فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها
تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
غزل شماره ۱۵۷ دیوان حافظ
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد
من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم
داغ سودای توام سر سویدا باشد
تو خودای گوهر یک دانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
از بن هر مژهام آب روان است بیا
اگرت میل لب جوی و تماشا باشد.
چون گل و میدمی از پرده برون آی و درآ
که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد
ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد
کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد
چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری
سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد
تعبیر فال
هر کس با خدا بود و از راه او بیرون نرفت، غمی به دل او راه پیدا نمیکند و هر لحظهی عمر خود را وقف او مینماید. فرصت را غنیمت بدان راه برگشت نداری. آفرین بر تو که عقلت به تو دستور میدهد نه دلت. خواندن نماز و داشتن ایمان راه را برایت هموار میسازد.