مسئله مهم در چند روز اخیر فوت
مهسا امینی و حواشی پیرامون آن بوده است. اما سوالی که در اذهان شکل گرفته، علت تضاد در نوع پرداخت و ضریب گرفتن اخبار خشونت آمیز علیه زنان به نسبت مردان است. به ارقام زیر که نشانگر واکنشهای مجازی به فوت مهسا امینی و گشت ارشاد است توجه بفرمایید:
انتشار ۱۹۰ هزار تویٔیت، ۷.۵میلیون لایک و ۸۳۰ هزار بار بازنشر. تا کنون حدود ۱۱۰۰ تویٔیت فیواستار شده که یادآور واکنشهای تویٔیتری به افزایش قیمت بنزین و اتفاقات آبان ۹۸ است.
تویٔیتهای علی کریمی، حسین ماهینی و هیچ کس بیش از ۵۰ هزار بار لایک شده!
در تلگرام نیز بیش از ۵۶ هزار پست تلگرامی منتشر شده که بیش از ۱۳۲ میلیون بار دیده شده است!
بنابراین این نوع ارقام در واکنش به خبر فوت مهسا امینی حیرت انگیز و میتوان آن را با فجایع بنزینی سال ۹۸ قابل قیاس دانست.
اما در طی همین چند روز ما شاهد تجاوز و قتل یک پسر نوجوان بوده و یا در گذشته حتی خبر سلاخی شوهر با همدستی زن و معشوقه اش نیز احساسات عمومی را نیز به میزان قابل توجه جریحه دار نکرده است! اما چه عاملی در ضریب دادن و برجسته سازی و شانتاژ اخبار مربوط به خشونت زنان به نسبت مردان در طی سالهای اخیر نقش داشته است؟
شاید بتوان این جهت گیریهای خاص را در قالب انقلاب و پروسه تحریک احساسات زنانه به عنوان پروژهای مدت دار با نفوذ در لایههای اجتماعی مختلف قلمداد کرد.
یکی از پروسههای مهم این انقلاب، تمرکز جدی بر انتشار اخبار مربوط به حوادث مرتبط با زنان، ضریب بخشی به آن و تحریک احساسات زنانه است؛ که جنس این نوع حوادث از نظر عاطفی مردان را نیز درگیر میسازد. امروز از سوی مدعیان دفاع از حقوق زن در لایههای نخبگانی و یا حتی در سطوح فعالین مجازی و بلاگرها شاهد تحلیل خشونت علیه زنان باتاکید بر پدر سالاری و نظام مقتدر مردانه به عنوان منشاء ستم جنسی و فرودستی زنان در جامعه هستیم، و با حمله به قوانین، خشونت و سرکوب جنسیتی را پیوستی از خشونت سازمان یافته دولتی تحت لوای نظام اسلامی میدانند. وقتی خشونت با نگاه مردسالارانه علیه زنان توصیف شود نتیجهای جز ایجاد دو قطبی، مردستیزی و این نوع بهره گیری نابرابر از احساسات در حوادث ندارد. چرا که هدف قلیان احساسات جامعه با اثبات رابطه نابرابر و تحقیرآمیز جامعه مردان با زنان است.
بیشتر بخوانید
منبع : اندیشکده رهیافت