فارس نوشت: این شبها
شبکه سه سیما به سراغ پخش فصل دوم مجموعه «برف بیصدا میبارد» رفته است. سریالی که فصل اول آن پس از ۶۸ قسمت در اسفندماه به پایان رسید و حالا فصل دوم آن آغاز شده است. قرار بود فصل دوم از زمان گذشته به زمان حال بیاید، اما هنوز داستان در دهه ۶۰ میگذرد. اتفاق خاصی نیفتاده است؛ هنوز حبیب بدنبال خراب کردن شخصیت احمد و بدست آوردن دل سیمین است و هنوز سیمین در جهالت خود به سر میبرد و گویا رفته رفته دل به عشق حبیب داده است.
«برف بیصدا میبارد» روایتگر حسادت و انتقام بیانتهای شخصیتهایش است.
حسادت و کینهای که خانواده شکیبا را تا نابودی پیش میبرد؛ حسادت کورکورانه سیمین-دختر بزرگ خانواده- و انتقام سرسختانه حبیب کیانی محرک تمامی اتفاقات داستان است
سیمین (الیکا عبدالرزاقی) شخصیتی ضعیف و حسود دارد که از کودکی تصور میکند پدرش بچههای دیگر را بیشتر از او دوست دارد، یادمان بیاید خاطراتی را که در ذهن سیمین از نسرین و احمد زنده میشود. بذر حسادت که در کودکی در دل سیمین کاشته شده با بزرگ شدن او قد کشیده و بعد از مرگ پدر و مادر، به درختی تنومند تبدیل شده که آماده است همه چیز را نابود کند. به قدری حسادت بر وجود سیمین چیره شده که انگار با نسرین و احمد پدرکشتگی دارد. رفتار او با سهیلا، دانیال و پگاه هم بقدری رئیس مآبانه و از بالاست که مخاطب به سختی میتواند باور کند او آنها را دوست دارد.
فیلمساز از «حبیب» بدمنی زیرک و فوق العاده باهوش ساخته است. مخاطب هرشب شاهد توطئه و دسیسه چینی جدیدی از حبیب برای نابود کردن
خانواده شکیباست. اینکه شخصیت منفی داستان بتواند نزد مخاطب منفور شود، یک امتیاز بزرگ برای یک فیلم است، اما تماشای این همه از زشتی و پلشتیهای اخلاقی، روح انسان را مکدر میکند. این در حالی است که «برف بیصدا میبارد» ادعا دارد با انتخاب یک خانواده سنتی میخواهد سبک زندگی ایرانی و اسلامی را نمایش دهد، اما در عمل مخاطب بجز حسادت، کینه و انتقام چیزی در داستان نمیبیند، یا مدام باید از دست حماقتها و کارهای خودسرانه سیمین حرص بخورد و یا از حبیب و دسیسههایش منزجر شود.
در واقع خانواده شکیبا هیچ تناسبی با یک خانواده اصیل و تراز ایرانی ندارند و آرامش آنها در زمان حیات عطا و شکوه آرامشی ظاهری بوده است، عطا و شکوه به عنوان پدر و مادر خانواده عملا در تربیت فرزندانشان ناموفق بودهاند و رفتار نادرست آنها موجب ایجاد چنین حسادت و کینه عمیقی در وجود سیمین شده است.
«برف بیصدا میبارد» برهله حساسی از تاریخ کشورمان را برای روایت داستان تلخش انتخاب کرده است. یکی از بزرگترین ایرادات سریال، تلخی بیش از حد است که از همان قسمتهای اول شروع شد و این در حالی است که برای کسانی که دهه شصت را درک کرده و در آن فضا، زندگی کردهاند، دهه شصت با وجود مشکلات اقتصادی و نداری و جنگ، اما یک نوع دلخوشی و همبستگی بین مردم وجود داشت که این موضوع در سریالی مثل «وضعیت سفید» به خوبی به تصویر کشیده شده است.
بیشتر بخوانید:
در واقع پرداختن به تاریخ اجتماعی و سیاسی کشورمان در آن دوران به هر شکلی و شمایلی آن هم در قالب سریالهای تلویزیونی همواره خوش یمن است و میتواند باعث آشنایی نسلهای بعدی با ابعاد مختلفی از آن سالهای پر شور و حماسه شود اما «برف بیصدا میبارد» با افتادن در دام کلیشههای تکراری و رفتار و گفتار شعاری شخصیتهایش در خلق فضایی ملموس و تأثیر گذار از آن دوران ناکام مانده است. از این حیث مرحوم مسعود بهبهانینیا در سریال «کیمیا» موفقتر عمل کرده بود. سکانسهای مربوط به جبهه و رزمندهها بینهایت تصنعی و کلیشهای است و نه تنها در انتقال حال معنوی آن زمان ناکام مانده است بلکه با نمایشی ضعیف و الکن، مخاطب را دلزده میکند.
حال با آغاز پخش فصل دوم این مجموعه هر فکر سلیمی از خود میپرسد چرا باید با هزینه بیت المال فصل دوم سریالی ساخته شود که در فصل اول خود نقاط ضعف متعددی داشته است؟ سریالی که در همان فصل نخست بدلیل آب بستن در فیلمنامه و کشدار و خسته کننده بودن آن، صدای اعتراض مخاطب را درآورده است، سریالی که گرچه قصه گویی دارد، اما اعصاب و روان مخاطب با دیدن هرشبه نقشههای شوم حبیب، حسادتهای بچهگانه سیمین و دعواهای اعصاب خردکن سیمین و نسرین آزرده میشود؟ آن هم در شرایطی که باتوجه به تحولات اقتصادی و اجتماعی، مردم بیش از بیش به تزریق آرامش و سرگرمیهای شاد و مفرح احتیاج دارند.