مظفرالدین شاه در سفر سوم فرنگ به سر میبرد که از او دعوت شد از یک کارخانه ساخت گرامافون بازدید کند. آنجا برایش موسیقی کلاسیک گذاشتند. شاه مملکت یک دل نه هزار دل شیفته نواهایی شد که از دل صفحههای لغزان مومی زیر سوزن، در لوله حلزونی شکل گرامافون میریخت و حال و هوای دیگری به محفل شان میداد. همان جا بود که مجوز ورود این جعبه موسیقی به ایران صادر شد و پس از آن این کالای لوکس در خانه اعیان جایی برای خود باز کرد.
ناصرالدین شاه، سلطان صاحب قران سلطنتی طولانی داشت. ۵۰ سال تکیه زدن به تخت سلطنت شوخی نیست. ولیعهد او مظفرالدین میرزا دیگر از پادشاه شدن ناامید شده بود که میرزا رضای کرمانی کار خودش را کرد و با ترور شاه بالاخره مظفرالدین میرزا را به آرزویش رساند.۴۰ سال صبوری کردن باعث شد بلافاصله بعد از نشستن بر مسند قدرت، افسار مدارا را پاره و شروع به ریخت و پاش به شیوه نیاکان بی کفایت خود کند. شرح بریز و بپاشهای او در سفرهای فرنگ در چند کتاب قطور هم نمیگنجد. غربیها با هر سفر شاه از فرصت استفاده میکردند تا با محصولات خود و مجوز صادره از طرف شاه در ایرانی که به کندی به سمت مدرن شدن میرفت بازار مصرفی برای خود دست و پا کنند. همین شد که در سفر سوم مظفرالدین شاه یک کمپانی ساخت گرامافون از هیئت ایرانی دعوت به حضور در کارخانه میکند. شاه این دعوت را میپذیرد و در واقع پس از این دعوت غریب مجوز ورود نخستین دستگاه پخش موسیقی به ایران مهر و امضا میشود. دکتر عبدالحسین نوایی در این باره مینویسد: «در طی سفر سوم شاه به فرنگستان یک کمپانی ضبط صوت آمریکایی، شاه ایران را به دیدار از شعبه شرکت در پاریس دعوت کرد و شاه نیز آن دعوت را پذیرفته است.»
جناب صدر اعظم هواها خوب است!
آمریکاییها برای این که شاه ایران را به این دستگاه تازه از راه رسیده عاشقتر کنند از او میخواهند صدایی به یادگار از خود باقی بگذارد. روایت دکتر نوایی از این درخواست خواندنی است: «روزی که شاه برای بازدید از موسسه مزبور رفته بنا به خواهش رییس موسسه صفحهای از صدای خود پر کرده و به عنوان یادگار به صدر اعظم هدیه داده است.» مظفرالدین شاه که مرعوب دستگاه ضبط صدا شده بود هول میشود و جملهای میگوید که تا مدتها بساط خنده و لودگی اطرافیان را کوک میکند. صدای ضبط شده شاه هنوز هم موجود است که میگوید: «جناب صدراعظم هواها خوب است!»
مرحمت ملوکانه
از آنجایی که تجربه همواره ثابت کرده که سلام گرگ بی طمع نیست از این بازدید هم قصد و غرضی در کار بود و نقشه آمریکاییها از آنچه که فکر میکردند بیشتر گرفت. نوایی در این باره مینویسد: «البته غرض کمپانی از این دعوت و ابراز ارادت و عرض خدمت این بوده که از شاه فرمانی دریافت کنند در خصوص تسهیل و توسعه فروش گرامافونها در ایران و اعلی حضرت هم بدون بخل و منتی و بی اندیشه و فکرتی فرمان را به مهر خویش امضا میکند تا به قول خودش "از این مرحمت ملوکانه بین الامثال و الاقران سرافراز باشد. " گرامافون در تهران با اقبال بی سابقهای رو به رو میشود. کار به جایی رسید که یک ربع قرن بعد مردم فرش و وسایل خانه شان را میفروختند تا صاحب گرامافون شوند.
وقتی هستی خانوادههای طبقه سوم به باد رفت!
روزنامه اطلاعات در سال ۱۳۰۸ شمسی درباره معضلی که راه خود را به روستاهای اطراف تهران هم باز کرده گزارشی تهیه کرده است. ماجرا از این قرار است که مردم به قدری خواهان این دستگاه پخش موسیقی شدند که وسایل خانه شان را به گرو و امانت میدهند تا بتوانند به طور قسطی هم که شده گرامافون بخرند. گزارش روزنامه اطلاعات از این قرار است: «یک گرامافون با صفحات جوراجوری که مثل سیل به این مملکت سرازیر میشود هستی یک خانواده طبقه سوم را به باد داده است. اشخاصی هستند که فرش و گلیم زیر پای خود را فروخته و به بهای گرامافون دادهاند. بعضی هم سماور خانهشان را گرو میگذارند تا بتوانند چند صفحه تازه خریداری کنند.» طبق گزارش روزنامه اطلاعات گرامافون بیشتر در محلههای پایین شهر پیدا میشود تا در خانهها و محلههای اعیانی: «کار گرامافون و صفحه در طبقات دوم و سوم به قدری بالا گرفته که خانهای نیست از این موهبت عظمی محروم باشد. آنقدر که گرامافون در این طبقه رسوخ یافته در منزل اعیان و طبقه متمول این طور نیست. از هر خانه و هر دکانی که میگذرید ناله جگر خراش گرامافون به گوش شما میرسد.»
شهریهای دندان گرد صفحات مخدوش را به روستاییها میانداختند
این طور که در گزارش روزنامه اطلاعات آمده
گرامافون در یک چشم به هم زدن پای ثابت محفلهای قهوه خانهای میشود. به همین دلیل یک شغل تازه در قهوهخانهها پا میگیرد. هر قهوهچی یک نفر را از صبح تا شب پای گرامافون مینشاند تا متصل و پشت بند هم سوزن بگذارد و صفحه عوض کند. تب داشتن گرامافون در خانه، به روستاهای اطراف تهران هم سرایت میکند. به طوری که روستاییهای از همه جا بیخبر به تهران میآیند و شهریهای دندان گرد صفحههای مخدوش شده و از کار افتاده شان را با قیمت قابل توجهی به آنها میاندازند و در پاچهشان میکنند. نویسنده گزارش انتقادی روزنامه اطلاعات از دولت آن دوره میخواهد حداقل از این قالتاق بازیها ممانعت کند: «باید مراعات حال بدبخت رعیتی را کرد که از چند فرسخی به طهران میآید برای این که دو تا صفحه تازه خریداری کند. تهرانیها دو صفحه کهنه به او میدهند تا با ولع و التهاب آن را به قهوهخانه ده برساند. اقلا دولت بیاید از اجحافاتی که میشود جلوگیری نماید و نگذارد هر صفحه را به هر شکل که میخواهند پر کنند و به هر قیمت که میل دارند بفروشند.» سالها بعد با ورود
رادیو به تهران تب داشتن گرامافون جایش را به رادیو و بعد از آن به جعبه جادو که همان تلویزیون باشد داد.
بیشتر بخوانید
منبع : ایرنا