۰۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۵:۱۶

خاطره‌ای از شب احیای قدر در جبهه

جعفر طهماسبی از رزمندگان تخریبچی دوران هشت سال دفاع مقدس درباره شب‌های قدر جبهه روایت می‌کند.
کد خبر: ۵۳۳۰۰
تعداد نظرات: ۱ نظر
رزمندگان دفاع مقدس
جعفر طهماسبی از رزمندگان تخریبچی دوران هشت سال دفاع مقدس درباره شب‌های قدر جبهه روایت می‌کند: اوایل خرداد ماه سال ۶۳ بود که بعد از طی مانور‌های متعدد در میدان مین واقعی در اردوگاه آموزشی شهدای تخریب در جاده آهواز آبادان به مقر شهید موحددانش در سه راهی جُفیر آمدیم. هوا فوق العاده گرم بود و باد شدیدی هم می‌وزید به حدی که وزش باد اجازه استقرار چادر‌ها را نمی‌داد. با هر مشقتی بود چادر‌ها زده شد و، چون آن منطقه بیابانی و پر از عقرب بود تدبیر این شد که با توتون و تنباکو اطراف چادر‌ها را خط بکشند تا حیوانات موذی از جمله عقرب و رطیل وارد نشوند. وسط اردوگاه هم سه تا چادر به هم وصل کردیم به عنوان حسینیه که برای مراسمات جمعی از آن استفاده شود. ماه رمضان بود و فرمانده ما شهید حاج عبدالله نوریان برای خیلی مواظب نیرو‌های تحت فرمانش بود. همیشه سعی داشت فعالیت‌های رزمی و روزمره بچه‌های تخریب آسیبی به مسائل معنوی نرساند.
روز ۱۸ ماه رمضان بعد از مراسم صبحگاه تذکرات لازم در خصوص شب نوزدهم ماه مبارک رمضان را داد و از مسئولین دسته و مربیان آموزشی خواست به بچه‌ها استراحت بدهند که برای شب زنده داری شب قدر شادابی لازم را داشته باشند. بعد از صبحانه من را صدا کرد و فرمود امشب شما برنامه‌ات برای شب قدر چیه؟ من هم گفتم حق تقدم با حاج مرشده. آن سال‌ها پیشکسوت خواننده‌های گردان تخریب لشکر ۱۰حاج ابراهیم قاسمی بود که «مرشد» صداش می‌کردیم و بنده تا او بود خودم را جلو نمی‌انداختم و سعی می‌کردم به این حریم احترام بگذارم.
البته این سین و جیم کردن برای چیز دیگه بود که شهید نوریان خودش لو داد. او گفت که اگر اجازه بدهید من هم در مراسم احیاء امشب سهیم و شریک باشم. سئوال کردم می‌خواهید بخوانید؟ گفت: خواندن که نه. یک متن ادبی نشان من داد که در مورد عظمت امیرالمومنین علیه السلام بود و گفت که اگر موافق باشید من بعد از روضه خوانی و قبل از اینکه قرآن به سر بگیرید بخوانم. چاره‌ای نبود امر فرماندهی بود و قبول افتاد. شب نوزدهم بعداز اینکه بچه‌ها شام خوردند به حسینیه گردان آمدند. ابتدا روحانی گردان تخریب شهید علی سیفی سخنرانی کرد. شهید سیفی به جهت معنوی انسان وارسته‌ای بود سواد حوزوی زیادی نداشت، اما تا دلت بخواد اهل معنویت بود؛ و بقدری دلنشین صحبت می‌کرد که در طول سخنرانیش یک لحظه گریه بچه‌ها بند نمی‌آمد. بعد از شهید سیفی من شروع به خواندن کردم.
چون مجلس آماده را تحویل گرفتم وقفه‌ای در جلسه نیفتاد؛ و بعد حاج مرشد قاسمی نوحه داد و بعد هم شهید نوریان متن ادبی که تهیه کرده بود به سبک خودش خواند. سعی میکرد وسط خواندنش یک حزنی هم به مجلس بدهد اما، نشد و کار نگرفت و صدای گریه بچه‌ها قطع شد و بعد هم قرآن به سرگرفتیم و شهید مصطفی مبینی جوشن کبیر را شروع کرد و جلسه یکی دو ساعت قبل از اذان صبح تمام شد. بعد از نماز صبح به شوخی از من پرسید برنامه من دیشب چه جوری بود؟ من هم با خنده گفتم برادر عبدالله مجلس یخ کرد؛ و او هم با محبتی که داشت گوشم را پبچوند و گفت: «ای شیله پیله دار.» (تکه کلام شهید نوریان بود).

بیشتر بخوانید
 
منبع : ایسنا
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
نوروزی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۵۰ - ۱۴۰۱/۰۲/۰۳
سلام
"بعد از صبحانه من را صدا کرد" ( داخل متن)
مگه ماه رمضون نبوده ، جریان صبحانه چیه ؟
گزارش خطا