۱۶ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۵:۵۴

شاعری که برای سنگ قبر خودش شعر گفت

شاعری که برای سنگ قبر خودش شعر گفت
۱۶ فروردین سال ۱۳۲۰ شمسی «پروین اعتصامی» از دنیا رفت، ولی پیش از آن با ذوق و قریحه‌اش آن قدر نور و شیرینی پاشید در ساحت ادب و اخلاق و عرفان ایران که چشم‌ها روشن و کام‌ها شهدآگین شد. از آن شاعران بود که شعر از آنان حرمت می‌گیرد.
کد خبر: ۳۷۰۳۵
تعداد نظرات: ۳ نظر
پروین اعتصامی مهجور است. خیلی‌ها حتی یک بیت یا یک مصرع از او نخوانده‌اند و در حافظه ندارند. بی‌دلیل هم نیست؛ خیلی‌ها دوست نداشتند شعر پاکیزه و عطرآگینش در فضای ادب ایران منتشر شود و بر جان‌ها و دل‌ها بنشیند. خیلی از معاصرانش و حتی بعدی‌ها از روی حسادت یا به دلایل دیگر می‌خواستند مهجور بماند. درباره زندگی ۳۵ ساله‌اش که در تبریز شروع شد و در تهران با بیماری حصبه به پایان رسید، همین قدر بدانیم که پدرش «یوسف اعتصامی» نویسنده و مترجم بود و پروین از کودکی با دوستان پدرش از جمله دهخدا و ملک‌الشعرا بهار و عباس اقبال آشتیانی و سعید نفیسی دیدار داشت و از همان کودکی شعر می‌گفت و بعدها که دیوان شعرش چاپ شد، با استقبال برخی بزرگان ادب مواجه شد که قدر گوهر را می‌شناختند. حقیقت آن است که زندگی‌اش آن‌قدر کوتاه بود که زندگینامه مفصلی هم نباید انتظار داشت. عمرش کوتاه بود، اما دستش کوتاه نبود و میوه‌ها چید از شاخ ادب و گذاشت در ظرفی مُرصّع و آورد برای ایرانیان دوران‌ها.

مدالی که پروین نپذیرفت

حدود ۷۰ شعر پروین اعتصامی در قالب مناظره و سوال و جواب است و این خود شناسنامه شعری اوست. این مناظره‌های دلنشین که هزار لطایف هست در آن‌ها حتی بین نخ با سوزن اتفاق می‌افتد و سیر با پیاز و نخود با لوبیا. با همین‌ها دنیایی ساخته و چه صورتگری‌ها کرده و چه معانی برانگیخته! حالا بماند که همان‌ها که می‌خواستند مهجور بماند، او را شاعر نخود و لوبیا لقب داده بودند. در زندگی دنیایی‌اش یک مدال از وزارت معارف هم به او دادند که نپذیرفت و قبول هم نکرد که معلم فرزندان رضاخان باشد؛ گمان می‌کرد «صاعقه ما ستم اغنیاست» و «آن پادشا که مال رعیت خورَد گداست»! این‌گونه بود که مغضوب شد و حتی پس از مرگ، برایش مراسمی رسمی برگزار نشد و بعد که رضاخان رفت، تازه برایش سالگرد گرفتند اهل شعر و ادب آن روزگار ایران. شعرهایش سیاسی و اجتماعی و اخلاقی و عرفانی بود.

یک کلمه خودستایی نشنیدم

پروین اعتصامی اخلاقش چگونه بود؟ «سعید نفیسی» می‌نویسد: «پروینی که من دیدم و بارها دیدم بدین‌گونه بود: قیافه‌ای بسیار آرام داشت. با تأنی و وقار خاصی جواب می‌گفت و می‌نگریست. هیچ‌گونه شتاب و بی‌حوصلگی در او ندیدم. چشمانش بیشتر به زیر افکنده بود. یاد ندارم در برابر من خندیده باشد. وقتی که از شعر او تحسین می‌کردم با کمال آرامش می‌پذیرفت. نه وجد و نشاطی می‌نمود و نه چیزی می‌گفت. هرگز یک کلمه خودستایی از او نشنیدم و رفتاری که بخواهد اندک نمایش برتری بدهد از او ندیدم».

اعجاز شعر پروین

پروین اعتصامی شعرش چگونه بود؟ ما سخن کوتاه کنیم و بشنویم سخن پروین را. و ببینیم چگونه اعجاز کرده در شعر و چه‌ها کرده در لطف سخن و در عالم اعلای عرفان. فقط یک نمونه از ابیاتش:

مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتهٔ رب جلیل

خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای [که ای] فرزند خرد بی‌گناه

گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی‌ناخدای

وحی آمد کاین [که این] چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است

ما گرفتیم آن‌چه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی

نیست بازی کار حق، خود را مباز
آن‌چه بردیم از تو، باز آریم باز

رودها از خود نه طغیان می‌کنند
آن‌چه می‌گوییم ما، آن می‌کنند

ما به دریا حکم طوفان می‌دهیم
ما به سیل و موج فرمان می‌دهیم

نسبت نسیان به ذات حق مده
بار کفر است این، به دوش خود منه

ما بسی گم‌گشته، بازآورده‌ایم
ما بسی بی‌توشه را پرورده‌ایم

بیشتر بخوانید
 
 
 
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۰۶ - ۱۴۰۰/۰۱/۱۷
عنوان مطلب را هر چه در متن دنبال کردم به چیزی نرسیدم . در انتخاب عنوان دقت کنید . اما : اینکه خاک سیه اش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است

گر چه جز تلخی از ایام ندید
هرچه خواهی سخنش شیرین است

صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است

خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است

بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقت بین است

هر که باشی و زهر جا برسی
آخرین منزل هستی این است

آدمی هر چه توانگر باشد
چو بدین نقطه رسد مسکین است

اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است

زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است

خرم آن کس که در این محنت‌گاه
خاطری را سبب تسکین است
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۴۲ - ۱۴۰۰/۰۱/۱۷
حالا شعر روی سنگ قبرش چی شد که تیتر زدی؟...
تابی جان مشکوک میزنی،،،،!،،
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۵۳ - ۱۴۰۰/۰۱/۱۷
پس شکو شعر سنگ قبر؟!!!!!!!!!!!!!
گزارش خطا
تازه ها