تابناک جوان : ساعت ۷:۴۰ صبحِ چهارمین روز تابستان، بر فراز آسمان پایتخت فقط به این فکر میکردیم که هر چه زودتر به مقصد برسیم. دلیل جمع شدن چند آدم غریبه و نقطه اشتراک همه فکرها و حرفها ادامه تپش یک «قلب» بود...
شاید اگر آن روز، آن ساعت، آن لحظه پسرک ۱۶ ساله لاهیجانی سوار بر موتور نشده بود یا کلاه ایمنیاش را بر سر میگذاشت، هیچکدام از ما هم در این لحظه، در پرواز اختصاصی تهران-رشت در تکاپو برای حفظ ضربانهای قلبش نبودیم. حالا دیگر اما و اگر بیفایده است؛ چراکه سرنوشت رقم خورده و دردانه خانواده لاهیجانی در آرامگاهی ابدی آرمیده، اما قلبش هنوز تپش دارد و با هر پمپاژ خون، خاطرات ۱۶ سال زندگی پسرک را در سینه دخترک ۱۴ ساله تهرانی مرور میکند.
به رشت میرسیم. فکر و خیال جایش را به عمل میدهد. دو پزشک تیم همراهمان، باید هرچه سریعتر خود را به بیمارستان رازی رشت برسانند. مرگ مغزی پسرک دیروز تایید شده و طبق بررسیها بهترین مورد اهدا برای نجات جان دختری است که چهار سال از نارسایی قلب رنج میبرد و حدود یکسال در انتظار پیوند قلب است.
اورژانس و وزارت بهداشت پای کار آمدهاند، همه چیز از همان دیروز که مرگ مغزی تایید شد، مهیا شد. همه دست به دست هم دادند تا دمی مسیحایی در دخترک دمیده و جانی دوباره به وی ببخشند. پدر و مادر پسرک از همان دیروز که فهمیدند چه بر سر دردانهشان آمده، رضایت دادند برای ادامه تپشهای قلب دختری که تمام زندگی پدر و مادرش بود.
رضایت که داده شد، تیم پزشکی مهیای آمدن به رشت شدند و عازم بیمارستان رازی. در فرودگاه آمبولانس منتظر اعزام بود، آژیر آمبولانس بلند شد و ۱۰ دقیقهای به بیمارستان رسیدیم. تیم پیوند آستین بالا زدند برای برداشت قلبی که قرار بود به تهران بیاید، کبدی که باید به شیراز رهسپار میشد و کلیههایی که در انتظار پیوند در شهر خودشان بودند.
مادر، پشت درب اتاق عمل بیقراری میکرد. داغ جگرگوشه امانش را بریده بود. مادرانه ضجه میزد؛ نالههایی از سر رنج طاقتفرسایِ داغ پسر. گاهی از حال میرفت، دوباره بههوش میآمد و سوز دلش را با لهجه گیلکی در سوگ پسر از دست رفته، سر میداد. با اینهمه در عمق نگاهش مصمم بود به تصمیمش. نمیخواست اعضایِ جگرگوشهاش زیر خروار خروار خاک دفن شود. راضی بود به تپیدن قلبش در سینهای دیگر. شاید روزی صدای این قلب، نجواهای مردانگی پسرش را در گوشش زمزمه کنند. در ساعتهای پایانی برداشت قلب، مادر دیگر نه اشکی داشت و نه توانی برای گریستن، مبهوت خیره بود به اتاق عمل و در انتظار قلب دردانهاش، قلب خودش.
برداشت قلب، موفقیتآمیز بود. قلب به سلامت در جعبه مخصوص انتقال قرار گرفت و آماده سفر شد. مادر زجهزنان به دنبالش میآمد، گریه میکرد، اما هنوز راضی بود به رفتن قلبش. درب آمبولانس بسته شد و ما ماندیم با قلب نوجوان ۱۶ ساله و تصویری محو از مادری که پشتسرمان میگریست؛ «گویی که جانش میرود»...
باز هم آژیر کشیده شد. باید به سرعت رشت را ترک میکردیم. باید هر چه زودتر به فرودگاه میرسیدیم برای نجات جان دخترکی که در پایتخت آماده پیوند شده بود. قلب عضو حساسیست و به گفته دکتر طلوعی- یکی از پزشکان تیم پیوند و فوقتخصص جراحی قلب، پیوند قلب حداکثر باید زیر چهار ساعت انجام شود. باید "جانی" نجات یابد تا هم دل مادر پسرک آرام گیرد به آرام بودن روحِ پسرش و هم دخترک ۱۴ ساله «جان» داشته باشد برای گذراندن یک زندگی جانانه.
هواپیما بلند شد، کم کم سبزی تند جنگلهای رشت محو شد و در کمتر از ۳۰ دقیقه به پایتخت پر ازدحام رسیدیم. تیم پیوند به سرعت هواپیما را ترک کردند، اما تهران جایی برای انتقال زمینی نبود. بالگرد اورژانس در گوشهای از باند فرودگاه آماده و گوش به فرمان بود برای بردن سریع قلب و سپردنش به تیم پیوند بیمارستان قلب شهید رجایی.
بنای بیمارستان قلب شهید رجایی را که هنوز هم قلب کشور و خاورمیانه است، ۴۴ سال پیش گذاشتند و قرار شد مکانی باشد برای تپش قلبها، تپش قلبهایی از جنس قلبی که از رشت آمده بود و میخواست زنده بماند. پشت درب اتاق عمل بیمارستان قلب شهید رجایی هم پر از قصه است، قصههایی از غم و شادی انسانهایی که گرفتار درد شدهاند. یکی از این قصهها، روایت دختری ۱۴ ساله است که به گفته پدر و مادرش حدود یکسال در لیست انتظار پیوند بوده و حالا بعد از گریهها و دعاهای پدر و مادر به درگاه خدا، قلبی برایش پیدا شده و قرار است تضمینی برای ادامه زندگیاش باشد.
به گفته وزارت بهداشتیها در حال حاضر ۲۵۰۰۰ بیمار منتظر پیوند عضوند. هرکدامشان امید دارند برای زندگی، اما روزانه هفت تا ۱۰ نفرشان به دلیل نرسیدن عضو پیوندی از لیست انتظار پیوند خط میخورند و از بین میروند. این دخترک ۱۴ ساله هم میتوانست یکی از این هفت تا ۱۰ نفر باشد، اما تصمیم سخت مادر گیلانی، جان بخشید به دخترک قصه.
هنوز اما نگرانی مادر و پدر دخترک تمام نشده، مادر قرآن به دست در گوشهای از بیمارستان، پشت درب اتاق عمل در بیم و امید ایستاده، قرآن میخواند. در دلش آشوب است و اشکهایی که گرد چشمانش حلقه زدهاند، خبر از دلنگرانی مادر برای جان فرزند میدهند. پدر اما سر در گریبان، نگران و دلمشغول یکی یکدانهاش است.
پدر دخترک ۱۴ ساله درباره وضعیت دخترش میگوید: از سال ۱۳۹۶ دخترم سرماخوردگی شدیدی گرفت و پزشک تشخیص داد که صدای اضافهای در قلبش است که به پزشک قلب مراجعه کردیم و آنجا تشخیص دادند که سوراخ بزرگی در قلب دخترم وجود دارد و باید سریعا عمل شود. بنابراین دخترم در سال ۱۳۹۷ مورد جراحی قرار گرفت و خوشبختانه حالش خوب بود، اما بعد از دو ماه مجددا متوجه شدیم که دچار تنگی نفس می شود. مجددا به بیمارستان مراجعه کردیم و متاسفانه به ما گفتند که باید برای دخترم پیوند قلب انجام شود.
وی میافزاید: از برج پنج سال گذشته تا دیشب، پیگیر پیوند قلب بودیم تا اینکه شب گذشته از وزارت بهداشت با ما تماس گرفتند و اعلام کردند یک مورد قلب مناسب برای دخترمان پیدا شده است.
مادر دخترک هم که قرآن به دست ایستاده و نگران اشک میریزد، میگوید: شرایط سختی است که بچهای که سالم بوده، ورزش میکرده، هیچ بیماری نداشته، به چنین وضعی دچار شود. بعد از تشخیص بیماری، دختر من چند ماهی در بیمارستان بستری شد و دیگر نمی توانست مدرسه برود، مانند بقیه بچهها بازی کند و این اتفاق خیلی سخت است.
او میگوید: از همین جا دست خانواده دهنده قلب را میبوسم. میدانم خیلی سخت است. عزیزشان را از دست دادند. خدا صبرشان بدهد. خدا هر چه میخواهند به آنها بدهد.
شاید در گوشهوکنار این شهر و کشور، خانوادههایی باشند که عزیزشان دچار مرگ مغزی شده، اما هنوز امیدوارند به بازگشت عزیزشان، هنوز دلشان راضی به اهدای عضو عزیزشان نیست و هنوز برای رضایت دادن یا ندادن، دلدل میکنند، اما باید بدانیم که هرچند سخت، اما مرگمغزی پایان زندگی ست هرچند که قلب تپش دارد، نفس جریان دارد، اما این ضربان و این دم و بازدم فقط با دستگاه ادامه مییابد. فرصت برای رضایت به اهدا و نجات جان دخترانی مانند دخترک ۱۴ ساله تهرانی کوتاهتر از آن چیزیست که بتوان فکر کرد. مادر این دخترک نیز میگوید: میدانم این شرایط برای همه سخت است، اما یک لحظه فکر کنند که میتوانند با رضایت به اهدا، چند نفر را به زندگی بازگردانند. بیایند شرایط کودکانی را که در آیسییو با سختی نفس میکشند، ببینند. در این صورت حتما رضایت خواهند داد.
دخترک ۱۴ ساله تهرانی هنوز در اتاق عمل است و تیم پیوند در تکاپوی انجام دقیق جراحی برای سرانجامی خوشاند تا ضربانی طبیعی به سینه دخترک ۱۴ ساله بازگردد. دکتر مهدوی یکی از پزشکان تیم پیوند- فوقتخصص قلب کودکان و مسئول بخش پیوند قلب اطفال بیمارستان قلب شهید رجایی، درباره روند جراحی میگوید: چندین بار برای این دخترخانم که دچار نارسایی قلبی بود، قلب اهدایی پیدا شده بود، اما بعدا به دلیل شرایط نامناسب دهنده، عمل کنسل شده بود تا اینکه این بار قلب اهدایی مناسبی از شهر رشت و با جِت به تهران منتقل شد و توانستیم پیوند را انجام دهیم. خوشبختانه عمل موفقیتآمیز بوده است.
دکتر مهدی شادنوش-رییس مرکز پیوند و درمان بیماریهای وزارت بهداشت در گفتوگو با ایسنا، با اشاره به موفقیتآمیز بودن عملیات انتقال قلب از رشت به تهران و انجام پیوند قلب، میگوید: در سه ماهه ابتدایی امسال نسبت به سه ماه ابتدایی همه سالهای گذشته، رشد بسیار بالایی در حوزه پیوند داشتهایم که این مهم به دلیل انجام فرهنگسازی مناسب محقق شده است.
وی با بیان اینکه خوشبختانه عملیات انتقال قلب از رشت به تهران در ۵۵ دقیقه انجام شد، میافزاید: وزارت بهداشت در حال تدوین پروتکلی برای ترابری عضو است. عملیاتهایی مانند انتقال قلب از رشت به تهران، جهت آزمایش زیرساختهایمان انجام میگیرد تا بتوانیم به تدریج اشکالاتمان را در این حوزه استخراج کنیم. امیدواریم تا پایان امسال بحث ترابری هوایی عضو برای اُرگانهای حیاتی که برایمان مهم هستند، نهادینه شود و بتوانیم شرایط روانتری را در انتقال هوایی عضو داشته باشیم
انتقال قلب از رشت و پیوند آن در تهران موفقیتآمیز بود. قلبِ اهدایی، قلبِ پسرکی که قرار بود مرداد ماه جشن ۱۶ سالگیاش را بگیرد، حالا در سینه دخترکی میتپد که میتواند سالهای سال برای آرامش روح پسر دعا کند و زندگیاش را با هر ضربان قلبِ او، جشن بگیرد.
بیشک قهرمان این قصه، پسرک لاهیجانی است که پرواز را به شکلی دیگر معنا کرد و "زندگی" را به یادگار گذاشت برای روزهای نبودنش...