کسی را میشناسید که تا به حال هرگز برای لحظاتی خودخواه نبوده باشد؟ هرگز دروغ نگفته باشد و کسی را فریب نداده باشد؟ هرگز دچار بیثباتی، تردید، دقت بیش از حد یا شک نشده باشد؟ هرگز نسبت به اطرافیان احساس وابستگی نکرده باشد؟ گمان نمیکنم کسی را بشناسید که این تجارب را نداشته است. ماجرا وقتی جالب میشود که بدانید تمام اینها را یک فرد مبتلا به
اختلال شخصیت تجربه میکند، اما با کیفیت و کمیتی متفاوت از یک فرد بهنجار سالم. مثلا شخصیتهای خودشیفته هم خودخواه هستند؛ شخصیت ضداجتماعی هم دروغ میگوید؛ شخصیتهای مرزی هم بیثبات، وسواسیها مردد و دقیق، پارانوئیدها شکاک و وابستهها هم بیش از حد دلبسته به دیگران هستند. اینها فقط چند نمونه از اختلالات شخصیت هستند. اما آیا هرکسی این رفتارها را داشته باشد دچار اختلال شخصیت است؟ چه معیارهایی تعیین میکند که یک رفتار در ما در حد سالم و طبیعی است یا حالتی ناسالم و ناکارامد پیدا کرده و نیازمند مداخلات روان شناختی است؟
زنگهای خطر ابتلا به اختلالهایشخصیتی کدامها هستند؟
منظور از شخصیت چیست؟
پیش از هرچیز باید بدانیم که منظور از شخصیت چیست؟ شخصیت، بیانگر آن دسته از ویژگیهای فردی است که شامل الگوهای ثابت فکری،
عاطفی و رفتاری میشود. در واقع وقتی از شخصیت صحبت میکنیم، از یک رفتار گذرا و موقتی صحبت نمیکنیم بلکه منظور الگویی پایدار و ثابت در طول زمان است که معمولا از نوجوانی یا اوایل بزرگ سالی شروع شده است.
ویژگیهای شخصیتی، صفر و صدی نیستند
در ادامه باید بدانیم که ویژگیهای شخصیتی خاصیتی صفر و صدی (هست یا نیست) ندارند؛ معتبرترین نظریات شخصیت بر این باورند که تمام انسانها روی یک طیف (پیوستاری از کمترین مقدار تا بیشترین مقدار) از این ویژگیها قرار دارند. جایگاه ما روی این پیوستار میتواند یکی از تعیین کنندههای مهم بهنجار بودن یا نابهنجار بودن ویژگیهای شخصیتی ما باشد.
ویژگیهای افراطی، انعطافناپذیر و خشک نابهنجار هستند
مهمترین معیار ما برای تشخیص سالم یا ناسالم بودن این ویژگیها این است که در اختلالات شخصیت ما با ویژگیهایی روبهرو هستیم که افراطی، انعطافناپذیر و خشک هستند، یعنی فرد به صورت افراطی، همه جا و در هر موقعیتی (شخصی، خانوادگی، اجتماعی، شغلی) از همان الگوی رفتاری همیشگیاش استفاده میکند و نمیتواند رفتار، عواطف و افکارش را با موقعیتهای مختلف، سازگار و تنظیم کند. این انعطافناپذیری و تناسب نداشتن رفتارها، عواطف و افکار با موقعیتها، به علاوه تعابیر خاص و ناکارامد از خود، دیگران و رویدادها، منجر به اختلال قابل ملاحظه در کارکردهای فردی، اجتماعی، خانوادگی یا شغلی فرد میشود؛ بنابراین یک فرد خودشیفته، برخلاف خودخواهیهای گذرای یک فرد بهنجار، به صورت افراطی و انعطافناپذیر خودخواه است، یک شخصیت ضداجتماعی، همیشه و حتی جاهایی که سودی ندارد هم دروغ میگوید، یک فرد وابسته، در انجام اغلب کارها (حتی سادهترینشان) به دیگران وابسته است، یک فرد وسواسی دقت و
وسواس افراطیاش را در تمام حوزهها (حتی حوزه تفریح) هم دارد، یک شخص پارانوئید حتی زمانی که هیچ شواهدی وجود ندارد هم به دیگران مشکوک است.
پیچیدهتر شدن اختلالهای شخصیتی
مسئله وقتی پیچیدهتر میشود که معمولا افراد مبتلا به اختلال شخصیت نمیپذیرند که اشکالی در کارشان وجود دارد؛ آنها درباره رفتارهایشان بینش ندارند و عمیقا باور دارند که حق با آنهاست و دیگران و حتی جهان، باید تغییر کنند. گویی فرد مبتلا به اختلال شخصیت یک کلید دارد و میخواهد تمام قفلها را با همان باز کند و زمانی که کلیدش قفلی را باز نمیکند باورش بر این است که ایراد از قفل است، نه از کلید او.
منبع: خراسان