یک شنبهشب فصل دوم مجموعه تلویزیونی «گاندو» به پایان راه رسید و با توجه به اتفاقات قسمت پایانی، به نظر میرسد که پرونده این سریال بسته شده است. با این حال، چه این سریال ادامه پیدا کند و چه نکند، شناخت نقاط قوت و ضعف آن برای رسانه ملی راهگشاست تا در تلاشهای بعدی برای ساخت سریالهای جاسوسی – سیاسی و ادامه همین «گاندو»، بهتر از قبل عمل کند. کما این که تجربههای موفقی در ساخت چنین ژانرهایی همچون مجموعه «خانه امن» و «شبی که ماه کامل شد» نیز میتواند بر این تجربه بیفزاید. اگرچه همین مجموعه با تمام انتقادهایی که از آن شد، در فصل نخست ۴۴ درصد و در فصل دوم در زمان طلایی نوروز ۶۱ درصد مخاطب جذب کرد و مجموعه نسبتا موفقی بود. گزارش پیش رو به نقاط قوت و ضعف «گاندو» میپردازد؛ با این توضیح که بعضی از آن چه در ادامه خواهد آمد، عملا اصول و پایههای ساخت درام تلویزیونی است، ولی از آن جا که در «گاندو» برخی موارد رعایت نشده، این گزارش ناچار به تکرار آنهاست.
کجا واقعی بود کجا غیر واقعی؟
مشخص نبودن مرز بین واقعیت و تخیل، مهمترین پاشنهآشیل هر دو فصل سریال «گاندو» بود. منشأ تقریبا همه سوءتفاهمها و اختلافات درباره این سریال، همین معجونی بود که سازندگان از واقعیت و تخیل ساختند. عدهای میگفتند همه «گاندو» واقعی است و فقط اسامی برای پیشگیری از حاشیههای احتمالی تغییر یافته و عدهای آن را یک داستان تخیلی با نگاهی کلی به پروندههای واقعی میدانند. تقریبا هیچ جای این دو فصل، به صراحت اعلام نشد که کجای داستان واقعی است و کجای آن تخیلی. حتی در همین جلسه تقدیر از عوامل سریال که با حضور رئیس رسانه ملی برگزار شد، علیعسکری گفت: «در باره «گاندو ۲» با اعتراضاتی مواجه بودیم و این اعتراضات بدون توجه به این بود که این مجموعه نمایشی، درام است و لزوما نباید مبتنی بر واقعیت باشد.» بالاترین مقام صداوسیما تلویحا بخشهایی از قصه را تخیلی خواند، در حالی که در همین جلسه، آرش قادری نویسنده فیلم نامه «گاندو» گفت: «حدود هشت ماه درگیر پژوهش و جمعآوری مطالب بودم و کتابها، مقالات و گزارشهای بسیاری را خواندم و تلاش کردم آن چه مینویسم نظر شخصیام نباشد و آن چیزی باشد که در قوه قضاییه به آن پرداخته و رأی آن مشخص شده باشد!» اگرچه حاشیههای زیادی بر سر همین واقعی بودن یا نبودن قصه «گاندو» به وجود آمد و فضای سیاسی را تحت تأثیر قرار داد. این مشخص نبودن مرز میان خیال و واقعیت در مورد بخشهایی از سریال تا جایی پیش رفت که همین چند روز قبل یک نماینده مجلس در تذکری در صحن مجلس خواستار این شد که اگر روایت گاندو از اتفاقات براساس واقعیت است باید روحانی (رئیس جمهور سابق) را محاکمه کرد و اگر غیر از این است باید پخش آن متوقف شود؛ لذا اگر این مسئله در پردازش سریال مورد توجه قرار گیرد و از تبدیل شدن یک سریال مورد توجه به نمونه «غلبه کار احساسی بر کار منطقی» جلوگیری خواهد کرد.
دیالوگهای پر از شعار
بزرگترین ایراد «گاندو» که در فصل دوم نسبت به فصل نخست، نمود بیشتری داشت، شعاری بودن سریال بود. شخصیتهای «گاندو» در هر موقعیتی که میشد، گاهی وسط عملیات، گاهی در مقر فرماندهی و گاهی در میانه بازجویی شعارهای مختلفی میدادند. شخصیتها در این مسیر به چند سطح تقسیم میشدند؛ نیروهای اطلاعاتی مثل «داوود»، «رسول»، «فرشید» و «سعید» بودند که گفتوگوهایشان با یکدیگر، پر از شعار بود. سطح بالاتر «محمد» (وحید رهبانی) بود که به نیروهای خود آموزشهای مختلف سیاسی و امنیتی میداد. «شهیدی» (خسرو شهراز) نیز در دیالوگهایی گلدرشت، «محمد» و نیروهای او را که دانستههایشان کمتر از او بود، ارشاد میکرد. بالاتر از همه نیز «عبدی» (داریوش فرهنگ) قرار میگرفت که مانند یک معلم، در جلسات مختلف یا هرجای دیگر نیروهای زیرمجموعه خود را میدید، مسائل امنیتی، سیاسی و حتی فرهنگی و اجتماعی را به آنها آموزش میداد. در این میان حتی شخصیتهای منفی هم در شعار دادن دست کمی از شخصیتهای مثبت نداشتند. همین «شارلوت» که در ایران برای انگلیس جاسوسی میکرد، اغلب مواقعی که در قاب تصویر ظاهر میشد، مشغول شعار دادن به نفع ما و به ضرر خودشان بود. سازندگان «گاندو» باید بپذیرند که مخاطب برای دنبال کردن «تصویر»، سریال تلویزیونی را تماشا میکند و اگر میخواست مباحث آموزشی مستقیم را در دیالوگها دنبال کند، کتاب میخواند یا فیلم مستند میدید؛ بنابراین آموزش مستقیم مباحث مختلف در قالب دیالوگهای شعاری، جز آن که مخاطب گسترده تلویزیون را به مخاطبی محدود تقلیل بدهد، فایده خاصی ندارد. یکی از نکات مهمی که در این سریالها که مخاطب عمومی دارد و بخش و یا تمامی آن برخاسته از پروندههای واقعی است این است که سبب امیدآفرینی در جامعه باشد نه عاملی بر تزریق ناامیدی و یا فساد سیستماتیک.
شخصیتهای مطلقا تخت
همه شخصیتهای سریال تلویزیونی «گاندو»، ساده و تخت بودند؛ فاقد هیچ پیچیدگی جذاب دراماتیک. شخصیتهای مثبت این سریال مانند «محمد» آنقدر سفید، بیخطا و فاقد اشتباه بودند که حتی در زندگی شخصی خود نیز چهرههایی موفق، مؤدب و بینقص از خود نشان میدادند. بنا بر آنچه از آرش قادری نویسنده سریال در آثار گذشتهاش میشناسیم، میتوان با اطمینان زیادی او را از اتهام خلق شخصیتهای یک سره سفید و سیاه مبرا کرد. در مقابل شخصیتهای منفی، حتی یک نقطه روشن نیز نداشتند؛ تا جایی که جاسوس سرویس اطلاعاتی خارجی (امیریل ارجمند) آنقدر احمق بود که نمیفهمید نباید با یک «بِپا» (شاهد احمدلو) سر یکقران دوزار دستمزد، چانه بزند! محتمل است کسانی که درک چندانی از درام نداشتهاند، بسیاری از این ایرادها و برخی دیگر را به «گاندو» تحمیل کردهاند.
تبدیل خوب پرونده به درام
بر خلاف پروندههای پلیسی، همه آن چه که در پروندههای امنیتی وجود دارد، به علت مسائل امنیتی قابل انتشار نیست. نویسنده فیلم نامهای بر پایه پروندههای امنیتی، به دلایل منطقی و قابل درک، همواره از تبدیل کردن بخشی از پرونده به واقعیت، منع میشود؛ بنابراین در این آثار وفاداری کامل به واقعیت، عملا ممکن نیست. یکی از سختیهای تبدیل پروندههای امنیتی به درامهای تلویزیونی/سینمایی، همین موضوع است. آرش قادری نویسنده این سریال، فارغ از آن که در فیلم نامه خود چقدر واقعیت و چقدر تخیل را دخیل کرده، در تبدیل کردن پروندههای امنیتی به درام تلویزیونی موفق بوده است؛ این پیروزی کمی نیست.
واقعیت برگ برنده است
یکی از نقاط ضعف سینما و تلویزیون ایران، تکیه بیش از حد بر قصه و دوری از واقعیت است. همین تفاوت، از آن مواردی است که باعث موفقیت سینمای آمریکا در جلب مخاطب شده است. طبیعتا قصههای واقعی و ملموس جذابیت فراوانی برای مخاطب دارد و همواره توجه به واقعیت، کمکحال سریالساز، از نویسنده تا سایر عوامل است؛ اگرچه سختی خود را هم دارد. «گاندو» از آن جا که تا حدی به پروندههای واقعی نزدیک شده (یا این طور نشان میدهد) یک موفقیت برای رسانه ملی محسوب میشود؛ با این حال همانطور که گفته شد، سوءتفاهمی که به علت مشخص نبودن میزان دخالت تخیل در سریال به وجود آمد، از نقاط ضعف سریال بود.
منبع: روزنامه خراسان