حساب و کتاب کردن زندگی و چرتکه انداختن تجربه و صبر نیاز دارد. خیلی وقتها حسابها با هم جور درنمیآید و دفتر و کتاب کارهایمان بههم میریزد و برعکس خیلی وقتها هم حساب و کتاب کردن مانند جمع دو با دو از آب خوردن هم آسانتر میشود، اما امان از آن روزی که حتی برای آب خوردن هم دقت و توجه به خرج ندهیم و آب در گلو بپرد و ما را تا لب مرگ بکشاند. کارها همان طور که میتواند مثل آب خوردن ساده باشد، میتواند در گلوی زندگی گیر و صبر و تحمل ما را خفه کند. اگر حساب و کتابهایمان جور نباشد، ممکن است خیلی اتفاقهای دیگر مثل بدهکار شدن به زمان و بدقول شدن پیش خودمان هم پیش بیاید. خیلی وقتها هزار و یک راه پیدا میکنیم که از نگاه ما منطقی به نظر میرسد، اما غافل از این که فقط آنها را نگاه کردهایم، اما خوب ندیدهایم و همین باعث میشود تا هزار و یک شب به خاطر مسائل حل نشده خود بیخواب بمانیم. کمی هم عجیب هستیم و از برخی اتفاقها برداشت منطقی نمیکنیم و باز هم برای ما اتفاق میافتد. انگار نمیخواهیم هیچ وقت یاد بگیریم که خوب ببینیم، دقیق فکر، درست قضاوت و سازنده مسائل خود را حل کنیم.
هیچ مجسمهای از ابتدا زیبا نبوده!اگر از قوه تفکر خود به درستی استفاده کنیم، حل کردن مسائل چنان مسئلهساز هم نیست. گاهی گمان میکنیم کار درست را انجام میدهیم، غافل از این که کار را درست انجام نمیدهیم. درست استفاده کردن از فکر و درست انجام دادن کارهاست که حل کردن مسائل را مانند جواب دو دو تا واضح و شفاف میکند و گاه مانند نظریه بیگ بنگ سخت و وقتگیر. اگر مسائل را درست حل نکنیم احتمال انفجار ما زیاد است.
اگر مسائل را دقیق حل نکنیم جمع کردن تکهتکه افکار ما از روی زمین بسیار وقتگیر خواهد بود و بعدها باید به دنبال زمان بدویم تا نسبت به عالم و آدم و خودمان بد قول نشویم. اما باید سفرها کرد تا پخته شود خامی و این دویدنهای ما به دنبال زمان و سفر کردن در آن باعث میشود کمکم به پختگی و کمال برسیم. بزرگ شدن و رشد کردن درد و سختی دارد. هیچ مجسمهای از ابتدا زیبا نبوده است بلکه یک تکه سنگ ناهموار و سخت با تحمل ضربههاست که به یک اثر هنری ماندگار تبدیل میشود.
هیچ ریش سفیدی از ابتدا قابل اعتماد مردم نبوده!آزمون و خطاهای ما درباره حل مسائل نیز مانند همان ضربهها میمانند که در نهایت سنگ سخت زندگی ما را به زیباترین دستاورد ما تبدیل خواهند کرد. حلالمسائل شدن کالای گرانقیمتی است که برای رسیدن به آن باید بسیار هزینه کرد. شکست، دویدنها، زمین خوردنها و دوباره ایستادنها هزینه رسیدن به بلوغ فکری هستند. هیچ ریش سفیدی از ابتدا قابل اعتماد مردم و حلالمسائل روزهای دشوار آنها نبوده بلکه آنقدر زمین خورده که نگو و نپرس. خیلی وقتها زمین و زمان او را خوردهاند و له کردهاند تا قدرت مدیریت مسائل را یاد گرفته است، اما مسئله مهم یاد گرفتن است که حاصل شود وگرنه بیهوده شکست خوردن و بیهوده زمین خوردن و درس نگرفتن هیچ نتیجهای جز خستگی نخواهد داشت. مراحل کمال انسان چیزی نیست که از جوانی طی شود و به بزرگسالی برسد بلکه باید از همان کودکی و نونهالی نهال رشد را در انسان کاشت و این کار والدینی است که اجازه میدهند کودک زمین خوردن را بچشد و راه حل پیدا کردن را سخت نداند. کودکی که همیشه در ناز و نعمت بزرگ شود و سختی و لذت رسیدن به چیزی را تجربه نکند هرگز حل کردن مسائل و راه حل پیدا کردن را یاد نخواهد گرفت.
جوینده یابنده استخیلی وقتها فقط میخواهیم مسئله را حل کنیم، در صورتی که اصلاً نمیدانیم مسئله چیست. مدام با خود میگوییم در جیب جا میشود؟ انسان است؟ و کلی ۲۰ سؤالی راه میاندازیم. آنقدر مسئلهسازی میکنیم که مسئله اصلی خودمان را در لابهلای خستگیهای خود گم میکنیم. طبق گفتهای مشهور، کسی که گم شده است را میتوان پیدا کرد، اما کسی که خود را از قصد گم کرده است نمیتوان یافت.
این جمله حکایت خیلی از ما انسانهاست که با بیدقتی و مسئلهسازیهای بیهوده خود را از قصد گم میکنیم. پس به جای حیرانی و سرگردانی بهتر است چشممان را باز کنیم و به درستی مسئله را ببینیم. درست بررسی کردن مسئله به خودی خود یعنی نصفی از راه را برای حل کردن آن طی کردهایم و بعد از آن فقط درست جست و جو کردن ما را میطلبد تا شاهراه مسائل خود را پیدا کنیم.
هر چیز که در جستن آنی، آنیخیلی از انسانها فقط به دنبال مسائل بیهوده هستند و حل کردن آنها را مهمترین کار زندگی خود میدانند و دغدغهای جز کسب رضایت اطرافیان ندارند. بعدها وقتی مسئله اصلی زندگی به علت بیدقتی به یک ناهنجاری تبدیل شود آن وقت متوجه میشوند که هماهنگ کردن رنگ لباسها در برابر جستن شاهراه زندگی اهمیت که ندارد هیچ بلکه خندهدار هم هست. اما آن زمان آنقدر خود را غرق بیهودهها کردهاند که نمیدانند چگونه باید شنا کنند و به ساحل حل مسائل مهم برسند و آنجاست که باید به آنها گفت: هر چیز که در جستن آنی، آنی. اگر به دنبال اهداف به هدف باشی پس چیزی جز سردرگمی و بیهدفی پیدا نخواهی کرد، اما اگر درست شنا کردن را یاد بگیری هرگز در دریای مسائل مهم زندگی غرق نخواهی شد.
صورت مسئله را محو نکنیمبعضی وقتها آنقدر بیخیال صورت مسئله میشویم و دائم آن را پاک میکنیم و ندید میگیریم که دیگر دیده نمیشود. خیلی وقتها هم این صورت مسئله بیچاره از فرط دیده نشدن چهرهای درهم و عبوس دارد و آن وقت است که با هزاران ظرف عسل هم تلخی آن قابل تحمل نیست. اگر مسائل را نادیده بگیریم و هیچ وقت به فکر حل کردن آنها نباشیم یک روزی دیگر آنها را پیدا نخواهیم و کرد و در جایی که انتظار آنها را نداریم ما را غافلگیر میکنند.
برنامهریزی و زمانبندی یکی از کلیدهای گشودن در مسائل هستند. کسی که برنامهریزی بلد نباشد زمان رسیدگی کردن به مسائل را هم یاد نخواهد گرفت. همان میشود که نابجا حرف میزند و تصمیم میگیرد و راه حل ارائه میدهد. نکته بعدی در حل کردن مسائل این است که آنها را پله به پله حل کنیم و نه سلیقهای. چون هر چیزی مراتبی دارد.
قدمی بعد از پیدا کردن مسائل و برنامهریزی برای آنها را میتوان بازبینی مسئله از جهتهای دیگر دانست. همیشه باید برای حل کردن مسائل خود برنامههای مختلف داشته باشیم و آنها را الف. و ب. و جیم و دال بنامیم که اگر برنامه الف. به نتیجه نرسید چیزی را از دست نداده باشیم و به سرخط نرسیم بلکه از نقشه ب. و جیم و دال کمک بگیریم.
بیشتر بخوانید:
منبع: روزنامه جوان /
نگین خلج سرشکی / ۹۶۴۱۸۲