مسئله مصرف مواد مخدر و به ویژه تریاک، معضلی است که در کشور ما قرنهاست وجود دارد؛ طبق روایات تاریخی، استعمال این مواد، در ایران عصر صفویه وجود داشت و ناهنجاریهای اجتماعی و فردی مربوط به آن، از همان زمان جامعه را درگیر خود کردهبود.
در دوره قاجار، کشت و تولید تریاک در ایران، با حمایت انگلیسیها که به دنبال فروش تریاک در چین بودند، رونق گرفت و همین رونق، به شیوع استعمال آن دامن زد؛ به طوری که در سرآغاز انقلاب مشروطه، بلای خانمانسوز اعتیاد، دامنگیر بسیاری از نفوس این سرزمین بود. به همین دلیل، مجلس شورای ملی در اسفندماه سال ۱۲۸۹، چهارسال بعد از انقلاب مشروطه، کوشید تا با تصویب «قانون تحدید تریاک»، اندکی از بار بحران بکاهد.
در شهر مشهد، مبارزه با مواد افیونی، با انقلاب مشروطیت اوج گرفت و طبق گزارش هفتهنامه خورشید، به مدیریت «میرزا صادق تبریزی»، بانوان مشهدی در اقدامی هماهنگ، علیه گسترش شیرهکشخانهها قیام و بساط آن را برای مدتی از سطح شهر جمع کردند. اما با آغاز سلطنت رضاشاه، شرایط در کل کشور دوباره وخیم شد. دربار که به دنبال منافع سرشار حاصل از فروش موادمخدر بود، «قانون انحصار دولتی تریاک» را در تیرماه ۱۳۰۷ از تصویب مجلس گذراند و به این ترتیب، تهیه و توزیع مواد مخدر رسماً در اختیار دولت قرار گرفت و این، سرآغاز اوجگیری بحران شیوع شیرهکشخانهها در ایران بود.
کار و بار سکه دربار از تجارت تریاک
از این زمان به بعد، کشت تریاک که دستکم در ۱۰ استان کشور انجام میشد، تماماً در انحصار و اختیار دولت قرار گرفت و بهتدریج، در سراسر کشور گسترش یافت و نقاط پرجمعیتی را مانند پایتخت و مراکز استانها، درگیر خود کرد. مراکز استعمال موادمخدر که به «شیرهکشخانه» مشهور بود، مانند قارچ در میان جامعه رشد کرد. خیلی زود عوارض چنین وضعیتی دامن شهرها را گرفت و مراکز فساد دیگری را در مجاورت این اماکن به وجود آورد و بر بحران ایجادشده دامن زد.
این وضعیت پس از شهریور ۱۳۲۰ و فرار رضاشاه از ایران، گسترش بیشتری یافت؛ چون افزون بر تسلط دربار بر انحصار تریاک، موادفروشان خردهپا نیز فرصت جولان پیدا کردند و به این ترتیب، وضعیت بلبشوی بهوجودآمده، بر غوغای اعتیاد در سطح کشور دامن زد و تریاک، به خانههای بیشتری راه یافت و خانوادهها را درگیر عوارض خود کرد. این مسئله در دهههای بعد و با ورود مستقیم دربار و بهویژه نقشآفرینی اشرف پهلوی در قاچاق موادمخدر که حالا، از تریاک فراتر رفته بود و شامل هروئین و موادمخدر صنعتی هم میشد، مردم و به ویژه جوانان را گرفتار یک معضل تمامعیار و خانمانسوز کرد.
ورود روزنامه خراسان به مقوله شیرهکشخانهها
بحران مصرف موادمخدر در دهه ۱۳۲۰ و پس از آن، اهالی مطبوعات را، از هر صنف و دسته، بر آن داشت تا در برابر این معضل عمومی موضع بگیرند. در این بین، روزنامه خراسان که دوره جدید آن از اول تیرماه سال ۱۳۲۸ منتشر شدهبود، تقریباً در تمام شمارههای خود، اخبار مربوط به معضل شیرهکشخانهها را منعکس میکرد و پس از تصویب «قانون منع تهیه و خرید و فروش و مصرف نوشابههای الکلی و تریاک و مشتقات آن» توسط دولت مصدق در ۱۹ بهمن سال ۱۳۳۱، اهتمام ویژهای برای پوشش اخبار این مسئله داشت؛ هرچندکه با کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، به دلیل محدودیتهای ایجادشده، دیگر کمتر توانست به این مقوله مهم بپردازد و مانند نخستین شمارههایش که در اوج مبارزات ملیشدن صنعت نفت منتشر میشد، قادر به طرح مسئله نشد.
یکی از مهمترین اشارههای روزنامه خراسان به موضوع اعتیاد و بحران شیرهکشخانهها مربوط به سرمقاله مفصل آن در شماره ۵۱، مورخ چهارم شهریور ۱۳۲۸ است؛ سرمقالهای با عنوان «چقدر شیره خانه؟!» که در پاسخ به انتقاد خوانندگان مبنی بر شمار بالای گزارشهای مربوط به شیرهکشخانههای مشهد، به رشته تحریر درآمده است. این گزارش، افزون بر نثر روان، دربرگیرنده اطلاعاتی است که شاید کمتر بتوان در متون تاریخی دیگر یافت؛ اطلاعاتی درباره وضعیت مصرف موادمخدر در مشهد که به نظر میرسد با توجه به شرایط آن روز، قابل تعمیم به تمام کشور باشد.
آماری قابل تأمل
طبق اطلاعات مندرج در این سرمقاله، شهر مشهد در زمان نگارش متن، ۱۶۰ هزارنفر جمعیت داشت و از این جمعیت محدود، ۲۵ هزارنفر درگیر مصرف تریاک بودند. شیرهکشخانهها که تعداد آنها بالغ بر هزار بود، به دو صورت عمومی و خصوصی اداره میشدند و بر اساس گزارش خبرنگار خراسان، برخی از این خانههای فساد، مأوای همزمان ۶۰ معتاد بود. در بخشی از سرمقاله آمدهاست: «یکی از مطلعین دیروز به ما گفت در این شهر بیش از هزار شیرهکشخانه عمومی و خصوصی دایر بوده و تعداد معتادین در حدود ۲۵ هزار نفر میشود. اگر جمعیت شهر را ۱۶۰ هزار نفر فرض کنیم حدود یکهفتم نفوس شهر مبتلا به شیره و تریاک هستند».
در شیرهکشخانههای عمومی، مشتریان در سه گروه قرار میگرفتند؛ گروه اول افراد متمولی بودند که برایشان اتاق جداگانهای در نظر گرفته میشد و به اصطلاح جنس مرغوب در اختیار آنها قرار میگرفت! گروه دوم، کمدرآمدها بودند که معمولاً سوخته تریاک نصیبشان میشد و دسته سوم، معتادان آسوپاسی بودند که میآمدند تا فقط از دود تریاکی که دیگران استعمال میکردند، بهرهمند شوند!
سرمقاله خراسان به شیرهکشخانههای خصوصی هم اشاره میکند؛ مکانهایی لاکچری که ظاهراً برای اعیان و ثروتمندان تور پهن میکرد تا آنها را حسابی، از بابت ساقیگری صاحب شیرهکشخانه، تلکه کند. نکته جالب دیگری که در این سرمقاله وجود دارد، طرح اصطلاحات رایج در میان مردم آن دوره، درباره شیرهکشخانههاست؛ فیالمثل، وقتی میخواستند بگویند که فردی سر از شیرهکشخانه درآورده است، میگفتند که او به «شیراز» سفر کردهاست: «طریق اصلی [مقابله با شیرهکشی]این است که وقتی یک محلی معرفی میشود صاحبخانه و مشتریهایش را فوراً به بهداری ببرند، در آنجا از همان دقیقه اول آنها را تحت معالجه قرار بدهند و کاری بکنند که دیگر هوای «شیراز» به سرشان نزند. حالا شهرداری یا بهداری برای اینکار بودجه دارد یا ندارد، ما نمیدانیم، اما طریق اساسی همین است که گفتیم»!