فال گرفتن از آثار ادبی و باورهای کهن ایرانیان است. خواندن
غزل شاعرانی چون حافظ جزو فرهنگ غنی این مرز و بوم محسوب می شود. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها
تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
غزل شماره ۴۸۶ دیوان حافظ
بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
میخواند دوش درس مقامات معنوی
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته توحید بشنوی
مرغان باغ قافیه سنجند و بذله گوی
تا خواجه میخورد به غزلهای پهلوی
جمشید جز حکایت جام از جهان نبرد
زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی
این قصه عجب شنو از بخت واژگون
ما را بکشت یار به انفاس عیسوی
خوش وقت بوریا و گدایی و خواب امن
کاین عیش نیست درخور اورنگ خسروی
چشمت به غمزه خانه مردم خراب کرد
مخموریت مباد که خوش مست میروی
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من به جز از کشته ندروی
ساقی مگر وظیفه حافظ زیاده داد
کاشفته گشت طره دستار مولوی
تعبیر فال
تنها پایبند به اصول دنیوی نباش و به معنویات و روحیات خودت هم بپرداز و ایمانت را قویتر کن، زیرا همه هر آنچه از مادیات که دارند در این دنیا باقی گذاشته و معنویات و کارهای خوب و بد را با خود به دنیای آخرت میبرند.
زندگی حکایت کوتاهی است و دنیا را دلبستگی نشاید چرا که به هیچ کس وفادار نمانده است. بدان که آنچه از زندگی حاصل انسان میشود محصول کشتههای خود اوست، پس بذر نیکی بکار تا محصولی نیک درو کنی که تو را هم خیر دنیاست و هم ثواب آخرت.