حضرت عشق مزن حرفی از مرگ به من، دیگر از داغ مخوان یارمرو یار مرو
جان ودل باخته ام باعطش ساخته ام
(ای وفادار بمان) یار مرو یارمرو
تو سوی میدان میروی با کام عطشان
من بی قرارو بی شکیب و دل پریشان
بمان .. یار مرو
***
حضرت عشق مزن حرفی از مرگ به من، دیگر از داغ مخوان یارمرو یار مرو
جان ودل باخته ام باعطش ساخته ام
(ای وفادار بمان) یار مرو یارمرو
تو سوی میدان میروی با کام عطشان
من بی قرارو بی شکیب و دل پریشان
بمان .. یار مرو
ماه من شام و سحر بر سر نی جلوه مکن
که تب دیدنتای لاله بدن ماند به جان
شوق دیدار شدم، دیده خونبار شدمای سپیدار بمان، چشم بیدار بمان
بردلم داغ منه بیش از این زخم مزن نازنین یار مرو یارمرو
روح بیدار تویی زخم دیدار منم نازنین یارمرویار مرو
کو مشک ودست ساقی توای برادر
در موجی ازخون شد شناورای برادر بمان یارمرو
ازفرات آمدهای از چه تو با قد کمان
من بمیرم که تو داری غم عباس جوان
شوق دیدار شدم، دیده خونبار شدمای سپیدار بمان، چشم بیدار بمان
بردلم داغ منه بیش از این زخم مزن نازنین یار مرو یارمرو
روح بیدار تویی زخم دیدار منم نازنین یارمرویار مرو
تو سوی میدان میروی با کام عطشان
من بی قرارو بی شکیب و دل پریشان
بمان .. یار مرو