۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۲:۵۰

نقش شبکه های اجتماعی در جنگ با داعش

نقش شبکه های اجتماعی در جنگ با داعش
بدیهی بود که در موصل جهادی‌ها آخرین تلاش‌شان برای نگه داشتن تنها سنگر باقیمانده را هم انجام دهند. جنگ‌های کوچک‌تری هم در راه بود اما این مهم‌ترین پرده‌ نمایش آنها بود.
کد خبر: ۹۸۵۳

بدیهی بود که در موصل جهادی‌ها آخرین تلاش‌شان برای نگه داشتن تنها سنگر باقیمانده را هم انجام دهند. جنگ‌های کوچک‌تری هم در راه بود اما این مهم‌ترین پرده‌ نمایش آنها بود؛ نه تنها بزرگ‌ترین و خسته‌کننده‌ترین قسمت از یک جنگ وسیع بلکه نقطه‌ اوجی برای مبارزه با وحشت و ترور. تنها زمانی که نیمه‌ای از موصل پس گرفته شده بود سخنگوی کاخ سفید لقب سخت‌ترین جنگ شهری از زمان جنگ جهانی دوم را به آن داده بود. من این حرف را زمانی شنیدم که در موصل بودم. اولین بار تابستان ۲۰۱۶ به عراق سفر کرده بودم تا درباره‌ زندگی زیر نظر دولت اسلامی(داعش) بنویسم؛ توانستم ویزایی یک‌ماهه دریافت کنم اما در آخر بیشتر از ۶ ماه از سفرم را در آنجا گذراندم.

تمامی پایگاه‌های نیروی ضد تروریسم عراق مثل پایگاهی در محله‌ زهرا در شرق شهر از دست رفته بود. محلی‌ها سرگردان شده بودند و سربازها اکثرا سعی داشتند به آنها کمک کنند. در نزدیکی بیمارستان صحرایی گوگجلی، روی تپه‌ای در شرق موصل، محله‌ای نوساز از ساختمان‌هایی ساده و پراکنده شکل گرفته بود. بعضی محلی‌ها و پناهندهگان در آن ساختمان‌ها ساکن و بقیه متروکه شده بودند. در یکی از آخرین ساختمان‌ها، خانه‌ای تقریبا یک طبقه که زمانی قرار بود دوطبقه باشد، تعدادی از سربازان دشمن که قصد فرار از شهر را داشتند، در آن سنگر گرفته بودند. در حیاط سیمانی و کوچک آن خانه جلیقه مهماتی رودزیایی (کشوری در آفریقا) و در کنارش در یک سینک تکه‌ای مو که در گذشته ریش بوده افتاده بود و این صحنه در موصل صحنه‌ای آشنا شده بود.

نیروی ضد تروریسم داخل شهر شده بود؛ به نظر منی که سررشته‌ای از لوازم نظامی ندارم به نیروی ساده‌ای شبیه به نیروهایی که در پایگاه زهرا دیده بودم شباهت داشتند. کسی که بر مسائل نظامی شناخت دارد، مطمئنا از آنتن‌هایی که روی نفربر و بر سقف ساختمان نصب شده بودند، اهمیت این نیروها را متوجه می‌شود. چیزی که نظر من را جلب کرد سربازهایی بودند که روی کاناپه دیواری نشسته و در حال نوشیدن چای و سیگار کشیدن و همگی در موبایل‌های‌شان مشغول مطالعه بودند و گهگاه نگاه هوس‌آلودی به راه‌پله‌ای که اجازه‌ ورود به آن را نداشتند، می‌انداختند. بعد‌ها متوجه شدم که در بالای راه‌پله تراسی بود که آنجا مرکز فرماندهی هوایی ائتلاف بود.

جلوی تراس از دیدرس دشمن به وسیله‌ دیواری ضخیم پنهان و دو طرف دیگر به وسیله‌ دیواره‌های کاذب نازکی پوشانده شده بود و نشان از آن داشت این تراس در معرض دید دشمن است. هرچند که در آسمان پر از دود و غبار موصل چشم، چشم را نمی‌دید اما منفجر نشدن آن ساختمان توسط داعش چیزی شبیه به معجزه بود.

هر وقت که به آن طبقه می‌رفتید، اتاق پر بود از ژنرال‌های عراقی و افسرانی که حداقل از ۳ کشور دیگر بودند. محور عملیات‌ها کلنل کهنه‌کار عراقی‌ای بود که کنترل حملات ائتلاف بر عهده‌ او بود. او رابط میان فرماندهی نیروی ضد تروریسم، ارتش عراق و نیروهای ائتلاف بود. او یکی از محبوب‌ترین فرماندهان نیروی ضد تروریسم عراق بود که این باعث خشنودی افسران خارجی، مخصوصا امریکایی‌ها می‌شد. او به انگلیسی با لهجه‌ امریکایی به خوبی مسلط بود. دو عدد بی‌سیم دوطرفه و چهار تلفن هوشمند در دستانش چرخه‌ای ابدی داشتند و گاهی اوقات یکی از آن موبایل‌ها را به یکی از ۲ ناظر حملات هوایی که بر پشت میزی تاشو که به سوی شهر قرار گرفته بود، می‌داد. ناظران یونیفرم نیروی ضد تروریسم عراق را بر تن داشتند. آن دو افسر با یکدیگر فرانسوی را با تسلط و سرعت زیاد و انگلیسی یا عربی را دست و پا شکسته با بقیه افراد حرف می‌زدند و توسط یک تبلت تصاویر را از دوربین‌های پهپاد زیر نظر داشتند و در لپ‌تاپی که صفحه‌‌ چت در آن باز بود مشغول به تایپ کردن بودند. در آنجا بود که درخواست‌ها برای حمله‌های هوایی مطرح و به بحث گذاشته می‌شد. از بلندگوی بی‌سیم‌ها حرف‌ها با لهجه‌های استرالیایی، بریتانیایی و امریکایی از افسران نیروهای ائتلاف به گوش می‌خورد.

وقتی امور در جریان بود‌، همگی مشغول به وظیفه‌شان و قدردان وظیفه‌شناسی دیگران بودند. درخواست‌ها می‌رسید، دست به دست ‌می‌شد، موافقت می‌شد و بمب‌ها می‌بارید و شهر را به غرش می‌انداخت.

در آن تراس نمایشی صمیمانه و در عین حال استرس‌آور در جریان بود که مو را بر تن تماشاچی راست می‌کرد. اگر بتوانم توصیف درستی برای این جنگ پیدا کنم هیچ ترسیم بهتری از این نبرد ماشینی پرسرعت و کدنویسی شده‌ در قرن ۲۱ نمی‌توان یافت؛ کلمات بیان، کلمات نوشته و موشک‌ها از آسمان شلیک می‌شدند. تبدیل کلمات به بمب‌ها و سخن‌ها به مرگ‌ها. بعدها متوجه شدم که رد و بدل درخواست‌ها و پیام‌ها از طریق گروهی در نرم‌افزار واتس‌آپ انجام می‌شدند. ارتش‌ها، نیروهای هوایی، مهمات تمام‌ناشدنی، همگی به وسیله‌ نرم‌افزاری که فقط در ۱۰ ثانیه و مجانی در دسترس قرار می‌گیرد، هماهنگ می‌شدند.

نمی‌دانستم که باید شگفت‌زده بشوم یا باید بترسم. اتفاقی مضحک و متکبرانه در جریان بود.

شاید این یک مثال ساده ولی کامل از نقش تکنولوژی در جنگ‌های امروزی است. وقتی متوجه‌اش می‌شوید تاثیرش را در همه جا می‌بینید. «واتس‌آپ» این نرم‌افزار جادویی نقشه‌ جی‌پی‌اسی بود که سربازان روی موبایل‌های‌شان داشتند. ویدیوهای سرگرم‌کننده‌ای وجود داشت که بارگذاری شده و بی‌نهایت بار فرستاده شده بودند تا سربازهایی که در خط مقدم بودند با آنها بخندند، یا اشک‌های‌شان را جاری سازند. تصاویر مخفیانه ضبط‌شده‌ای هم از شکنجه‌ها و سر بریدن‌ها وجود داشت. همگی افرادی را که در فضای مجازی به قتل رسیده بودند، می‌شناختند. در فیس‌بوک عکس‌هایی بود از سربازان و زندانیان، سربازان و خرابه‌ها، سربازها و تکه‌های بی‌جان بدن، سربازها و جنازه‌ها، سربازها و امریکایی‌ها، سربازها و مادرشان و... یکی از پیاده‌نظامیان عکسی نشان داد از خودش در شهر باجی درحالی که جلوی ماشین جنگی‌اش در نقطه‌ مرتفعی ایستاده بود و خرس عروسکی بزرگی را در دست داشت. دیگری عکسی از پسر سه ساله‌اش در خانه که کلت کمری در دست داشت نشان داد و گفت: «می‌خواهم جنگیدن را به او آموزش دهم».

جدا از تمامی اتفاقات در جریان، فیس‌بوک میزبان نوعی جامعه از جنگجویان زیرزمینی شده بود. من زن ایزدی را ملاقات کردم که توسط داعشیان ربوده و به سوریه منتقل شده بود. او توانسته بود به کمک یک قاچاقچی انسان که همسرش در فیس‌بوک پیدا کرده بود فرار کند. می‌توانستید در کنار سربازهای داخل پایگاه‌ها بنشینید و بالا و پایین کردن نرم‌افزار‌ها، یکی پس از دیگری را ساعت‌ها مشاهده کنید، چرخیدن در این فضای مجازی جنگی. هرکس که می‌خواست در جریان اتفاقات این جنگ قرار بگیرد به راحتی و بدون هیچ واسطه‌ای و تنها با یک عدد تلفن هوشمند به متن اخبار متصل می‌شد. تاکنون هیچ جنگی تا این حد بدون سانسور نبوده و همین است که حالا می‌شود گفت اگر آن‌روز و در آن اتاق فرمانده‌ای «واتس‌آپ» نبود شاید موصل بسیار دیرتر و سخت‌تر آزاد می‌شد.

منبع اعتماد

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
گزارش خطا