منظومه عشق بر بلا میگردد
آن لحظه که گاه شهدا میگردد
صد چشمه فرات اشک این گونه خروش
گرد حرم ماه وفا میگردد
باید به طواف کعبه در هروله مرد.
چون کعبه به دور کربلا میگردد
لب تشنهی باران محبت بودن
رازیست که کشف ماجرا میگردد
این کشته حسین است که با باور خون
خورشید فراز نیزهها میگردد
از گفتن" لااله الا الله " است
این خاک اگر کوی خدا میگردد
ماهی که پر از یاد حسین ابن علی است
هم سفرهی دل شاه و گدا میگردد
شش گوشه ضریحی است شفا خانهی ما
درد و غم و رنج ما دوا میگردد
تا عرش خدا ز کربلا راهی نیست
گو سالک حق جوی کجا میگردد؟
در خیمه زینب است کز بند درون
با چادر خاکی اش رها میگردد