پدر زن فاروق که خواب آلود به حرف های او گوش می داد با شنیدن این جملات، هراسان و سراسیمه موضوع را به همسر «حسین » و دیگر بستگانشان اطلاع داد که در یک محله زندگی می کردند.
آن ها بی درنگ سوار یک خودرو شدند و در تاریکی شب به بیابان های اطراف منطقه اسماعیل آباد در حاشیه شهر رفتند و به جست وجو پرداختند تا این که در محلی که فاروق نشانی آن را داده بود پیکر کاملا عریان و زخمی جوان 29 ساله را در حالی پیدا کردند که آثار شکنجه و کتک کاری های شدید حکایت از یک درگیری وحشتناک داشت.
نزدیکان حسین بلافاصله پیکر نیمه جان او را به بیمارستان رضوی مشهد رساندند ولی او در آخرین جملاتی که بر زبان راند از فاروق و جوان دیگری به نام فرشید نام برد که او را شکنجه کرده بودند. این جوان زخمی که نفس های آخر عمرش را میکشید پس از بیان این جملات به نزدیکانش به حالت اغما رفت و چند ساعت بعد نیز جان سپرد.
با مرگ این جوان 29 ساله متاهل، قاضی ویژه قتل عمد دستور دستگیری فاروق و فرشید را صادر کرد و ماموران در کمتر از 2 ساعت موفق شدند «فاروق» را که یکی از خلافکاران زندانی بود در حالی به دام بیندازند که پابندهای الکترونیکی داشت و به تازگی از زندان به مرخصی آمده بود.
این جوان 33 ساله که به جرم حمل و نگهداری مواد مخدر تحمل کیفر می کرد در بازجویی ها هرگونه اتهامی را رد کرد و مدعی شد که مهاجمان ناشناس خواهرزاده اش را به قتل رساندند.
او گفت: آن شب من با خواهرزاده ام تماس گرفتم و به او گفتم که با چند نفر دعوا کرده ام! حالا تو به من کمک کن تا از آن افراد ناشناس انتقام بگیرم که مرا کتک زده اند. حسین هم بلافاصله قبول کرد و شبانه سر قرار آمد اما وقتی در بیابان های اطراف منطقه اسماعیل آباد به دنبال مهاجمان می گشتیم ناگهان آن چند نفر نقابدار دوباره ما را گیر انداختند و حسین را کتک زدند ولی من چون خیلی فرز بودم از دست آن ها گریختم که بعد با تلفن یک چوپان با عموی حسین تماس گرفتم که پدر زن خودم نیز هست.
در پی اظهارات «فاروق» فرشید هم به پلیس آگاهی رفت و خود را تسلیم قانون کرد. او نیز مدعی شد که هیچ نقشی در قتل ندارد و پای او را به اشتباه به این پرونده جنایی کشانده اند چرا که هنگام وقوع قتل در منزل بوده و دوربین های مدار بسته می توانند دلیل محکمی بر ادعای او باشند.
در حالی که بررسی های پلیسی در این باره ادامه داشت، فاروق دوباره به شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد انتقال یافت و توسط قاضی دکتر صفری مورد پرسش و پاسخ های تخصصی ویژه ای قرار گرفت اما این بار تناقض گویی ها و داستان سرایی های وی، فایده ای نداشت چرا که بررسی های غیرمحسوس و اسناد پلیسی نشان می داد که فاروق با توسل به حیله و نیرنگ در آن ساعت بامداد حسین را به بیابان های اطراف اسماعیل آباد کشانده است و حضور مهاجمان ناشناس نقابدار نیز قصه پردازی برای فرار از مجازات است.
از سوی دیگر نیز سرنخ های مهمی از اختلاف بر سر مواد مخدر بین بستگان آن ها وجود داشت که انگیزه وقوع قتل از سوی وی را قوی تر می کرد. طولی نکشید که متهم 33 ساله در مخمصه سوالات فنی و تخصصی مقام قضایی افتاد و دقایقی بعد به ناچار لب به اعتراف گشود و بدین ترتیب از این پرونده جنایی رمزگشایی شد.
او که دیگر هیچ راه گریزی نداشت با بیان این که ماجرای من و خواهرزاده ام به مسائل خاص غیراخلاقی گره خورده بود درباره چگونگی این جنایت وحشتناک ادامه داد: وقتی از زندان آزاد شدم احساس می کردم که او (مقتول) با اعضای خانواده ام رفتاری غیرمتعارف دارد. این موضوع سوءظن مرا برانگیخت به طوری که خیلی حساس شدم و رفتارهای او را زیر نظر گرفتم. او فرزند خواهرم بود و به خانه ما رفت و آمد داشت. شب حادثه نقشه ای کشیدم و به حسین گفتم که امشب قصد دارم مقداری کابل سرقت کنم! به همسرم نیز همین جمله را گفتم و از خانه بیرون آمدم ولی به آرامی به پشت بام رفتم و به انتظار خواهرزاده ام نشستم. وقتی او به خانه ما آمد خیلی زود بیرون رفت من فکر کردم که او صدای پای مرا در پشت بام شنیده است به همین خاطر از بام به داخل کوچه رفتم و با خواهرزاده ام روبه رو شدم سپس با طرح نقشه ای دیگر به او گفتم که چند نفر مرا کتک زده اند! و با این بهانه او را به بیابان کشاندم تا مهاجمان خیالی را ادب کنیم اما در بیابان موضوع رفتارهای غیرمتعارف او را پیش کشیدم که او زیر بار نرفت و تعجب کرد! وقتی ماجرا را این گونه دیدم با نبشی آهن و چماقی که دستم بود آن قدر او را زدم که بیهوش روی زمین افتاد. او هیچ چیزی برای دفاع از خودش نداشت و من طوری با میله نبشی به سرش کوبیدم که گوش او پاره شد. سپس در همان حال پیکر زخمی خواهرزاده ام را رها کردم و ماجرا را با تلفن فرد دیگری در یک دامداری به پدرزنم اطلاع دادم که او را پیدا کنند و به بیمارستان ببرند چرا که من قصد قتل نداشتم و نمی خواستم او جان خود را از دست بدهد!
قاضیاز او پرسید شما از کجا به این رفتارهای غیراخلاقی پی بردی؟ که متهم پاسخ داد: از تماس ها و تلفن او فهمیدم اما خودم هیچ رفتار زشتی را از خواهرزاده ام ندیدم! در این هنگام قاضی پرسید پس چرا از همان ابتدا حقیقت را نگفتی که فاروق پاسخ داد: ترسیدم! دیوانه شده بودم، اصلا نفهمیدم چه کار می کنم! من قصد قتل نداشتم قاطی کرده بودم و ...
متهم ادامه داد: من معتاد هستم و انواع مواد مخدر را مصرف می کنم ولی آن شب خوب می فهمیدم که چه کار می کنم!
متهم این پرونده جنایی همچنین مدعی شدکه در شب جنایت تنها بوده و بعد از آن هم با کسی در این باره سخن نگفته است .
منبع : خبر آنلاین