۱۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۱:۲۸
تأملی در ریشه و مختصات «الهیات لیبرال»

«معنویت به جای دین»؛ طرحی در خدمت سکولاریسم

«معنویت به جای دین»؛ طرحی در خدمت سکولاریسم
در اسلام مفهوم «معنویت» موضوعی مهم و اساساً روح همه فعالیت‌های دینی است. اما باید به تفاوت‌هایی توجه کرد که بین معنویت لیبرال تجویزی از سوی این جریان با معنویت اسلامی و شیعی وجود دارد.
کد خبر: ۵۹۹۲
به گزارش تابناک جوان به نقل از روزنامه جوان، یکی از سیاست‌های جدی مورد حمایت جریان لیبرال در کشور، ترویج «معنویت» با قرائتی فرادینی است که با چارچوب فکری و اندیشه لیبرالیسم در تعارض و تضاد قرار نگیرد. ایده ترویج معنویت از این رو در جهان غرب، مورد حمایت قرار می‌گیرد که پس از دورانی ضدیت با معنویت و افراط در عقل‌گرایی ابزاری، بشر نهایتاً این ایده را پس زده و برای فرار از تنهایی عالم مدرن، به رویکرد‌های دینی گرایش مجدد پیدا کرده است. در این وضعیت مدرنیسم که ذاتاً با دین ناسازگار است با ترویج مدلی از «شبه دین» مردم را به سمت معنویت‌های غیرمعارض با پارادایم غربی سوق داده است.

ریشه معنویت لیبرال

الهیاتی که پیروان نظریه معنویت لیبرال ترویج می‌کنند متأثر از «کلام جدید» الهیات مسیحی پروتستان است که عمدتاً نقطه ثقل آن، تفکیک دین از عقلانیت به مثابه دو موضوع متباین است. این موضوع خصوصاً در تفکر شیعی ایران که دارای سنتی بسیار محکم در الهیات عقلی، کلامی و فلسفی است ایجاد تعارض و درگیری نموده و به هیچ نحو چنین قرائت لیبرالی را نمی‌توان با آموزه‌های اصیل شیعی سازگاری داد.

این نگرش در حوزه جهان‌بینی و فلسفه دین، چندان هم ناشناخته نیست و ازجمله روش‌های کاربردی شکاکان و سوفیست‌ها از ۲۵۰۰ سال پیش تاکنون بوده تا به استیلای فکری امروزه خود که حاکم بر نگرش انسانِ غربی با تفکیک دین از غیر دین و تحدید مرز‌های دخالت دین، رسیده است. اساساً «کلام جدید» همان‌کلام مسیحی متأخر به‌ویژه الهیات لیبرال‌- پروتستان است که دهه‌ها بلکه بیشتر در ذیل همین پارادایم، تعریف شده و می‌توان این‌گرایش را بازتولید همان نوع از «سوفیسم دینی‌شده» و رقیق یونان باستان دانست.

از زمانی که دیوید هیوم در غربِ مدرن، گزاره‌های استدلالی فلسفی را زیر سؤال قرار داد و کانت نیز تأثیر گرفته از این نگرش، به تعطیلی ارتباط میان حکمت نظری و عملی حکم داد و الهیات عقلانی را با بن‌بست به زعم خود مواجه ساخت، مفهوم «شک» در این جا با «ایمان» قرین و ثبات «عقیده» کم‌معنی شد و ایمان به امری شخصی تبدیل شد که کارکردی در اجتماع دینی نمی‌تواند داشته باشد.
حدود دو دهه است که «الهیات لیبرال» با قرائتی تساهل‌آمیز در دنیای غرب (که گاه از آن تحت عنوان ترنس مدرنیسم یاد می‌شود) خود را معرفی نموده و متعاقب آن به کوشش برخی لیبرال‌های حوزه‌های دیگر تمدنی، ازجمله ایران به دیگر نگرش‌ها نیز رسوخ یافته و در کشور ما نوعی نگرش «اسلام لیبرالیستی» را فعال نموده‌اند.

ترویج معنویت ضددین در لوای دین

در این نگرش مورد حمایت و ترویج که از سوی روشنفکران و روشنفکرنمایان مدرنیته‌زده ترویج می‌شود، گاه قرائت پروتستان، گاه قرائت بودایی، گاه قرائت اسلام صوفیانه و... به عنوان مدل‌هایی از معنویت مطرح می‌شود و در هر نقطه جهان نیز به گونه‌ای خود را عرضه می‌دارد.

رواج معنویت‌های لیبرال در حوزه تمدنی اسلام، به‌خصوص در کشور ایران، بیش از آنکه خاستگاهی اجتماعی یا فرهنگی داشته باشد، زاییده انگیزه‌هایی سیاسی است. نشر مدل معنویت مدرن با اهداف سیاسی غرب گره خورده و جایگزین کردن آن با دینداری اصول‌گرایانه (سنت‌نگر) می‌تواند یکی از کارکرد‌های نظام سیاسی غرب برای استیلا بر فضای فرهنگی کشور و استحاله ارزش‌های بنیادین دینی باشد. ترویج مبانی معنویت مدرن ازجمله «ترویج شکاکیت دینی»، «نسبی‌گرایی اخلاقی» و «شخصی کردن ارزش‌ها»، «تفکیک دین از سیاست و دولت»، «پلورالیسم افراطی» و در کنار آن مبارزه و مخالفت با «نقش علمای دین و فقاهت» یا «اعمال قوانین دینی» را می‌توان در همین راستا در نظر گرفت. به عبارتی مدرنیته، از حیث تئوریک در یک جامعه دینی خود را در قالبی معنوی، اما متمسک به لیبرالیته و مغایر با فرهنگ اسلامی ترویج نموده و در این مسیر با عقاید ضد خود ازجمله فلسفه سیاسی اسلام و سیستم فقاهت با برچسب ارتجاع یا بنیادگرایی مخالفت می‌کند. در عوض خود را با ریاکاری به عنوان راهکاری جایگزین برای «فرار از بنیادگرایی» معرفی می‌کند که البته در نقابی که بر چهره دارد، ظواهر اسلامی و پوسته شیعی حفظ شده لکن زیر این نقاب، هیچ یک از کارکرد‌های دین قابل اجرا نیست. این رویکرد در سال‌های اخیر از سوی روشنفکرانی، چون عبدالکریم سروش، مجتهد شبستری یا مصطفی ملکیان در قالبی تئوریک مورد حمایت قرار گرفته و تعقیب شده است.

عناصر فعال‌در این گرایش، البته از نقطه‌نظر دانش دینی و فلسفی و نیز نوع انگیزه‌های شخصی و میزان صراحت لهجه و مؤلفات دیگر، یکدست نیستند و در جزئیات عقاید و گرایشات خود نیز با یکدیگر تفاوت‌هایی‌دارند، اما علی‌الاصول از این‌جهت در اردوگاه واحدی قرار دارند و چنانچه گفتیم من‌حیث‌المجموع، درصدد ترویج گفتمان «الهیات لیبرال جدید»، به‌ویژه آنچه مشابهش در مسیحیت در نیم‌قرن اخیر پرورش‌یافته، می‌باشند و همگی نیز خود را «روشنفکر دینی» یا متعلق به جریان «نواندیشی دینی» یا «اصلاح دین» می‌خوانند. این اردوگاه در شبیه‌سازی اسلام و تشیع به مسیحیت لیبرال‌محور‌هایی کلی از این‌قبیل را در تغییر فرهنگ دینی، تعقیب می‌کند تا تحت عنوان «قرائت جدید از اسلام»، دین جدیدی اوصاف کنند.

مختصات جریان معنویتِ مدرن

جریان قرائت جدید معنویت برخاسته از خاستگاه لیبرال را می‌توان دارای مختصاتی کلی دانست که با شناسایی آن‌ها، پس از مطالعه هر مقاله و کتاب یا شنیدن سخنرانی از مروجان این گونه اسلام، می‌توان نقاب اسلام که بر چهره ذاتاً لیبرال این تفکر زده شده را برافکند و ذات آن را مشاهده نمود:
اول: این تفکر درصدد ترویج فقدان پشتوانه عقلی بودن دین است. به تعبیری می‌کوشد با اثبات این موضوع که معارف دینی فاقد پشتوانه عقلانی هستند، حساب این دو مقوله را از یکدیگر جدا کنند و بیان کنند با هیچ استدلال قابل پذیرشی (با منطق مدرن) نمی‌توان حقانیت یا رجحان یک دین و آیین بشری را بر دیگری تشخیص داد و از همین رو، دین موضوعی است سلیقه‌محور و برخاسته از اقتضائات فرهنگی و اجتماعی که بشر برای خود انتخاب می‌کند و به این واسطه، اساساً موضوع دین را می‌توان امری «بشری» و نه الهی (به معنای برساخته بودن توسط خداوند) دانست.

دوم: ترویج این موضوع که مفاهیم و معارف مطرح در دین اسلام، کاملاً عقلانی نبوده و دست‌کم بخشی از آن آغشته به جزم‌گرایی سنتی است. دین اسلام همچون سایر ادیان، مفاد قطعی و ضروری و ثابت نیز ندارد و هر تفسیری از آن‌ها می‌توان ارائه‌کرد و سرتاسر متشابه و مجمل و غیرقابل داوری است پس امروز هم می‌توان (و باید) آن را با فرهنگ غرب و لیبرالیسم، تطبیق داد و بر این اساس، تفسیر نمود.

سوم: اینکه می‌کوشد القا کند احکام شرع (خاصه قوانین اجتماعی و حکومتی) ازجمله فقه و عرصه‌های سیاسی، قضایی، اجتماعی و اقتصادی آن باید کنار گذاشته شود چراکه نه ضرورتی پشت آن است و نه اساساً قابلیت اجرا دارند. اسلام لااقل در دوران غلبه مدرنیته حداکثر می‌تواند خود را در قالب مجموعه‌ای از تقاضا‌ها و اصول اخلاقی و شخصی عرضه نماید. درنتیجه یکی از مشخصات این گفتمان، رواج مدلی از اسلام «من‌های احکام» و «من‌های قوانین اجتماعی» است. به تبع نفی ساختار و قواعد سیاسی برای اسلام، مدل حکومت دینی اولین سیبل حمله معنویت لیبرال خواهد بود و نه تنها مفاهیمی نظیر ولایت فقیه یا فقه حکومتی را برنمی‌تابد بلکه حداکثر به نوعی از «لائیسیته اسلامی» تن می‌دهد که بقای وجود اسلام را با حذف قسمت «شرع» آن ممکن می‌داند.

چهارمین مختصات این جریان در ایران، تأکید افراطی بر مفاهیم «عرفانی» و توشه‌گیری از طریقت عرفا و صوفیان برای برنهادن الگویی جایگزینِ دینِ محذوف است. این جریان که عقاید و معارف را مورد تشکیک قرار داده و به نوعی ابهام و ندانم‌گرایی در عرصه دین اصرار می‌کند، نزدیک‌ترین جریان با قابلیت جایگزینی را قرائتی از اسلام فردگرایانه می‌داند که گاه در طول تاریخ اسلامی توسط فرقه‌های عرفانی مورد توجه قرار گرفته و از سوی دیگر هرگونه قضاوت ارزشی درباره سایر ادیان را نیز کنار گذاشته و توصیه‌ای برای محیط اجتماعی پیرامونی انسان‌ها ارائه نمی‌کند. این نگرش است که در نگاه جریان موصوف می‌تواند خلأ کارکرد دین را در عرصه اجتماعی جبران کند تا اسلام، کارکرد اجتماعی خود را هم به دینِ مدرن (لیبرالیسم) هبه کند.

وجوه تعارض با معنویت دینی

در اسلام نیز مفهوم «معنویت» موضوعی مهم و اساساً روح همه فعالیت‌های دینی است، اما باید به تفاوت‌هایی توجه کرد که بین معنویت لیبرال تجویزی از سوی این جریان با معنویت اسلامی و شیعی وجود دارد:
اول آن که این معنویتِ مدرن برخلاف معنویتِ سنتی الزاماً مبتنی بر عقاید قرآنی و مربوط به معارف اسلامی همچون توحید و معاد و نبوت نیست و حتی در جهت نفی برخی چارچوب‌های ایدئولوژیک قرآنی، حرکت می‌کند.
دوم اینکه معنویتِ جدید، ارتباطی با احکام عملی اسلام ندارد بلکه این معنویت، منافی با شریعت و قوانین اسلام نیز تعریف شده و واجب و حرام اسلام را حتی در نقطه مقابل این معنویت، تقریر می‌کنند.

سوم اینکه این معنویت در خدمت سکولاریسم و نفی نظام «حق‌- تکلیف» دینی قرار می‌گیرد و از همین رو با «معنویت اسلامی» کاملاً در تعارض است؛ چراکه معنویت در اسلام یک زنجیره به هم پیوسته از عقاید و احکام اسلامی است که عملاً امکان جمع شدن با عقاید شرک‌آمیز را نمی‌دهد و نمی‌تواند نسبت به هر جنس از قوانین و قواعدی در عرصه اجتماع بی‌تفاوت باشد. عرفانِ لیبرال اساساً خود را نسبت به مسئولیت‌های اجتماعی بی‌تفاوت می‌داند حال آن که این بریدگی از اجتماع، به‌زعم شیعیان انحراف در مسیر عرفان است و در تاریخ عرفان اسلامی نیز هر که با نام عرفان به این مسیر جامعه‌گریزی و گریز دین از مسئولیت‌های دنیوی متوسل شده است، ره به خطا برده است.

چهارم تکیه این گونه از معنویت بر مفاهیمی، چون «شکاکیت و جهل» بر اساس لاادری‌گری است که نهایتاً به توجیه هر نوع قرائتی از دین می‌انجامد. به عبارت دیگر معنویتِ لیبرال، دچار نوعی «حیرت قبل از علم» است که همان شکاکیت در صدق مفاهیم است. در حالی که عرفان اسلامی مبتنی بر نوعی معرفت، آگاهی، شهود و مکاشفه است. حتی وقتی در عرفان اسلامی، عارف به حیرت و سرگشتگی می‌رسد، از سر ندانم‌گویی و لاادری‌گری نیست بلکه از جنس «حیرت بعدالعلم» است.

خلاصه سخن

در خصوص ماهیت الهیات و معنویت‌های لیبرال که هم‌اکنون بازار داغی میان جوامع غربی دارد و در ایران نیز به عنوان پروژه‌ای هم از سوی روشنفکران و هم به صورت فرهنگ‌سازی عامیانه در حال رواج است سخن بسیار است. قاعدتاً رویکرد هر یک از صاحبان این نگرش با دیگری متفاوت است و به طور مثال مدل معنویت لیبرالی که از سوی سروش ترویج می‌شود با آنچه ملکیان بیان می‌کند تفاوت‌های زیادی دارد، اما موضوعاتی همچون شریعت‌گریزی، تأکید بر معنویت فردی، نسبی‌گرایی و هرمنوتیک ازجمله نقاط اشتراک چنین معنویت‌هایی است که بدان پرداخته شد. در فرصتی مفصل به ویژگی و تعاریف معنویت دینی در هریک از این رویکرد‌ها پرداخته خواهد شد.
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
گزارش خطا