تقریبا نیمی از رمضان امسال هم رفت. ظاهر همه چیز مثل سالهای گذشته است. همچنان هوا گرم است. همچنان همان شور و شوق دم افطارها برقرار است. همچنان سرعت ماشینها تابعی از شعاع و قدرت تابش خورشید است و همه برای زودتر رسیدن و درک لحظه شیرین افطار از هم سبقت میگیرند. همچنان استرس تهیه نان داغ دم افطار روی اعصاب است. آن هم با ذره کوویدچاق قاتلی که یک نفر پیش و پس از آنها در صف نانوایی جاخوش کرده است.
خیلی چیزها در رمضان برای ما عادی شده است و خیلی چیزهای دیگر هم که عادی نبود دارد به یک عادت تبدیل میشود. مثل زدن همین ماسکهای مخل اعصاب.
البته برای هر کسی یک نوع اتفاقات عادی میشود. برای یک عده رنگینتر شدن سفره افطار، مهمانیهای افطار سلف سرویس هتلها و سورپرایزهای وقت و بی وقت ددی جان و همسرجان، مسافرتهای شمال و جنوب و این سوی و آن سوی آب و....
اما برای خیلیهای دیگر هم جیب خالیتر از قبل همسر یا پدر و شرمندگی و چین و چروکها و موهای سفیدتر از قبل!
حال این روزهای کارگرانی که بخاطر اوضاع آشفته این سالها دیگر به بیکاری و خانه نشینی و از جیب، وام و قرض خوردن عادت کرده اند را چه کسی میفهمد؟ رمضان آنها با رمضان دیگران فرق اساسی دارد. آن هم در رمضانی که قرار بود در آن اغنیا حال فقرا را بفهمند، ولی گویا عمق این نفهمیدنها درحال بیشتر شدن است.
شکافها آن قدر شده است دیگر روزه هم باعث نمیشود که اغنیا حال مسکینان را بفهمند؛ چون پس از یک خواب عمیق ۱۲ ساعته روزی تختهای پرقو و بازی با آیفونهای ۴۰ میلیونی، دم افطار است و باز همان سفرههای رنگین، پدر بزرگ و مادربزرگ پولدار، همسران و نوههای خنده روی تبلیغات مشمئز کننده تلوزیون.
برای شنیدن و دیدن حال پدرانی که رمضان آنها با رمضان اینها فرق دارد کافی است یک نگاه ساده به اطرفمان بیاندازیم. نگاهی به آدمهای سادهای بیاندازیم که تحریم، بی مدیریتی، بورس و گرانیهای یک شبه مسکن و ماشین و دلار، آنها را از یک انسان متشخص محترم به یک مرد غمگین تنها، ندار، مقروض بد حساب در محل و کار و خانه و فامیل مبدل کرده است.
اکبر کارگری که در سرچهار راه منتظر کار است، عنوان کرد: کارگر روزمزد تالار بودم؛ اما با آمدن کرونا اکثر اوقات تالار تعطیل بود و زمانی هم که باز میشد به کارگر زیادی نیاز نداشتند و به خاطر اینکه خانواده ام هم هنوز نمیدانند مجبورم از آن سر شهر به اینجا بیایم و سر چهار راه منتظر کار بایستیم تا کسی مرا نشناسد.
وی ادامه داد: سفره رنگارنگ ماه رمضان برای کارگر سرچهارراه نیست و با آمدن ماه رمضان سفره کارگر کوچکتر میشود که بزرگتر نه؛ چون اغلب در ماه رمضان بسیاری از کارها تعطیل و یا کم رونق میشوند به خصوص با تعطیلی که امسال ماه رمضان با خود آورد؛ زیرا بسیاری از افرادی که اینجا هستند کارگران روزمزدی بودند که به خاطر تعطیلیهای کرونا مجبور شده اند به اینجا بیایند.
احمد جوانی سی و چند ساله که از شهرستانی دیگر به قم آمده با خنده گفت: در شهرمان در یک کارخانه کار میکردم و حقوق خوبی داشتم؛ اما بعد از چند سال یک دستگاه به جای من گذاشتند و محترمانه اخراجم کردند و گفتند دیگر به نیروی انسانی نیاز نداریم این دستگاه اتومات است و همه کارها را خودش میکند، بعد برای کار به قم آمدم و در یک نانوایی مشغول به کار شدم؛ اما از شانس من، وارد هرجایی که میشوم تکنولوژی هم از در دیگر وارد آنجا میشود، آنجا هم تنوری خریدند که کار مرا خودش انجام میداد، به خاطر همین مجبور شدم سر ساختمان کار کنم و خدارو شکر این جا هنوز دستگاهی که کار من را انجام بدهد را تهیه نکرده اند.
وی درخصوص اوضاع معیشتی خود گفت: مدتها است که خیلی از اقلام و مواد غذایی را در لیست خرید کم نه بلکه حذف کرده ایم، حتی فرزندم هم فهمیده که دخل و خرجها باهم نمیخواند و فقط باید خریدهای ضروری را انجام بدهیم.
علی پیرمرد مهاجری که بیش از ۶۰ سال سن دارد بیان کرد: وقتی میگوییم دستمزمان روزی ۳۰۰ تومان است سریع مقایسه میکنند که از خیلی از حقوق بگیرها بیشتر درآمد دارید درحالیکه ما حقوق ثابت نداریم، یک هفته خوب کار میکنیم و یک هفته کار نیست، بخصوص در این شرایط که تعداد کارگران زیاد شده و کمتر نوبت مان میشود.
وی ادامه داد: وضعیت کارگرهای ایرانی بهتر از ما است، چون اگر کارهم نکنند حداقل برخی کمکهای دولتی را دارند؛ اما اکثر کارگران اتباع غیر قانونی هستند و حتی بیمه هم ندارند.
دیگری در میان صحبت آمد و گفت: هیچ کدام ما بیمه، مرخصی و تعطیلی نداریم و گاهی تا ساعت ۱۲ شب منتظر کار میمانیم، اغلب افراد کارگر اتباع را ترجیح میدهند، چون میگویند بهتر و بیشتر کار میکنند من حاضرم همه یارانه و معیشتی ام را به اتباع بدهم، اما به اندازه آنها سر کار بروم.
هادی کارگر مهاجری که با پسر۱۴ ساله خودش منتظر کار است، گفت: قبلا تنهایی کار میکردم و زندگی مان میگذشت؛ اما از زمانیکه کرونا آمد و مدرسهها تعطیل شدند رفتن توی گوشی ها، پسرم هم دیگه نتوانست درس بخواند. چون حقوق کارگر روزمزد سر چهارراه به خرید این گوشیها قد نمیدهد، به خاطر همین پسرم هم آمد پیش من که با هم کار کنیم؛ اما با اینکه هردو کار میکنیم زندگی مان سختتر از گذشته میگذرد.
علی هم که در یک کارگاه کار میکند در گفتگو با ما بیان کرد: با شیوع کرونا اغلب باید تعطیل میکردیم، اما به خاطر امرار معاش در کارگاه را میبستیم به صورت مخیانه کار میکردیم و این مخفیانه کار کردن باعث شده که در بازرسیهای اداره بیمه نباشیم و بیمه مان قطع شود.
نمیشود تعداد کارگرانی که هر روز به تعدادشان در دور میادین و سر چهارراهها افزوده میشود را ندیده باشید. افرادی که توقع شان از زندگی خواستههای عجیب و کالای لوکس و حتی خرید مسکن و افزایش حقوق هم نیست بلکه فقط کاری میخواهند تا امورات زندگیشان را بگذرانند.
سال کرونایی، تورم و گرانی، سو مدیریت و همه وهمه دست به دست هم دادند تا کسب و کارها کساد شود و خیلیها کارشان را از دست بدهند و روزگار مردم هر روز سختتر از دیروز شود و سفره شان بیشتر آب برود.
اینها چیزی نیست که کسی نداند و احساس نکرده باشد؛ اما سهم مهلک عادت خیلیها را به این مشکلات خو داده و غافل شان کرده از این که برخی دیگر زیر چرخ دندههای این روزگار در حال له شدن هستند و وای به حال غافل شدگانی که سمت داران جامعه هستند.
چگونه باید مرهمی به دردهای پدرانی گذاشت که غم نان و خرمای افطار فرزندانش، خاطرهای از سختی یا راحتی تشنگی و گرسنگی روزه داری در ذهنش نگذاشته است. چه کسی از آنها میپرسد که راستی، پدرم، واقعا رمضانت را چگونه میگذارنی؟!