درگیری روز نهم مرداد امسال رخ داد. آن روز مأموران پلیس که در جریان یک نزاع دستهجمعی در روستایی در شمال غرب تهران قرار گرفته بودند، راهی آنجا شدند. آنها دریافتند که در جریان این درگیری مردی با ضربات چاقو زخمی و برای درمان به بیمارستان منتقل شده است.
با مرگ مرد جوان در بیمارستان، پرونده در اختیار قاضی ساسان غلامی، بازپرس جنایی تهران قرار گرفت. به این ترتیب تحقیقات برای کشف راز جنایت شروع شد.
بررسیها حکایت از آن داشت که مقتول توسط یکی از بستگانش که دهیار روستا بوده، به قتل رسیده است. همچنین عامل قتل پس از درگیری فراری شده است. بنابراین نام متهم در لیست افراد تحت تعقیب قرار گرفت. مأموران پس از چند هفته تحقیقات، مخفیگاه وی را شناسایی و او را دستگیر کردند.
وی برای تحقیق به شعبه سوم دادسرای جنایی تهران منتقل شد. او در بازجوییها به قتل اعتراف کرد. او درحالیکه اشک میریخت، گفت که پشیمان است و هرگز قصد نداشت جان کسی را بگیرد. پس از اعتراف متهم به ارتکاب جنایت وی بازداشت شد و برای تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره دهم آگاهی تهران قرار گرفت.
متهم مردی ۴۰ ساله و مهندس عمران است. او میگوید پس از حادثه نتوانسته حتی یک شب راحت بخوابد.
دلیل درگیریتان چه بود؟
مقتول مدتی قبل و در جریان ساختمانسازی تخلف کرده بود. چون تخلف او را به دهیاری گزارش کرده بودم، از من کینه به دل گرفته بود.
مگر چه تخلفی کرده بود؟
من دهیار روستا بودم. از آذرماه این سمت را گرفتم. مقتول که از اقوامم بود، در زمینه ساختوساز فعالیت داشت تا اینکه متوجه شدم بدون مجوز ساختوساز کرده است. به او تذکر دادم. اما فایدهای نداشت. من هم ناچار شدم کار غیرقانونی او را گزارش کنم. چون اگر به دهیاری اعلام نمیکردم، خودم توبیخ میشدم. حتی ممکن بود کارم را از دست بدهم. همین باعث شد رابطه ما خراب شود و به اینجا بکشد.
درگیری چطور رخ داد؟
باور کنید نمیخواستم جانش را بگیرم. همهچیز در یک لحظه عصبانیت من رخ داد. (متهم شروع به گریه میکند و ادامه میدهد) روز حادثه مقتول به سراغم آمد. تنها نبود. چند نفر از اقوامش هم همراهش بودند. عصبانی بود و میگفت چرا به دهیاری گزارش کردهام؟ او از من کینه به دل داشت. سر این موضوع درگیری شروع شد. آنها مرا مورد ضرب و جرح قرار دادند. آن هم درحالیکه خانوادهام همراهم بودند. از دستشان فرار کردم و به سمت ماشینم رفتم تا سوار شوم و محل را ترک کنم اما ناگهان چشمم به چشمان نگران پسرم افتاد که وحشتزده گفت: چرا کتکت زدهاند؟ این را که گفت از خود بیخود شدم. کنترلم را از دست دادم. چاقویی از داخل ماشین برداشتم و دیگر نفهمیدم چه شد. فقط یادم هست چند ضربه به مقتول زدم. ای کاش هرگز چاقو در ماشینم نبود و این اتفاق نمیافتاد.
چرا چاقو در ماشینت بود؟
چند روز قبل از درگیری عید قربان بود و من برای ذبح گوسفند چاقویی برداشتم و داخل ماشینم گذاشتم و هرگز فکرش را نمیکردم با آن دست به جنایت بزنم.
بعد از قتل به کجا فرار کردی؟
به خانه یکی از بستگانم در اطراف تهران رفتم و در آنجا مخفی شدم اما درنهایت پلیس دستگیرم کرد و حالا بهشدت پشیمانم و از خانواده مقتول طلب بخشش دارم. حتی شنیدم ریشسفیدان روستا به سراغ خانواده مقتول رفتهاند تا از آنها حلالیت بطلبند. باور کنید من از روزی که این اتفاق افتاد، به شدت عذاب وجدان دارم و شبها نمیتوانم بخوابم و اگر بخوابم کابوسهای وحشتناکی میبینم. هنوز هم باورم نمیشود که با دستان خودم جان یک انسان را گرفتهام.
منبع : همشهری