آیا میدانید انقلاب میخک مربوط به کدام کشور است؟ چرا اسمش را میخک گذاشته اند؟ در طول زمان احتمالا شما هم نام های عجیب و مختلفی از انقلاب ها در سراسر جهان شنیده اید. در این مطلب علاوه بر پاسخ سوال اول به معرفی انقلاب های معروف مانند: انقلاب مخملی یا انقلاب رنگی، انقلاب کلاسیک، انقلاب بولدوزر، انقلاب های بدون رهبر میپردازیم.
انقلاب میخک برای کشور پرتغال است. در انقلاب میخک پرتغال حتی یک گلوله هم شلیک نشد و انقلابی آرام و مسالمت آمیز بوده است.
انقلاب میخک که نام اصلی آن، "انقلاب جمهوری" در ۲۵ آوریل سال ۱۹۷۴ میلادی توسط افسران جوان در پرتغال رخ داد و با پایان دادن به حکومت دیکتاتوری سالازار باعث به قدرت رسیدن ژنرال اسپینولا در این کشور شد. بااین انقلاب آرام، برک جدیدی در تاریخ پرتغال ورق خورد و فصل مهمی از زندگی سیاسی در آن آغاز گشت.
این انقلاب به دلیل اینکه بدون خونریزی و آشوب صورت پذیرفت در تاریخ پرتغال به نام انقلاب دموکراتیک مشهور است، اما از آنجا که سربازان با گلهای میخک از سوی مردم مورد استقبال قرار گرفتند، به انقلاب میخک شهرت دارد.
پرتغال از قرن یازدهم میلادی تا اوائل قرن بیستم یعنی تا سال ۱۹۱۰ میلادی به صورت پادشاهی اداره میشد. در این سال، بر اثر فشار انقلابیون و شورشیان، امانوئل دوم پادشاه پرتغال استعفا داد و حکومت جمهوری بر سر کار آمد. اما این تنها یک تغییر نام بود، زیرا روند دیکتاتوری در کشور همچنان تداوم یافت. در سال ۱۹۲۶ ژنرال کارمونا در پرتغال حاکم شد و تا سال ۱۹۳۲ فقط یک حزب سیاسی در این کشور به طور قانونی فعالیت میکرد.
در این هنگام، سالازار دیکتاتور معروف پرتغال با الگو گرفتن از آنچه در ایتالیا شکل گرفته بود، یک دولت فاشیستی را بر مردم تحمیل ساخت و خود به عنوان نخست وزیر زمام امور کشور را به دست گرفت. سالازار دیکتاتور پرتغال، به همراه ژنرال فرانکو در اسپانیا، آخرین بازماندههای دوران تلخ سلطه فاشیسم بر بخش مهمی از اروپا بودند.
انقلاب میخک در پرتغال یکی از معدود نمونههای کودتا برای تحقق دموکراسی بوده. در کشورهایی مثل پاکستان و ترکیه هم زیاد کودتا شده، اما هدف نظامیان گذار به دموکراسی نبوده. در مواردی هم نظامیان برخی کشورها با انگیزههای دموکراتیک کودتا کردهاند، اما کودتایشان منتهی به دموکراسی نشده. در پرتغال سوای انگیزههای دموکراتیک (و البته صنفی و حرفهای)، کودتای افسران جوان موفق هم از آب درآمد و موجب تاسیس یک نظام سیاسی دموکراتیک در این کشور شد.
دانستیم انقلاب میخک مربوط به کدام کشور است؟ و تاریخ آن چیست؟حالا در ادامه با سایر انقلاب ها هم به صورت خلاصه آشنا می شوید.
استفاده از قوه قهریه برای اعمال زور و قدرت به قصد ایجاد تغییرات در نظام حکومتی یک جامعه، برای بر قرار کردن نظامی مبتنی بر قانون اساسی متفاوت یا بطور کلی ایجاد نوع دیگری از نظام حکومتی را گویند. انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب مشروطه ایران و انقلاب روسیه را از نوع انقلاب کلاسیک پنداشته اند.
عبارت است از ایجاد اصلاحات اساسی در زمینههای اقتصادی با استفاده از روشهای علمی و تکنولوژی.
انقلاب مخملی چکسلواکی معروف ترین آن است. در سال ۱۹۸۹ یک نوع تئوری جدید برای ایجاد تغییرات در نظامهای استبدادی ارائه گردید که به انقلاب مخملی یا انقلاب زرد یا رنگی مشهور شد. انقلاب مخملین در دههی گذشته توانایی آن را داشت تا نظامهای کمونیستی و سوسیالیستی را تغییر دهد.
در انقلابهای مخملی یا رنگی «خشونت» وجود ندارد، یا کمتر به کار گرفته میشود و بیشتر روی حرکتهای مسالمتآمیز برای تغییرات سیاسی تکیه میگردد انقلابهای مخملی بیشتر در هنگام «انتخابات» روی میدهد و در کشورهایی که انتخابات آزاد و رقابتی نداشته باشند مستعد انقلاب مخملی هستند.
به این معنی که گروههای مخالف هیأت حاکمه در موقع انتخابات که فضای آزاد بیشتری به وجود میآید با همدیگر متحد میشوند و برپایی تجمعات مسالمتآمیز و اعتراضات گسترده با استفاده از قدرت رسانهای داخلی و خارجی، به گروه حاکم که از برگزاری انتخابات آزاد جلوگیری میکنند اعتراض مینمایند و باعث انفعال طرفداران نظام یک دستی و انحصارگرا میشوند که در نتیجه آن انتخابات از حالت انحصار خارج میشود و کاندیداهای هوادار نظام دمکراتیک انتخاب میشوند. بدین ترتیب بدون توسل به خشونت، نظام سیاسی به نفع دموکراسی و مردم سالاری تغییر مییابد که به انقلاب مخملی یا نارنجی مشهور است.
بیشتر بخوانید:
سرنگونی اسلوبودان میلوشویچ در ۵ اکتبر ۲۰۰۰ در بلگراد، یوگسلاوی پس از انتخابات ریاست جمهوری در تاریخ ۲۴ سپتامبر رخ داد و منجر به سقوط دولت اسلوبودان میلوشویچ در ۵ اکتبر ۲۰۰۰ شد. از آن به عنوان سرنگونی ۵ اکتبر یا انقلاب بولدوزر نیز یاد میشود.
این انقلاب در ۵ اکتبر سال ۲۰۰۰ روی داد، اما زمینه آن از مدتها قبل فراهم شده بود. اسلوبودان میلوشویچ رئیسجمهور یوگسلاوی سابق با به راه انداختن جنگ در این جمهوری، اروپا را به خشم آورده بود و حتی آمریکا را مجبور به مداخله و بمباران صربستان کرد. او از رهبران ملیگرای صرب بود و اروپاییها این ملیگرایی را برای امروز این قاره خطرناک میدانستند. در آستانه انتخابات سال ۲۰۰۰ در این کشور، مخالفان با حمایتهای مستقیم خارجی متمرکز شده و ائتلاف کردند و فردی به نام واتسلاو کوشتونیتسا را به عنوان نامزد خود در مقابل میلوشویچ معرفی کردند.
تبلیغات انتخاباتی نزدیک به ۲ ماه طول کشید که طی آن درگیری و تنش در کشور به شدت بالا گرفت. سرانجام انتخابات در ۲۴ سپتامبر برگزار شد و در حالی که مخالفان مدعی پیروزی نامزد خود در مقابل میلوشویچ بودند، کمیسیون انتخابات اعلام کرد که هیچکدام از ۲ نامزد اصلی نتوانستهاند بیش از نیمی از آرا را کسب کنند وبه همین دلیل انتخابات به دور دوم کشیده شدهاست. بسیاری از رایدهندگان در مونتهنگرو و کوزوو این انتخابات را تحریم کردند و به همین دلیل میلوشویچ در دور دوم با اکثریت آراء اعلام پیروزی کرد. مخالفان نتیجه را نپذیرفتند.
اعتراضهای مردم شروع شد و آن قدر ادامه یافت تا این که در ۵ اکتبر همان سال، تظاهرات کنندگان به بلگراد رسیدند و ساختمانهای دولتی را تصرف کردند. پلیس، مقاومت زیادی نشان نداد و این وضعیت پایان کار دولت میلوشویچ را رقم زد و مخالفان، حکومت را به دست گرفتند.
کارن راس، دیپلمات سابق بریتانیایی و مؤلف کتاب «انقلاب بدون رهبر»، طی یادداشتی در روزنامه گاردین، این گونه جنبشها و نحوه مهار انرژی آنها را بررسی کرد. او نوشت: «جنبش جلیقهزردها در فرانسه، یک خیزش سیاسی بدون رهبر است. این اولین جنبش نیست و آخرین جنبش هم نخواهد بود. (جنبشهای) اشغال، بهار عربی و میتو نمونههای اخیر دیگری از این سیاستورزی جدید است.
برخی از آنها خوب و برخی دیگر خوب نیستند: یک جنبش بدون رهبر و خودجوش در (وبسایت) ردیت، به انتخاب دونالد ترامپ کمک کرد. اما جنبشهای بدون رهبر در حال گسترش هستند و ما نیاز داریم که بفهیمم اینها از کجا میآیند و اقدام مشروع چیست و اگر میخواهید چنین جنبشی به راه بیندازید، چه چیزی به کار میآید و چه چیزی به کار نمیآید.»
به نوشته راس، بهار عربی از فداکاری یک جوان ناامید در تونس شروع شد و شورش به سرعت در سراسر منطقه گسترش یافت. دقیقا همانگونه که اعتراضات در فرانسه تکثیر شدند. در سیستمهای بسیار پیچیده و به هم پیوسته، مانند جهان امروزی، اقدام یک عامل واحد، میتواند جرقه چیزی را در کل سیستم بزند که نظریهپردازان پیچیدگی به آن «تغییر مرحلهای» میگویند. ما نمیتوانیم پیشبینی کنیم که کدام عامل یا چه واقعهای ممکن است آن جرقه باشد. اما از قبل میدانیم که پیوندهای متکثر جهانمان فرصت بیسابقهای برای صعود و گسترش جنبشهای بدون رهبر فراهم میکند.
راس ادامه داد آنچه این جنبشها با آن مخالفت میکنند، معمولا واضح است، اما آنچه ارائه میکنند لاجرم وضوح کمی دارد و این ماهیت آنهاست. خیزشهای سریالی مردمی بهار عربی همگی، در تونس و سایر کشورهای عربی، با حکمرانی مستبدانه مخالفت کردند. اما در بیشتر جاها هیچ توافقی درباره نوع حکومتی، که جایگزین دیکتاتورها میشود، وجود نداشت. در مصر، اعتراضات میدان تحریر، از ایجاد یک حزب سیاسی دمکراتیک و منظم که بتواند در انتخابات پیروز بشود، عاجز ماند. در مقابل، اخوان المسلمین، گروه منظم و دیرینه که برای چنین لحظهای آماده بود، وارد عرصه شد تا خلأ سیاسی را پر کند. در نتیجه، این امر اعتراضات گسترده دیگری را موجب شد. این اعتراضات دیکتاتور دیگری را، که در سرکوب همتای حسنی مبارک است، بر سر کار آورد.
او افزود: «لاجرم، جنبشهای بدون رهبر، با پرسشهایی پیرامون مشروعیتشان مواجه هستند. یک پاسخ، در روشهای آنها نهفته است. دولت ماکرون، از خشونتهای پاریس و دیگر جاها استفاده و ادعا کرد که جنبش جلیقهزردها غیرمشروع و ضددمکراتیک است. مهاتما گاندی، و بعدها کینگ، متوجه شدند که اقدامات غیرخشونتآمیز - مانند نافرمانی مدنی رژه نمک یا بایکوت اتوبوسهای مونتگومری- جلوی چنین حملاتی توسط مقامات را میگیرد. در مقابل، خشونت آن مقامات - مانند دولت استعمارگر بریتانیا یا پلیس ایالتهای جنوب آمریکا- در برابر اعتراضات مسالمتآمیز به افزایش مشروعیت این اعتراضات و جلب توجه جهانی کمک کرد.»
راس در پایان مدعی شد برای بیان این ناامیدی، جنبشهای بدون رهبر بیشتری ظهور خواهند کرد و عوامفریبان دستراستی بیشتری، مانند ترامپ یا بوریس جانسون، که دنبال بهره گرفتن از این ناامیدی به نفع خود هستند، ظهور خواهند کرد. برای اینکه امور درست پیش برود، ما باید بر عدم خشونتورزی و همچنین تعهد به گفتگو با مخالفان، و نه محکوم کردن آنها، تاکید کنیم. به طرز آشفتهای، نوع جدیدی از سیاستورزی در پیش داریم.
گردآوری: تابناک جوان
منابع: ایرنا / فرارو / ویکی پدیا / پایگاه تاریخ معاصر ایران / وبلاگ آرش شایسته نیا / عصرایران.