تابناک جوان:
روز اول صفر سال ۶۱ هجری را بیتردید باید تلخترین و تاسفبارترین روز تاریخ اسلام دانست.تلختر از رحلت پیامبر(ص) و انقطاع وحی، دشوارتر از روز هجوم به خانه فاطمه(س) و حتی تلختر از روز عاشورا ...
رویداد اول صفر یک افتضاح کامل برای مسلمانان همهی قرنهاست و تا روز ظهور و شاید پس از آن همهی تلخکامیهای اسلامیان به عنوان تاوان این رویداد چیز زیادی نیست و به همین روی نیز مطابق نقل معتبر امام زینالعابدین سلاماللهعلیه نیز در پاسخ آن پرسش کننده دربارهی سختترین مرحله این سفر سه بار فرمودند: الشام !
اما سوال اینست که در شام چه اتفاقی افتاد که از تلخی ذبح عظیم سیدالشهدا و یارانش نیز بالاتر بود؟
پاسخ این سوال شاید بدین لحاظ ناگفته مانده که افراد مایل نیستند به ریشههای رسیدن حکومت رسول خدا به فاسق فاجر دائم الخمر میمونبازی که به محارم خود دستدرازی میکرد؛ اشاره کنند و شفاف بگویند که در نیم قرن بعد از پیامبر، چه اتفاقاتی افتاد که رفته رفته پرچم اسلام به دست شجره ناپاک امویان رسید.
اول صفر ، روزی بود که پس از نیم قرن کشمکش میان دو مکتب، بالاخره دوباره جنگ بدر تکرار شد تا تمام اسلام در مقابل تمام کفر بایستد.
یزید ابن معاویه فقط شاهی مست، شهوتران، جوان و خام نبود که در این روز در ردای امیرمومنان، با چوب به لب و دندان دردانهی خدا میکوبید، بلکه نشانهای از همهی شیاطینی بود که در ۵۰ سال بعد از پیامبر برای پروژهی نیمه تمامشان لیله المبیت توطئهی سیاسی و اجتماعی کردند و بالاخره در کربلا پیامبر را به گونهای که همه قبائل عرب و همهی تاریخ بشریت در خون اون شریک باشند در گودال به صدها زخم کشتند.
کاروان نوامیس پیامبر در روز اول صفر به جایی وارد شدند که نور اسلام به آن از عدسی ابلیس تابیده بود.بر دیوارهای کاخ سبز و مسجد اموی نام خدا به جوهر خون شیطان نقش بسته بود و خانواده محمد(ص) به جایی وارد شدند که نشان پیامبر بسیار بود اما برای مردمان به جای پیامبر تمثال پلید ابوسفیان جلوه داشت.
در کربلا اگر اوباش کوفه چون گرگان گرسنه بدنهای شهدا را دریدند، مشایخ مرعوب و بیکفایت آن سامان حسین را میشناختند و بر اشتباهشان واقف بودند.در کوفه و راه اسارت، کاروان حسینی در مسیر فطرت، آگاهی میآفرید و جامعه مرعوب از زر و زور و تزویر، هدایت میشد.اما این کاروان در شام به جایی رسید که هیچ کس نه فقط حسین بل اسلام را نمیشناخت.
دو قرائت از اسلام که به زور ارباب مغیرهها و قنفذها در سقیفه از هم تمیز داده شدند، اینبار در کاخ یزید تمام قد در مقابل هم ایستادند و انحراف، سرنوشت بدر را از مدینه به کنار طشت طلا رساند.
شرافت و حریت بشری پایمال شد ؛ آن زمان که با جوهری که سیاهتر از آن در تاریخ تکرار نشده و نخواهد شد تواریخ نوشتند:
دَخَلت زِینبَ عَلی یَزیدِ ابن معاویه
دختر امیرمومنان را در مقابل کثیفترین موجود تاریخ در لباس اسارت قرار دادند.
تعجبی نیست که در این صحنهی سیاه رویاروی اسلام زر و زور و تزویر ، بخواهند دختران پیامبر را به کنیزی بفروشند.
شگفتی ندارد که تماشا کنیم که دنیای حلم و عقیله هاشمیان با صحنهای بینظیر و بالاتر از بریده شدن سر روبرو شده باشد، چنانکه که در مقابل تاریخ طاقت از کف داده و گریبان چاک کند.
تعجبی ندارد از این که در میان این دو اسلام، شاهد بزرگ تاریخ ، خون فدایی مسیحی مکتب پیامبر ، یعنی سفیر روم باشد که نه از دریچه محبت اهل بیت، بلکه از پنجره فطرت در لحظهای تشعشع با شکوه این نهضت، سر بریدهی سوختهی خاکآلودهی زخمی را میبیند و چنان سرمست میشود که از شوق جان میبازد.
عجب روزی است محشر اول صفر، جنگ سرهای اسرا با سنگ انحراف و هیزم دشمنی...
عجب روزی است قیامت اول صفر، در آن مجلس که خداوند در آن شکوه زینب و صلابت سجاد (علیهما سلام ) را به نظاره و افتخار ایستاد.
آنجا که پس از رویارویی مست و اسلام، چوب و دندان و سنگ و سر ، این دختر فاتح خیبر است که قسم میخورد :
فوالله لاتمحوا ذکرنا
بخدا قسم نمیتوانی یاد ما را بفراموشانی ...
تا یکباره مجلس انتقام بدر، به یک بارقه جای خود را به فتح مکه دهد!
محمد صادق دهنادی
منبع وقایع: ملهوف، نفس المهموم. مقتل ابی مخنف. مقاتل الطالبیین
عکسنوشت:
بتکدهای که به آن مسجد اموی میگفتند.