حسين همداني ۲۴ آذر ۱۳۲۹ در آبادان متولد شد. نام خانوادگي او در شناسنامه شاهکوهي همداني و اصالتاً اهل همدان بود. پدرش علي شاهکوهي، کارگر فني پالايشگاه نفت آبادان و مادرش گوهرتاج چراغنوروزی بود. خانواده همداني بعد از فوت پدر در سال ۱۳۳۵ به همدان، زادگاه اجداديشان مهاجرت کردند.
حسین در ۷ سالگی به مدرسه رفت. در همین دوره به دلیل وضعیت مالی خانواده در کنار تحصیل مشغول به کار شد. تحصیلاتش را تا اول دبیرستان ادامه داد و در این مقطع به دلیل مشکلات مالی مجبور به ترک تحصیل شد.
خانواده همدانی سال ۱۳۴۶ به تهران مهاجرت کرد و در محله جوادیه ساکن شد. در این دوره حسین در یک باطریسازی در میدان قزوین مشغول به کار شد و تحصیلاتش را در مدرسه شبانهروزی نازیآباد ادامه داد. سال ۱۳۵۰ خدمت سربازي خود را در تيپ ۵۵ هوابرد ارتش در شيراز گذراند. او بعد از پايان دوره سربازي ديپلم گرفت. همداني سال ۵۶ با پروانه چراغ نوروزي دختردايي خود ازدواج کرد و به همدان بازگشت.
حسین همدانی در جلسات سخنرانی دکتر علی شریعتی، آیتالله مرتضی مطهری، دکتر محمدجواد باهنر، دکتر محمد مفتح و آیتالله سیدعلی خامنهای شرکت میکرد و در کانون فرهنگی - مذهبی همدان در کنار علی آقامحمدی و سيدکاظم اکرمی فعال بود. او در منازعات فکری بین آیتالله آخوند همدانی و عالمي دامغاني، طرفدار آخوند همدانی بود. حسین همدانی در پوشش راننده اتوبوس برای گروههای مبارز همدان حمل سلاح میکرد، روز ۱۲ بهمن ۵۷ در تیم حفاظت از امام قرار داشت و در همین روز با محمود شهبازی آشنا شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی حسین همدانی به عضویت یکی از دو کمیته همدان به فرماندهی علی آقامحمدی درآمد. گفته میشود این کمیته متشکل از هواداران آیتالله مدنی بود. حسین همدانی به معرفی و پیشنهاد حاج محمد سماوات وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. او با محمد سماوات قبل از انقلاب در جريان کمک به زلزلهزدگان طبس آشنا شده بود.
همداني ۶ ماه ابتدایی سال ۵۸ به آموزش نیروهای سپاه در پادگان ابوذر همدان مشغول شد. به نظر میرسد آموزشهای او مبتنی بر دوران سربازی در تیپ ۵۵ هوابرد ارتش بوده است.
تابستان ۱۳۵۹ با آغاز تحرکات زمینی رژیم بعث در مرزهای ایران، همدانی در سرپل ذهاب و پاسگاه مرزی تیله کوه مأمور به خدمت شد. او در جلسهای با حضور علی صیاد شیرازی به عنوان فرمانده عمليات غرب، ابوشريف (عباس آقازمانی) فرمانده عمليات سپاه کشور، محسن رضايي فرمانده کل وقت سپاه، محمد بروجردي، احمد متوسليان و ابوالحسن بنیصدر رئیس جمهور وقت، استقرار تانکهای بعثی در مرز را گزارش داد، با این حال بنیصدر گفته بود: «آنها فقط ماکت هستند.»
اسفند ۵۹ با انتصاب محمود شهبازی به فرماندهی سپاه همدان، حسين همداني مسئول تدارکات سپاه همدان شد. در همین دوره او فرماندهی عملیات سرپل ذهاب (شهیدان رجایی و باهنر) را بر عهده داشت. آبان ۱۳۶۰ همدانی در پایهگذاری تيپ ۲۷ محمد رسولالله، احمد متوسليان، محمدابراهيم همت و محمود شهبازي را همراهی کرد. در اولين عمليات اين تيپ براي آزادسازي خرمشهر، همداني جانشين شهبازي قائم مقام تیپ ۲۷ بود. خرداد ۱۳۶۱با تصمیم اعزام تیپ ۲۷ به جنوب لبنان، همدانی قصد همراهی با متوسلیان را داشت اما فضلالله محلاتی مانع رفتن او شد.
حسین همدانی تابستان ۶۱ اولین فرمانده تيپ ۳۲ انصار بود. سال ۱۳۶۴ علی شمخاني فرمانده وقت نيروي زميني سپاه، فرماندهی لشکر قدس گيلان را به همدانی سپرد. او فرماندهی این لشکر در عملياتهاي کربلاي ۴ و ۵ را بر عهده داشت. سال ۱۳۶۶ همدانی به معاونت عملیات قرارگاه قدس منصوب شد. او در این دوران برای شناسایی منطقه عملیاتی والفجر ۱۰ که قرار بود در حلبچه و سلیمانیه انجام شود، دو ماه را در کردستان عراق گذراند. حاج حسین همداني را در کنار شهید صياد شیرازی از اولين کساني ميدانند که ۲ مرداد ۶۷ در عمليات مرصاد حاضر بود. او در عملیاتهای بیتالمقدس و کربلای ۵ دوبار از ناحیه پا دچار مجروحیت شده بود.
حاج حسين همداني در آذر ۱۳۶۷ دوره دافوس را در ارتش گذراند؛ او در این دوره فرمانده سپاه همدان بود. سال ۱۳۷۰با ادغام لشکر انصار الحسين همدان، لشکر اميرالمومنين ايلام، تيپ نبي اکرم، تيپ مسلم گيلانغرب، تيپ ابوذر و تأسیس لشکر ۴ بعثت، همدانی به فرماندهی آن منصوب شد. موقعیت منافقین در منطقه کلار عراق در اولین عملیات این لشکر ضربه خورد و همدانی همزمان با لشکر ۴بعثت، فرماندهی قرارگاه نجف در کرمانشاه را بر عهده داشت. او سال ۱۳۷۳ به معاونت هماهنگ کننده نيروي زميني سپاه و سال ۱۳۷۶ به جانشینی فرمانده نیروی مقاومت بسیج منصوب شد.
در اواخر سال ۱۳۷۸ به عنوان کاردار نظامی عازم کنگو شد اما این مأموریت به علت ابتلا به بیماری مالاریا ناتمام ماند. همدانی سال ۱۳۸۰ به فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسولالله منصوب شد. او در مراسم معارفه با اشاره به اولین فرمانده این لشکر (حاج احمد متوسليان) خود را جانشين فرمانده لشکر۲۷ ناميد. سال ۸۴ با تأسيس مرکز راهبردي سپاه، عزیز جعفری، فرمانده وقت نیروی زمینی سپاه، معاونت آن را به همداني سپرد. او سال ۸۵ مجدداً جانشينی فرمانده نيروي مقاومت بسيج را عهدهدار شد. حسين همدانی آبان ۸۸ به فرماندهي قرارگاه ثارالله و سپاه تهران منصوب شد. سردار همدانی تا دی ۱۳۹۰ فرماندهی سپاه تهران را بر عهده داشت.
۱۳ دی ۱۳۹۰ سردار حاج حسین همدانی به درخواست سردار قاسم سلیمانی و حکم سردار عزیز جعفری فرمانده وقت سپاه در سوريه حاضر شد. از او در این دوران به عنوان فرمانده راهبردی سوریه یاد میشود. به گفتهی حاج حسین همدانی در آن زمان بیش از ۷۵درصد سوریه در اشغال تروریستهای مسلح بود و فقط ۲۵ درصد از آن دست حکومت مرکزی باقی مانده بود. همچنین منابع خبری از سازماندهی ۱۱۰ هزار نیرو توسط جیشالحر خبر میدادند و کارشناسان سیاسی سقوط حکومت بشار را پیشبینی میکردند.
حاج حسین همدانی دلیل حضور ایران در بحران سوریه را با تعبیری از آیتالله خامنهای پاسخ داده بود: «عمق استراتژی ما سوریه است.» او معتقد بود: «سوریه تنها کشوری است که در جبهه مقاومت باقی مانده و تنها کشوری است که علیرغم تمام تلاشهای آمریکاییها و اروپاییها و کشورهای عربی، حاضر نشد با رژیم اشغالگر قدس مذاکره کند.»
مرحله اول مأموريت حاج حسین همدانی در سوريه در سال ۹۳ به پايان رسيد. همدانی پس از بازگشت، فرماندهی قرارگاه امام حسین(ع) را به عهده گرفت. این قرارگاه مسئولیت سازماندهی نیروهای رزمنده اعزامی به سوریه را بر عهده داشت. بعد از بازگشت او، رهبر انقلاب در دیداري از اقدامات او تشکر کرده و گفته بود: «من هر شب در نماز شما را با اسم دعا میکردم.» حسین همداني در دوران حضور در سوريه سندي راهبردي براي خروج سوريه از بحران تدوين کرد. اين سند پنج بخش نظامی، امنیتی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی داشت. طرح او مورد موافقت آيتالله خامنهاي قرار گرفت. همچنین نيروهاي نظامي زير نظر همداني هسته اوليه تشکيلات دفاع وطني سوريه مشهور به قوات الدفاع الوطني بودند.
مهرماه ۱۳۹۴سردار همدانی به همسرش اطلاع داد با طرح او برای آینده سوریه موافقت شده است و باید برگردد. احتمالاً منظور او فراهم شدن زمینههای اجرایی بخشهای مختلف همان طرح اولیهای بوده است که تنها ابعاد نظامی و امنیتیاش اجرا شده بود. اما ساعت ۱۶پنجشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۴ سردار حسین همدانی به همراه سه سرنشین خودرواش در جاده خناصر – اثریه در جنوب شرق حلب در مسیر استان حماء شهید شد. به گفته همرزمان حاج حسین همدانی، وی ساعت سه و سی دقیقه ۱۶ مهر ۹۴با همکارانش برای بازدید و شناسایی به منطقهای که دست تکفیریها بود رفته و در راه به کمین بر میخورند، پارهای از آتشی که دشمن در منطقه تبادل کرده به ماشین اصابت میکند. ماشین منحرف شده و آن را به رگبار میبندند. راننده از ناحیه کمر و حسین همدانی از ناحیه چشم و سر آسیب جدی میبیند که به بیمارستان برده شده اما ساعت ۸ شب شهید میشود.
سرادر شهید سلیمانی در بخشی از خاطراتش شوق به شهادت شهید حسین همدانی را این گونه بیان میکند:
من رفتم خدمت آقا (رهبر معظم انقلاب) برای مجوز کاری که ایشان (شهید حسین همدانی) میخواست انجام بدهد، برای این رفته بودم مجوز بگیرم، چون آن وقت ما هنوز مجوز اینکه پاسدار داخل میدان ببریم نداشتیم. ما میخواستیم که پاسدار ببریم برای اینکه فوعه و کفریا را بتوانیم آزاد بکنیم؛ لذا آمدیم مجوز برای این کار را بگیریم.
شهید همدانی هم چون فرماندهی قرارگاه سیدالشهدا امام حسین (صلوت الله علیه) بود او هم در این کار متولی شد. او وقتی شنید که پاسدارها میآیند و پاسدارها باید بیایند و همهی این حرفها، اصلاً چون خودش سالها اینجا بود یک شوقی پیدا کرد. یعنی کلاً هوایی شد و گفت من اصلاً نمیمانم و به سمت آنجا آمد.
آخرین لحظهای که من شهید همدانی را دیدم، تقریباً چند ساعت قبل از شهادتش بود. یک حالت جوانیای در او دیدم. من در آن لحظهی آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. بعداً فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است.
اینکه میگویم در یک شکل جوانی او را دیدم، چون آن حالت خاص را در او ندیده بودم، آن سکوت خاص را، خیلی بشاش و خندان بود؛ خیلی.
آنجا با خنده به من گفت «بیا باهم یک عکسی بگیریم، شاید این آخرین عکس من و تو باشد.» او خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلاً عکسی بگیرد؛ چه خودش، چه با کسی. وقتی این حرف را زد من تکان خوردم. خواستم بگویم شما نروید، چون از همان جایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم؛ ولی یک حسی به من گفت، چیزی نیست خبری نیست، لذا چیزی به او نگفتم.
وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این شعر در ذهنم آمد:
چون رهد از دست خود دستی زند/ چون جهد از نفس خود رقصی کند
من این دست رقص را، این حالت پرواز را، این حالت اشتیاق را، این حالت عروج را در او دیدم.
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی