جواب این سوال به اندازهای که فکر میکنید، روشن و صریح نیست. بعضیها میگویند اگر میخواهی به اهدافت برسی باید خوشبین باشی اما بعضیها هم معتقدند که بدبین بودن باعث میشود تا احتمال خطا و اشتباه کاهش یابد. حالا این سوال مطرح است که خوشبین بودن یا بدبین بودن کدام بهتر است و کدام موجبات موفقیت بیشتری را فراهم میکند؟ هرچند جواب این سوال به اندازهای که فکر میکنید، روشن و صریح نیست اما در ادامه، نکاتی در همینباره مطرح خواهد شد.
از منظر کلی خوشبینی بهتر از بدبینی و به عبارتی مثبتاندیشی بهتر از منفینگری است اما بسته به تعریف دقیق هرکدام و چگونه فاعل بودن بدان موضوع، نتیجه متفاوت خواهد بود. گاه مثبتاندیشی و خوشبینی به ساده بودن و بیش از حد اعتماد کردن تعبیر میشود و چه بسا که برخی اینگونه هستند. مثلا نداشتن تجربه کافی یا تازه وارد بودن در برخی فضاها یکی از دلایل اعتمادبیشاز حد است که متاسفانه با تجربههای تلخ همراه میشود اما این که شما به تجربه کافی، شناخت آدمها و معادلات پیرامون خود اعتماد میکنید،
خوش بینی معقول و دور از افراط است و چه بسا که لازمه کار و زندگی ما آدمهاست.
بنابراین در بطن خوشبینی و مثبت اندیشی کارآمد، تجربه، دانایی و شناخت کافی از محیط پیرامون نهفته است که محصول آن موفقیت است و برعکس در بطن خوشبینی ناکارآمد، ناآگاهی از محیط و بهخصوص «خود» است. یکی از شکایتهای معمول افرادی که با فرد به اصطلاح خوشبین زندگی میکنند، شکایت از بله گفتنهای افراطی وی است، بلههایی که ریشه در ترس از دست دادن روابط حمایتی فرد با دیگران دارد که تبعات بی شماری را به دنبال دارد.
و اما بدبینی ...
مثل معروف مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد، یکی از دلایل عمده شکلگیری بدبینی و بیاعتمادی فرد به آدمها و وقایع است. تعمیم دادن اتفاقات و تجربههای ناخوشایند معمول زندگی به کل زندگی هم شالوده بدبینی است. سازوکارهای دفاعی بدن ما تا مدتی فردی را که تجربه تلخی داشته، از مبادرت بدان پرهیز میدهد مثلا تا مدتی رانندگی جادهای نمیکنیم چون تصادف تلخی را تجربه کردهایم اما سوال این جاست که چرا برخی بعد از مدتی بدان مبادرت میکنند و برخی کلا پرهیز؟ وجود استعدادهای ژنتیکی یا به اصطلاح مادرزادی نقش عمدهای در بدبینی ایفا میکند، آنان که این استعداد را دارند متاسفانه به بدبینی و شک و ترس خود دامن می زنند و آن را نهادینه می کنند و مانع بسیاری از پیشرفتها در خود و زندگیمشترکشان میشوند و برعکس، آنان که فاقد چنین استعداد ژنتیکی هستند از موضوع سریعتر عبور می کنند و به زندگی معمول خود باز میگردند. ترکیب هر دو عامل تجربه تلخ و بازدارندههای ژنتیکی میتواند فرد را به سمت روانآزردگی بدبینی یا اختلال شخصیت سوءظنی هدایت کند.
همان گونه که اشاره شد خوشبینی و بدبینی هر کدام ظاهری دارند و باطنی، این که فرد بر چه مبنای فکری و تجربی دست به رفتار خوشبینانه یا بدبینانه میزند، مهم است نه الزاما ظاهر رفتار. برای مثال شما ممکن است در یک روز به فردی جواب مثبت دهید و به فرد دیگری جواب منفی، این برگرفته از تجربه و آگاهی شماست نه بدبینی یا خوش بینی شما. خلاصه این که نمیتوان افراد را بهطور مطلق به این دودسته تقسیم کرد بلکه باید دید علت رفتار آنها چیست و سپس برای ترمیم آن راهبردهای لازم را اتخاذ کرد. یکی از بهترین ملاکها برای تشخیص بدبینی یا خوشبینی افراطی، قیاس خود با اطرافیان و دوست و آشناست و حتی سوال کردن آنها درخصوص ارزیابی که از شما دارند؛ معمولا برای بدبینها سخت است که ارزیابی دیگران درباره خودشان را بشنوند و برعکس خوشبین ها مشتاق شنیدن هستند که خود نشان از وجود یا نبود این دو متغیر در فرد است.
نکته پایانی هم اینکه افراط و تفریط، هرکدام تبعات خود را دارد. برای مثال مادر و پدری که با سختگیری بدبینانه خود مانع تجربه روابط اجتماعی امن فرزند خود با دوست و آشنا و قوم وخویش یا حتی مانع کشف محیط وی میشوند با این ترس که نکند آسیب ببیند، در اشتباه هستند. تبعات وسواسهای فکری بدبینانه که دایم مانع پیشرفت و حرکت فرزند یا همسر می شود، در نهایت یک زندگی را با مشکل مواجه میکند.
نویسنده : رضا زیبایی| کارشناسارشد روانشناسبالینی
بیشتربخوانید:
بدگویی از همسر جلوی فرزندان چه آسیب هایی دارد؟