمیشنهای مورد نظر خود را پیدا کنند. و نکته بعدی بحث کیفیت آن اثر هنری است که شاید خیلیها رغبت نمیکنند آن فیلم را تهیه کنند. ولی فکر نمیکنم اکثر آثار از نظر فرهنگی، مفهومی و محتوایی، مناسب فضای فرهنگی کشور ما باشند و سنخیتی با آن داشته باشد. معمولاً یک طبقه حداقلی جامعه را اینها مورد مخاطب قرار میدهند و با یکسری ابزارها سعی میکنند بقیه را هم جذب کنند. درنتیجه نبود این دو عامل یعنی فیلم خوب و حضور مستمر آثار هنری رسانهای باعث میشود که درباره این امنیت سرمایهگذاری که شما عرض کردید، نشود به راحتی قضاوت کرد.
اینکه شما تصمیم به ساخت یک فیلم کودکونوجوان گرفتهاید،نیاز به پشتوانه و عقبه موضوع دارد. مردم موقع اکران فیلمها و شخصیتها را با گذشته مقایسه میکنند. اگر توجه کرده باشید، در همه دنیا معمولاً در یک برهه زمانی، یک گونه خاص فیلم محبوبیت پیدا میکند و فیلمسازان زیادی در این ژانر شروع به ساخت فیلمها میکنند. مثلاً اواخر دهه60 در سینمای خودمان فیلمهای به اصطلاح «رمبویی» و جنگی پرطرفدار میشود. چند کار خوب ساخته میشود، خوب میفروشد و تماشاگران خودبهخود بهواسطه همان فیلمهای خوب، باقی فیلمهای از این دست را هم تماشا میکنند. میخواهم بگویم اگر در زمینه سینمای کودکونوجوان بهدنبال اتفاق خاصی هستیم و این مخاطبان برای ما مهماند باید به صورت مستمر، سالی چند فیلم خوب وجود داشته باشد که خانوادهها بعد از دیدن آنها با رضایت سالن را ترک کنند، ولی متاسفانه الان شرایط بهگونهای است که همین اسم کودکونوجوان روی فیلم باشد، در فضای فرهنگی رسانهای ما تحویل گرفته نمیشود، منتقدان آن را جدی فرض نمیکنند و خیلی به شما لطف کنند، شما را راهی اصفهان و جشنواره کودکونوجوان میکنند.
دلسوزی ماجرا اینجاست که هروقت پای سینمای کودکونوجوان به وسط کشیده میشود، از مدیران و سینماگران و همگی شروع به سخنرانی میکنند که اینها سرمایههای مملکتاند و باید برای آنها فیلم ساخت، قهرمان بهوجود آورد ولی همین که پای عمل به میان میآید، همه صحنه را خالی میکنند.
خب البته بخش زیادی از این ماجرا بر عهده مدیران فرهنگی کشور است که یک فضایی را برای کسی که میخواهد وارد این عرصه شود، فراهم نمیکنند تا به اصطلاح دلش قرص باشد که وقتی من این کار را تولید میکنم، از حمایت همهجانبه برخوردارم. خودمان را گول نزنیم. اکثر اساتید فن تعریفی که از سینما برای شاگردان خود میکنند، همین سینمای اجتماعی است. بیان مشکلات اجتماعی به صورت غلو شده؛ تعریفی از سینماست که اکثر اساتید آن را نقل میکنند. و بعد این مدلی میشود که در ذهن ما جا میافتد، فیلمهای خود را در این ژانر میسازیم، دنیا ما را با همین سبک میشناسد و طبیعتاً درخواست تولید در ژانرهای دیگر بهخصوص کودکونوجوان هم پایین میآید و ما شاهد کم رونقی در این زمینه هستیم.
استفاده از بازیگرهای نوجوان در فیلم معمولاً سختی کار را چند برابر میکند. با این مشکلات احتمالی چگونه کنار آمدید؟
بگذارید حرف شما را کاملتر کنم. چون ما قصد داشتیم سراغ نوجوانهایی برویم که تا به حال سابقه بازیگری نداشته باشند و به اصطلاح نابازیگر باشند. من عقیده داشتم که یک فیلم با حالوهوای نوجوانها موقعی خوب به نتیجه میرسد، که شخصیتهای اصلی آن برای نخستینبار دیده و با آن فیلم شناخته شوند. لذا برای این کار به دوست خوبم زینالعابدین تقیپور اعتماد کردم که هم خودش در این فیلم بازی کرده و هم زحمت انتخاب و بازیگردانی این نوجوانها را برعهده داشته است. البته مدل کار ما با این عزیزان، مدل کار با نابازیگر نبود. مثل بزرگانی همانند آقای مجیدی، کیارستمی که فضایی سر صحنه آماده میکردند و از کودک در همان فضای تولیدشده بازی میگرفتند. حالا این وسط ممکن بود اشک بچه هم درآید، ولی ما کاملاً با متد بازیگری، به صورت فشرده به بچهها آموزش دادیم و شاهد مثال نتیجه ما هم کسب بهترین بازیگری در جشنواره فیلم اصفهان بود که نصیب بازیگر فیلم ما، علیرضا اکبری شد.
دوستانی که فیلم را دیدهاند این انتقاد را گاهی دارند که شما در این فیلم از مضامین بسیاری مثل یوزپلنگ ایرانی، پرتاب ماهواره، مدافعان حرم، سبک زندگی ایرانی- اسلامی و ... استفاده کردهاید که شاید هریک از این مضامین، خود به تنهایی سوژه یک فیلم سینمایی مستقل باشد.
بله، این صحبتها را از زبان منتقدین فیلم شنیدهام. این گزاره از زمان فیلمنامه بوده و چیز مخفی نبوده که الان مشخص شود. من پاسخی که قبل از ساخته شدن فیلم به دوستان دادم این بوده که اولاً بخشی از این عکسالعمل به فضای سینمایی که ما در آن زیست میکنیم برمیگردد. یعنی فضایی که اگر شما بخواهید حتی یک جمله در موقعیت پوزیشن حرف بزنید، انواع و اقسام برچسبها و اتهامات روانه شما میشود که چرا دارید شعار میدهید، چرا سخنرانی میکنید. در حالی که در موقعیت عکس آن، اصلاً حساسیت وجود ندارد. مثلاً در یک فیلم اجتماعی شما انواع المانهای بدبختی و منفی را در آن قرار میدهید که تکتک آنها خود سوژه یک فیلم سینمایی هستند، ولی هیچکس هیچ اعتراضی نمیکند. من در فیلم خود به یک خانواده حزباللهی اشاره کردم که پدر خانواده، مدافع حرم است. من میتوانم از زندگی این خانواده، مسجد، هیات، مادر چادری، روابط مربی شاگرد در پایگاه بسیج محله را از فیلم بیرون بکشم. اگر این کار را میکردم به این آدمها در عمل خیانت نمیکردم. اینها شیوه زیست و زندگی این آدم است. در مورد سایر انتقادات؛ به نظر شما آیا فیلم ما درباره مدافعان حرم است؟ درباره سازه موشکی ایران است؟ یک فیلم میتواند برای خودش دنیایی بسازد. این دنیای قصه ماست. همه این المانها، دنیای این نوجوانهای قصه ما را ساختهاند. شهر آنها نزدیک یک سایت موشکی است؛ همه اینها باعث شروع یک ماجراست. و نکته دیگر اینکه من سعی کردم این فیلمنامه را از دید یک نوجوان زیر 15سال بنویسم. برای یک نوجوان اصلاً مگر اینها مساله است که به آنها فکر کند که این المانها هریک سوژه یک فیلم است؟ امکان ندارد به این موارد فکر کند.
اکثر اساتید فن تعریفی که از سینما برای شاگردان خود میکنند، همین سینمای اجتماعی است. بیان مشکلات اجتماعی به صورت غلو شده؛ تعریفی از سینماست که اکثر اساتید آن را نقل میکنند. و بعد این مدلی میشود که در ذهن ما جا میافتد، فیلمهای خود را در این ژانر میسازیم، دنیا ما را با همین سبک میشناسد و طبیعتاً درخواست تولید در ژانرهای دیگر بهخصوص کودکونوجوان هم پایین میآید و ما شاهد کم رونقی در این زمینه هستیم.
منبع صبح نو