سریال سلطان و شبان سریالی پرطرفدار که حدود ۴۰ سال پیش ساخته شده است. اگر قرار است این سریال نقد و بررسی شود باید شرایط و امکانات آن سالها را مدنظر گرفت. این روزها سریال سلطان و شبان ساعت ۲۱ از شبکه آی فیلم بازپخش میشود که باز هم نام این سریال را بر سر زبانها انداخته است. خیلی ها می پرسند سلطان و شبان چند قسمت است؟ در این مطلب علاوه بر پاسخ آن به پشت پرده ساخت این سریال پرداخته ایم.
افسانه سلطان و شبان مجموعه تلویزیونی در ژانر کمدی به کارگردانی داریوش فرهنگ است، که تولید آن در سال ۱۳۶۲ توسط گروه فیلم و سریال تلویزیون آغاز و در سال ۱۳۶۳ از شبکه ۱ سیما پخش شد. مهدی هاشمی و داریوش فرهنگ به اتفاق یکدیگر فیلمنامهٔ این سریال را در قالب افسانهای کهن نوشتهاند.
در این مجموعه هاشمی (سلطان و شیرزاد شبان)، گلاب آدینه (سلطان بانو)، محمد مطیع (وزیر اعظم)، زنده یاد حسین کسبیان (تلخک)، زنده یاد محمدعلی کشاورز (خوابگزار اعظم)، زنده یاد احمد آقالو (کاتب)، علیرضا مجلل (مقام لشگری)، سیاوش تهمورث (مقام کشوری)، صادق هاتفی (مقام تشریفات)، زندهیاد جمشید لایق (مقام خزانهداری)، حسین محجوب (روستایی)، زنده یاد اکبر دودکار (محافظ) به ایفای نقش پرداختند.
پادشاهی کوته اندیش و خوشگذران و ستمگر روزی در شکارگاه خود در زمان شکار و خوشگذرانی با پیرمردی فرزانه و پیشگو روبرو میشود که پیشگویی افتها و دشواریهایی را میکند که در زمان نمایان شده از ماه بر سر پادشاه فرود خواهند آمد. خوابگزار بزرگ با شناختن پیرمرد فرزانه و پیشگو (که روزگاری استاد وی بوده)، درمی یابد که این پیشگویی را باید راست دانست.
پادشاه از این داستان هراس کرده و در بستر بیماری میافتد. وزیر، شهبانو و خوابگزار، راهچاره این گرفتاری را جایگزین کردن کس دیگری به جای پادشاه میدانند تا که گزند بگذرد. پس شبان سادهدلی که همانندی آشکار و باورنکردنی به پادشاه دارد را پیدا کرده و به بهانه و نیرنگ نشاندن همای نیکبختی بر شانه او، شبان را به کاخ آورده و ردای پادشاهی بر او میپوشانند و پادشاه را نیز در جامهٔ شبانی به ده او میفرستند.
تلخک و دوست دبیرش که آگاه از تغییر رفتار پادشاه شدهاند، به جستجوی راستی میپردازند و تلخک جانش را در این راه از دست میدهد. دبیر که به نام و نشان درست پادشاه نو پی بردهاست او را از چگونگی رویداد آگاه میسازد و با هم برنامه و نیرنگی برای از میان برداشتن درباریان و رهایی زندانیان پی ریزی میکنند.
وزیر والاجاه کشته میشود، شهبانو خودکشی میکند، زمامداران لشکری، کشوری، گنجینه داری و کارکنان درباری در سیاهچال زندانی میشوند و زندانیان رهایی مییابند. از سوی دیگر پادشاه حقیقی که به زندگی روستایی خو نگرفته در ده شیرزاد شبان کژکاری به بارآورده و پس از دریافت کتکی درست، به دست مردمان دهکده از ده رانده میشود.
در این میان خوابگزار والاجاه مژده میآورد که آن روز شوم گذشته و جان پادشاه از آفت و گزند در پناه ماندهاست. پادشاه و خوابگزار به کاخ بازمیگردند و دبیر به پیشواز وی میآید. پادشاه که از این رویداد یکه خورده و شگفت زده شده سراغ درباریان و همراهانش را میگیرد و پاسخ میشنود که همگی در سیاهچال هستند. سپس دبیر با لبخندی درهای تالار را گشوده و زندانیان رها شده از بند با تیغهایی بران به سوی پادشاه میتازند. اینجاست که خواب و بوشاسپ پادشاه راست از آب درآمده است.
فیلم سلطان و شبان ۱۰ قسمت است.
محل فیلمبرداری سلطان شبان در لوکیشنهای مختلفی، چون باغ فین، باغ اقدسیه، روستای شجاع آباد کاشان و همچنین استودیو گلستان فیلمبرداری شده است.
بیشتر بخوانید:
برترین ها به نقل از هفته نامه صدا نوشت: «سلطان و شبان» در سال ۱۳۶۲ ساخته شد و یک سال بعد روی آنتن تلویزیون رفت؛ درست در روزهایی که جنگ فضای کشور را کاملا تحت تاثیر قرار داده بود و تلویزیون هم کاملا عبوس و جدی بود. این سالها مصادف است با ساخت فیلمهایی درباره ساواک، ظلم خانها و انتقام گیری مردم مظلوم؛ سینماها هنوز سر و شکل پیدا نکرده بودند و دولت، کم کم داشت به آن توجه میکرد و میخواست آن را از نو و با تفکر جدیدی بسازد.
این دوره ای است که تئاتریها کم و بیش در تلویزیون حضور پیدا میکردند. دلیل؟ با حذف ستارگان سینما و تلویزیون زمان شاه، تنها بازیگران تئاتر بودند که توانایی حضور در عرصه را داشتند: نه مثل بازیگران سینما در مجلات مختلف عکس شان چاپ شده بود و نه حاشیهای داشتند.
همه چیز از وقتی شروع شد که جوانهای دوست دار تئاتر دور هم جمع شدند و یک گروه تئاتری جمع و جور و البته پیش رو را راه اندازی کردند. داریوش فرهنگ، سوسن تسلیمی، مهدی هاشمی، گلاب آدینه، حمید جبلی، رضا بابک و سوسن فرخ نیا، علیرضا خمسه و فاطمه معتمدآریا اعضای این گروه بودند که ابتدا در دانشکده هنرهای دراماتیک شکل گرفت و کمی بعد علاوه بر دانشجویان، چند بازیگر حرفهای هم به این گروه اضافه شد.
نکته مهم این جاست که گروه «پیاده» تلاش میکرد نمایشنامههای درجه یک و معتبر را پیدا کند و آنها را روی صحنه ببرد. برای همین هم بیشتر به نمایشهای خارجی توجه نشان میداد. اجرای نمایش «ماجرا باغ وحش» ادوارد آلبی و کمی بعد «با خشم به یاد آر» که اقتباسی از رمان جان آزبرن بود از مشهورترین کارهای این گروه در سالهای ۴۸-۴۷ است. اما احتمالا خیلیها این گروه را با اجرایی که در هفتم بهمن ۱۳۵۱ روی صحنه بردند، به یاد میآورند.
داریوش فرهنگ در اولین تجربه بازی جلوی دوربین، پذیرفت که در فیلم کوتاه «سلندر» به کارگردانی واروژ کریم مسیحی بازی کند. کمی بعد شروع به فیلمنامه نویسی کرد و فیلمنامههایی مثل «گنگو»، «دوچرخه»، «اتوبوس» و «کفشهای میرزا نوروز» را نوشت. اما مهمترین اتفاق این بود که توانست یکی از فیلمنامه هایش به نام «رسول پسر ابوالقاسم» را خودش کارگردانی کند.
او این فیلم را برای تلویزیون ساخت و همین مقدمه همکاری او با این سازمان شد. داریوش فرهنگ و مهدی هاشمی آن زمان در یک مجتمع مسکونی، درست رو به روی هم زندگی میکردند. آنها مدام دنبال ایدهای بودند تا آن را به گروه فیلم و سریال شبکه اول سیما ارائه کنند.
آن روزگار سید محمد بهشتی و فخرالدین انوار مدیران جوان تلویزیون بودند و میخواستند سر و سامانی به اوضاع بدهند. یک شب مهدی هاشمی موقع خواندن کتاب «تمثیلات» نوشته میرزافتحعلی خان آخوندزاده به داستان «یوسف شاه» رسید و با خواندن آن ذوق کرد. آخوندزاده این داستان را از کتاب «عالم آرای عباسی» برداشته بود.
در کتاب «عالم آرای عباسی» آمده بود که منجم باشی طبق طالع سعد و نحس ایام متوجه میشود که ۱۵ روز از عید گذشته بلایی سر شاه ایران، شاه عباس، نازل میشود. برای همین تصمیم میگیرند شخصی را که مستحق مجازات است، در آن تاریخ بر صندلی شاهانه بنشانند تا بلا بر سر او نازل شود.
نویسنده کتاب کاملا جدی با این موضوع برخورد میکند و میگوید که ظاهرا بلا با این ترفند از سر شاه عباس صفوی میگذرد. این قصه در دستان آخوندزاده که نمایشنامه نویس قهاری بود بدل به یک هجو میشود و او با کنایه و طنز با این خرافه برخورد میکند.
مهدی هاشمی همان موقع به فرهنگ زنگی میزند و میگوید «یافتم یافتم» و چند دقیقه بعد، جلوی خانه او ظاهر میشود و قصه را به او میدهد. فرهنگ یک هفته وقت میخواهد تا به تبدیل آن فکر کند و بعد یک هفته میپذیرد که آن را بسازند. سوسن تسلیمی تمام دارایی اش را که سه سکه طلا بود به آنها میدهد تا آنها به شمال بروند و فیلمنامه را بنویسند.
فرهنگ و هاشمی اتاقی در هتل صحرا، بین چالوس و نوشهر اجاره میکنند و هر روز شخصیتها را میآفرینند. بنای آنها طراحی تازه داستان است: جای مرد گناهکار یک چوپان میگذارند و بعد به دنبال کشف زبان درباری و عامیانه مردم میگردند.
آنها طی دو هفته تلاش میکنند تا زیر و بم ماجرا را درآورند و با وجود حفظ جنبه افسانهای داستان، رنگ دو بویی امروزی به آن بدهند؛ چون معتقد بودند که این داستان تنها در فرم طنز جذاب میشود، سعی میکنند که این افسانه را از وجهه اسطورهای خارج کنند. تلاش آنها منجر به سر و شکل دادن به یک سریال ده قسمتی میشود، سریالی که حالا معلوم نیست کدام بخش آن را مهدی هاشمی نوشته و کدام بخش را داریوش فرهنگ. هر یک از آنها ایدههایی میداد، دیالوگی مینوشت و نفر بعد، آن شیوه را ادامه میداد.
آنها بعد از آماده شدن متن، به تهران بر میگردند و آن را به مدیران تلویزیون ارائه میکنند. ظاهرا این نوع کار در تلویزیون آن سالها سابقه نداشت و این که دو جوان بی حاشیه هم آن را نوشته بودند، برگ برندهای بود تا مدیران جوان تلویزیون با ساخت آن موافقت کنند.
ماجرای تولید «سلطان و شبان» پیچیده است. ظاهرا گروه سازنده پیشنهاد میدهد که سریال، مثل یک فیلم سینمایی با نگاتیو ساخته شود. اگرچه برای پایین آوردن هزینهها نگاتیو ۱۶ میلی متری انتخاب میشود. فرهنگ هم مشتاق بود تا اولین سریالش را مثل فیلم «رسول پسر ابوالقاسم» با نگاتیو بسازد. درست وقتی گروه مشغول پیدا کردن و خرید نگاتیو بود، مدیران تلویزیون خبر میدهند که با توجه به هزینههای صدا و سیما، تلویزیون نمیتواند پول خرید نگاتیو و هزینههای دیگر را تقبل کند؛ پس باید سریال را ویدیویی بسازند.
به هر حال تصویربرداری سریال مهر سال ۶۲ شروع شد. گروه سر صحنه تا جایی که میشد مطابق فیلمنامه عمل میکرد؛ اگرچه برای بازیگر نقش تلخک این فرصت را فراهم کردند تا بداهه هم بگوید. هرچند طبق قرار قبلی همه چیز تمرین میشد، ولی کم کم مشکلات تولید و کندی کار، باعث شد که تمرینها محدود شود و گاهی بدون هیچ تمرینی صحنهها ضبط شود. تصویربرداری سریال اردیبهشت سال ۶۳ تمام شد و فرهنگ با کمک دو همکار تلویزیونی آن را تدوین کرد. بابک بیات موسیقی آن را ساخت و درست در سالگرد شروع تولید آن، سریال روی آنتن رفت.
گردآوری: تابناک جوان