علاقهای به یکجا نشستن ندارد. بیشتر روزهای هفته در سفر و صعود به قلههای جدید است. از قله توچال و کلکچال که دیگر مثل آب خوردن از آنها بالا میرود تا قلههای کازبک و آراگاتس که جزء قلههای سخت خارجی هستند. حضور پررنگ او در حوزه کوهنوردی باعث غفلتش از محیط خانه نشده است. طراوت زندگی اصیل در خانهاش کاملاً جاریست. تراس خانهاش پر از گل شمعدانی است و بوی غذا و دمنوش تازهدم فضای خانه را فراگرفته و با میوههایی که خودش به تازگی خشک کرده از ما پذیرایی میکند.
«اکرم آقاجانیان» (نرگس) اصالتاً تات است و تا قبل از ۵۰سالگی در تاکستان زندگی میکرد، اما بعد از فوت همسر و فرارسیدن دوران بازنشستگی، بعد از ۲۶سال و ۶ماه اشتغال به عنوان متصدی در دایره امتحانات اداره آموزش و پرورش، دفتردار و کتابدار مدارس، وقتی دخترانش در تهران دانشگاه رفتند و مشغول به کار شدند، او هم با آنها به پایتخت مهاجرت کرد: «از نوجوانی همیشه پرانرژی بودم و به صورت تفریحی در کوهی که نزدیک خانهمان بود کوهپیمایی میکردم و پیادهروی در فضاهای سبز محله را در برنامهام میگذاشتم. با آمدن به محله ستاری منطقه۵ این عادت را از سر گرفتم. صبحها بعد از رفتن بچهها به دانشگاه و سر کار، من هم اول نوهام را به مدرسه میبردم و بعد برای پیادهروی به بوستان کاج (باغ فیض) میرفتم. در پارک چند دور میدویدم و با وسایل ورزشی کار میکردم. در همان روزهای حضور در پارک کاج، یک بانوی ۶۳ساله کوهنورد باعث شد علاقهام به کوه و
کوهنوردی بیشتر شود. به پیشنهاد او هر جمعه، ۶ صبح، همراه گروهشان برای کوهپیمایی به درکه میرفتم و کمکم فعالیت در این حوزه را گسترش دادم.»
در آرزوی فتح اورست
قبل از ورود به این مسیر دچار اضافه وزن بود، چربی خون داشت و قلبش آنژیو شده بود، اما ۱۳سال زندگی با کوهنوردی باعث شد به تعادل وزن برسد و هیچ اثری از بیماری در بدنش باقی نماند. کوهنوردی را با گروهی نه چندان حرفهای با برنامههای هفتگی در مسیر درکه آغاز کرد، اما هر روز شاهد رشد بیشتر شد و دیگر نه فقط به درکه، بلکه برای کشف دیگر کوهها صعود به پلنگچال، کلکچال، توچال و... را هم در برنامهاش قرار داده بود: «مسیر کوههای مختلف را طی میکردم، اما به دلیل عدم عضویت در باشگاه کوهنوردی و نگذراندن دوره تخصصی هنوز یک کوهنورد حرفهای نبودم. خیلی اتفاقی سال ۱۳۹۰ در یکی از مسیرهای کوهنوردی با اعضای باشگاه کوهنوردی تهران آشنا شدم. پس از آن طی این سالها با عضویت در ۳باشگاه کوهنوردی به خوبی با این رشته اخت شدم و با همین دانش تاکنون به ۱۶۴ قله بدون تکرار و حدود ۴۱۲ قله با تکرار صعود کردهام و سابقه ۲۱ بار صعود به
قله دماوند بام زیبای ایران و ۳ قله برو مرزی آرارات، زمستانه آراگاتس و کازبک را در کارنامهام دارم. اکنون هم در آرزوی صعود به قله اورست در حال گذراندن دورههای پیشرفتهای همچون سنگ و آماده شدن برای این خواسته قلبی هستم و امیدوارم با حمایت یک حامی مالی بتوانم این آرزو را محقق کنم.»
مدال پاکیزگی برای قله پلنگچال
عمیقاً دوستدار زمین است و برای حفظ محیطزیست هر کاری از دستش بربیاید انجام میدهد: «همیشه در خانه از کودکی اهل نظافت و پاکسازی بودم، اما با افزایش سن، بیشتر روی خانه اصلیام که زمین است متمرکز شدم و برای حفظ آن تلاش میکنم. به زمین با این همه سخاوت چطور میتوان ظلم کرد و زباله روی آن ریخت؟! قبل از کوهنورد شدن هم همیشه حین تفریح در دل طبیعت، کنار رودخانه و... زبالهها را جمع میکردم و از وقتی کوهنورد شدم دیگر حتی اگر یخزده و ناتوان هم باشم، خم میشوم و زبالهها را از روی زمین جمع میکنم. این بانوی کوهنورد تا جایی که امکان دارد از خانه زبالهتر بیرون نمیبرد، زبالههای بازیافتی را جدا جمع میکند و زبالههایتر را داخل سبدی در تراس میگذارد: «بعد از اینکه کمی آب زبالههایتر کشیده و خشک شد آنها را داخل کولهپشتی میگذارم و در کوهستان یا بیابان با بیلچه در گودالی دفنشان میکنم.» ماماننرگس بعد از سالها کوهنوردی و پاکسازی کوهها به خوبی با وضعیت آنها آشنا شده است: «در تهران سال به سال میبینم کوهها تمیزتر میشوند. اما در مسیری مثل دره فرحزاد و دره حصارک زبالههای زیادی در رودخانه دیده میشود که نیازمند توجه بیشتر شهروندان است. قله پلنگچال، چون بیشتر محل رفت و آمد کوهنوردان حرفهای است کمتر مورد بیمهری قرار گرفته و جزء قلههای نسبتاً تمیز و بدون زباله است.» از زمان وقوع زلزله کرمانشاه گروه نیکوکاری «محفل حامیان» را تشکیل داده تا با همراهی دوستان، آشنایان و بستگان به زلزلهزدگان کمکرسانی کنند: «برای زلزله کرمانشاه ۶۰میلیون کمک بردیم و ۲ماه جستهگریخته آنجا بودیم. بعد از آن نه تنها گروه را جمع نکردیم، بلکه در هر بحرانی دیگری مثل سیل پلدختر و... هم دوباره پیشقدم شدیم و به طور کلی هرجا در هر سفری با فردی کمتربرخوردار و دارای مشکلی خاص روبهرو شوم با مشارکت اعضای این گروه و خیران برای رفع مشکلاتش اقدام میکنیم.»
سیمرغ کوههای ایران در دستان مادربزرگ کوهنورد
به دلیل سالها فعالیت در محیط فرهنگی اداره آموزش و پرورش علاقه زیادی به مربیگری دارد: «کوهنوردی اگر همراه با آموزش انجام شود از آسیبهای احتمالی و همچنین آسیبهایی که احتمال دارد به طبیعت وارد شود تا حد زیادی جلوگیری میکند. من آموزشهای مقدماتی و تکمیلی کوهنوردی را تا دوره سنگ و یخ پیشرفته گذراندهام و اگر یک دوره جیپیاس و نجات فنی را هم بگذرانم، میتوانم مدرک مربیگریام را بگیرم.» فدراسیون کوهنوردی ایران طرحی با عنوان طرح سیمرغ را پیاده کرده که هدفش فرهنگسازی و توانمند کردن روستاها و عشایر است، بانویی که پس از ۷سال کوهنوردی، در ۵۷سالگی سیمرغ کوههای ایران را گرفته است، درباره این کسب افتخار میگوید: «فعالیتهای فرهنگی من در مسیر کوهنوردی عامل مهمی برای کسب چنین افتخاری بود. من در تکتک سفرهای کوهنوردی در وهله اول تلاشم تعامل با مردم روستایی و عشایر و پاکسازی طبیعت است. دستکش و کیسه زباله جزء مهمترین تجهیزات من در سفر هستند. در مسیر هر زبالهای ببینم جمع میکنم و همراه خودم پایین میآورم. از سوی دیگر، به دلیل سالها فعالیت در محیط فرهنگی، همیشه از آموزش دادن به حفظ محیطزیست لذت میبرم، حین جمعآوری زبالهها و پاکسازی طبیعت، فرهنگسازی هم میکنم. برای بچههای کوچک ساکن روستاها و عشایر شعرهای مرتبط با حفظ محیط زیست میخوانم، بین آنها مسابقه برگزار میکنم و جوایز کوچکی را که همیشه در کوله دارم به این بچهها هدیه میکنم.» خودش ۵ فرزند و ۷ نوه دارد، اما در بین دوستان کوهنورد و همنوردان هم به ماماننرگس معروف است: «سال۱۳۹۰، روزهایی که در کلاس کوهپیمایی و کلاسهای برف و یخ و سنگ شرکت میکردم، معمولاً همراهان و هم دورههایم جوانانی بودند که همسن و سال بچهها و نوههایم بودند. وقتی دستکش یا غذایشان کم بود، با حالاتی مادرانه سعی میکردم حواسم به آنها باشد. همه به من میگفتند که مثل مامانها مراقبشان هستنم و به همین دلیل کمکم به مامان نرگس کوهنورد معروف شدم و به این نام صدایم میکنند.»
بیشتر بخوانید
منبع : همشهری آنلاین