گرفته است و البته استارتاپهای فعال در این حوزه اغلب از اینکه تمام افراد ناخواسته از همین ایدههای علمیتخیلی سخن به میان میآورند نیز گله دارند. در یکی از قسمتهای سال ۲۰۱۳ سریال، زنی که شریک زندگی خود را از دست داده، نسخهی دیجیتالی او را دوباره ایجاد میکند؛ در ابتدا بهعنوان یک ربات چت، سپس بهعنوان یک دستیار صوتی تقریباً متقاعدکننده و در نهایت بهعنوان یک ربات فیزیکی. در ادامه وی حتی وقتی نسخههای گستردهتری از او میسازد، از شکافهای موجود میان حافظه و خاطراتش پیرامون شخص درگذشته و واقعیت ضعیف و معیوب فناوری مورد استفاده برای شبیهسازی او، ناامید و سرخورده میشود.
زنی قبل از اینکه ربات را به اتاق زیر شیروانی خانهاش بفرستد، درمورد این یادآور شرمآور از نامزدش میگوید: تو نیستی؛ نه؟ تو فقط چند موج از خودت هستی و هیچ سابقهی تاریخی از تو وجود ندارد. تو فقط اجرای چیزهایی هستی که او بدون فکر کردن اجرا کرد،؛ و این کافی نیست ...
این فناوری در دنیای واقعی حتی در چند سال گذشته هم به شکلی کمابیش شگفتانگیز تکامل یافته است. پیشرفتهای سریع در هوش مصنوعی باعث پیشرفت در چندین حوزه شده است. چتباتها و دستیارهای صوتی، مانند سیری و الکسا در دههی گذشته از فناوریهای نوین به بخشی از زندگی روزمره میلیونها نفر تبدیل شدهاند. ما با ایدهی صحبت کردن با دستگاههای خود درمورد همه چیز از پیشبینی آبوهوا گرفته تا معنای زندگی، خو گرفتهایم. اکنون مدلهای زبان بزرگ هوش مصنوعی (LLM) که میتوانند چند جمله را بهسرعت بلعیده و در پاسخش متن قانعکنندهای را بیرون بدهند، نوید راههای قویتری برای انسانها در مسیر برقراری ارتباط با ماشینها را میدهند. LLMها بهقدری متقاعدکننده و امیدوارکننده شدهاند که برخی (به اشتباه) استدلال کردهاند که آنها لاجرم بایستی دارای احساس و شعور باشند.
علاوه بر این، میتوان نرمافزارهای مبتنی بر LLM از جمله OpenAI یا LaMDA گوگل را بهشکلی تغییر داد تا با دریافت مقادیر بیشتری از حرفهای گفتهشده توسط آن شخص، بتوانند بهمقدار بیشتری شبیه یک شخص خاص به نظر برسند. در یکی از این موارد، روزنامهنگار جیسون فاگون سال گذشته در سانفرانسیسکو کرونیکل داستانی درباره مردی سی و چند ساله نوشت که با استفاده از نرمافزاری به نام پروژه دسامبر، متنهای قدیمی و پیامهای فیسبوک نامزد درگذشتهی خود را برای ایجاد یک نسخه چتبات شبیهسازیشده از او آپلود کرد. این پروژه روی GPT-3 ساخته شده بود.
اقدام فوق تقریباً با هر معیاری، موفقیت آمیز بود: او در ربات بهدنبال آرامش بود و به آن دست یافت. وی در سالهای پس از مرگ نامزدش دچار گناه و اندوه بود؛ اما همانطورکه فاگون هم مینویسد «احساس میکرد که چتبات به او اجازه داده است تا زندگیاش را به روشهای کوچک ادامه دهد». این مرد حتی تکههایی از مکالمات ربات چت خود را در ردیت به اشتراک گذاشت. وی به گفتهی خودش امیدوار بود که توجهات را به این ابزار جلب کند و به بازماندگان افسرده کمک کند تا حدی آرامتر شوند.
هوش مصنوعی در توانایی خود برای تقلید صداهای فیزیکی خاص هم پیشرفت کرده است؛ عرصهای که با عملی به نام شبیهسازی صدا ارتباط پیدا میکند. همچنین در زمینهی تزریق شخصیتهای دیجیتال، چه شبیهسازیشده از یک شخص واقعی و چه کاملاً مصنوعی، با ویژگیهای بیشتری که صدا را بهمقدار هرچه بیشتری شبیه به «انسان» کند، پیشرفتهایی حاصل شده است. آمازون در نمایشی تکاندهنده از سرعت پیشرفت این رشته، کلیپی را در ژوئن به اشتراک گذاشت که پسر کوچکی در حال گوش دادن به قطعه ای از جادوگر شهر اوز توسط مادربزرگ تازهدرگذشتهاش بود. صدای او با استفاده از کلیپی کوتاه (کمتر از یک دقیقه) از صحبت کردن مادربزرگش، بهطور مصنوعی بازسازی شده بود. روهیت پراساد، معاون ارشد و دانشمند ارشد الکسا نوید میدهد که: درحالیکه هوش مصنوعی نمیتواند این درد پیرامون فقدان عزیز را از بین ببرد، قطعاً میتواند خاطرات را ماندگار[تر] کند.
تجربهی خود من از صحبت با مردگان با یک اتفاقا جالب شروع شد. در پایان سال ۲۰۱۹، دیدم که جیمز ولاهوس، یکی از بنیانگذاران HereAfter AI، در یک کنفرانس آنلاین درباره «موجودات مجازی» صحبت خواهد کرد. شرکت او یکی از معدود استارتاپهایی است که در زمینهی [بهتعبیر نگارنده] «فناوری سوگ» فعالیت میکند. آنها در رویکردهای خود متفاوت هستند، اما هدف مشترکی دارند: به فرد امکان میدهند تا ازطریق چت ویدیویی، متن، تلفن، یا دستیار صوتی، با نسخهی دیجیتالی شخصی که دیگر زنده نیست، صحبت کند.
من که شیفتهی وعدههای او بودم، مقدمهای پیرامون موضوع باز کردم و در نهایت ولاهوس و همکارانش را متقاعد کردم به من اجازه دهند تا نرمافزارشان را روی والدین در قید حیاتم آزمایش کنم.
در ابتدا چنین میپنداشتم که این صرفاً پروژهای سرگرمکننده است و باید ببینیم اساسا از نظر فنی تا چه حد ممکن میشود. سپس همهگیری کرونا اندکی سرعت و شتاب را به روند رسیدگی اضافه کرد. تصاویری از افراد زیر دستگاههای تنفس مصنوعی، عکسهای ردیفی از تابوتها و قبرهای تازهحفرشده در سراسر اخبار پخش میشد و من هم طبعا نگران پدر و مادرم بودم. من از اینکه ممکن است آنها بر اثر کرونا بمیرند وحشت داشتم و با محدودیتهای شدیدی که در آن زمان در بریتانیا برای بازدید از بیمارستان وجود داشت، ممکن بود درصورت رخ دادن چنین اتفاقی، هرگز فرصتی برای خداحافظی نداشته باشم.
honey خطاب کرده و از همان ایموجیهای محبوب مادرش بهره برده و همان خصلتهای املایی مادر را نیز دارد. البته وی نمیتواند از آواتار ملودی دربارهی زندگیاش سؤال بپرسد؛ اما چنین محدودیتی اساسا هریسون را آزار نمیدهد. نکتهی مهم برای هریسون این است که نحوهی ارتباط دیگران را به تصویر بکشد. وی استدلال میکند که: صرف بازگویی خاطرات ارتباط چندانی با ماهیت یک رابطه ندارد.
البته قابل کتمان نیست آواتارهایی که مردم با بتوانند با آنها ارتباط شخصی عمیقی احساس کنند، قدرت ماندگاری بیشتری نیز خواهند داشت. کارآفرینی به نام اوگنیا کویدا در سال ۲۰۱۶ اولین ربات از این نوع را پس از مرگ دوستش رومن، با استفاده از مکالمات متنی خودش با رومن ساخت. او بعدتر استارتاپی به نام Replika را تأسیس کرد؛ سیستمی که همراهان/همصحبتان مجازی را برپایهی چیزی غیر از افراد واقعی میسازد!
خانم کویدا مسیر فوق را راهی بسیار مفید برای مدیریت غم و اندوه خود میداند و میگوید که این روزها هنوز هم با ربات رومن صحبت میکند؛ مخصوصاً در روز تولد و سالگرد درگذشت او. بااینحال کویدا هشدار میدهد که کاربران باید مراقب باشند و گمان نکنند که این فناوری در حال بازسازی یا حتی «حفظ» افراد است. وی تأکید میکند: نمیخواستم کلون او را برگردانم؛ بلکه میخواستم یاد و خاطرهاش را برگردانم. هدفم ایجاد یک بنای تاریخی دیجیتال بود تا در آن ساختار بتوانید با شخص تعامل کنید ... آن هم نه برای اینکه وانمود به زنده بودنش کنیم؛ برای اینکه دربارهاش بشنویم، او را به یاد آوریم و دوباره از او برای زندگی الهام بگیریم.
برخی افراد بر این باورند که شنیدن صدای عزیزانشان در روزهایی که دیگر در این دنیا حضور ندارند، به روند سوگواری کمک میکند. برای مثال، ارین تامپسون، روانشناس بالینی که متخصص مقابله با غم و اندوه است، میگوید: برای مثال، شنیدن پیامهای صوتی فردی که فوت کرده، غیرمعمول نیست ... یک آواتار مجازی با فراهم کردن زمینهی مکالمهی بیشتر، میتواند راهی با ارزش و سالم برای برقراری ارتباط با عزیز از دست رفتهای باشد که از دست دادهاید.
هرچند تامپسون و دیگران هم هشدار کویدا را تکرار میکنند: این امکان وجود دارد که برخی، وزن و تواناییهای زیادی برای این فناوری قائل شوند. یک فرد غمگین و سوگوار همواره باید به خاطر داشته باشد که چنین رباتهایی تنها میتوانند بخشی کوچک از یک انسان را به تصویر بکشند. آنها دارای احساس نیستند و طبعا جایگزین روابط انسانی سالم و کاربردی نخواهند شد.
پدر و مادرت واقعاً آنجا نیستند. بهتعبیر اریکا استون استریت، دانشیار فلسفه در کالج سنت بندیکت دانشگاه سنت جان، فعال درزمینهی مطالعهی شخصیت و هویت «شما با آنها صحبت میکنید؛ اما واقعاً آنها نیستند».
بهویژه در هفتهها و ماههای اول پس از مرگ یکی از عزیزان، افراد برای پذیرش این فقدان تلاش میکنند و این امکان وجود دارد که یادآوریهایی از فرد، کاملاً تحریکآمیز باشد. تامپسون میگوید: در مرحلهی حاد غم و اندوه، میتوانید احساسات غیرواقعی شدیدی داشته باشید و نتوانید بپذیرید که آنها از دنیا رفتهاند. این خطر وجود دارد که این نوع غم و اندوه شدید با بیماری روانی تداخل پیدا کند یا حتی باعث بیماری روانی شود، بهخصوص اگر دائماً با یادآوری شخص ازدنیارفته، تقویت شده و طولانیتر شود.
روز تولدش یک دفترچهی یادداشت و خودکار به آنها داد و از آنها خواست تا خاطرات و داستانهای زندگی خود را بنویسند. مادرش در این باره دو صفحه نوشت؛ از سویی پدرش معتقد بوده که وی بسیار شلوغ بوده است. وی در پایان از پدرش پرسید که آیا میتواند چند مکالمه را با آنها ضبط کند؟ اما آنها متأسفانه هرگز نتوانستند به آن مرحله نزدیک شوند. اورساچه میگوید: پدرم سال گذشته درگذشت و من هرگز آن ضبطها را انجام ندادم، و اکنون احساس میکنم یک انسان نادان هستم.
من شخصاً احساسات ناهمگونی درمورد آزمایشم دارم. از سویی از اینکه نسخههای مجازی و صوتی از مادر و پدرم دارم، خوشحالم؛ حتی اگر ناقص باشند. آنها کمک کردند تا موارد جدیدی درمورد والدینم بیاموزم و فکر کردن به این که آن رباتها حتی زمانی که والدینم نباشند، وجود خواهند داشت، مایهی آرامش است. هماکنون به این میاندیشم که چه کسی را بهصورت دیجیتالی ثبت کنم: همسرم، خواهرم، شاید حتی دوستانم.
از سوی دیگر، مانند بسیاری از مردم، نمیخواهم به این فکر کنم که با مرگ افراد محبوبم چه اتفاقی میافتد. ناخوشایند است و بسیاری از مردم وقتی به پروژه بیمارگونهام اشاره میکنم جا میخورند. و نمیتوانم غمانگیز باشم که مصاحبه با والدینم از یک قاره دیگر توسط یک غریبه به زوم نیاز بود تا من به درستی از افراد پیچیده و چندوجهی آنها قدردانی کنم. اما من احساس خوشبختی می کنم که این فرصت را داشتم که آن را درک کنم - و هنوز فرصت گرانبهایی را دارم که زمان بیشتری را با آنها بگذرانم، و چهره به چهره در مورد آنها بیشتر بیاموزم، بدون هیچ فناوری.
منبع خبرانلاین