فال گرفتن از آثار ادبی و باورهای کهن ایرانیان است. خواندن
غزل شاعرانی چون حافظ جزو فرهنگ غنی این مرز و بوم محسوب می شود. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها
تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
غزل شماره ۲۳۹ دیوان حافظ
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست
فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید
ز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد
هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز
که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید
چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد
که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید
من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت
که پیر باده فروشش به جرعهای نخرید
بهار میگذرد دادگسترا دریاب
که رفت موسم و حافظ هنوز مینچشید
تعبیر فال
شکایت و غصه را کنار بگذار. بدون زحمت و تلاش به جایی نمیرسی. به وضیفه ات عمل کن در این صورت است که مژدهی رسیدن به مراد را به تو میدهند. امروز سعی و تلاش کن فردا به بوستان آرزویت میرسی. پس وقت را تلف نکن که عمر مثل باد میگذرد.