۱۲ سپتامبر سال ۱۹۹۷ پس از اینکه تصاویر دو شهید از تلویزیونهای اسراییل پخش شد، خبری مثل بمب در لبنان و سرزمینهای اشغالی پیچید. تصویر یکی از شهدا برای برخی از لبنانیها آشنا بود و این آشنایی سریع در هم جامعه پخش شد. شهیدی که اسراییلیها تا پیش از اینکه از تلویزیون نشانش دهند خبر از هویتش نداشتند. او سید هادی حسن نصرالله فرزند ارشد دبیرکل حزب الله لبنان بود.
وقتی به سید حسن خبر دادند از ۴ نیروی حزب الله که برای عملیات در سرزمینهای اشغالی رفته بودند ۳ نفرشان به شهادت رسیدند، سید همان لحظه نخست حس کرد یکی از شهدا هادی فرزند اوست.
هادی نصرالله پیش از رفتن به این عملیات از پدرش اجازه گرفته بود و با صحبت کرده بود. مادر هادی نیز پس از اینکه متوجه شد فرزندش به فلسطین اشغالی رفته و تماس با او قطع شده دعا کرد یا شهید شود و یا برگردد. زیرا معتقد بود اسارت فرزند دبیر کل حزب الله پیروزی بزرگی برای صهیونیستها خواهد بود و او دوست نداشت چنین اتفاقی خدشه در روحیه مجاهدان دیگر ایجاد کند.
اسراییلیها درصدد برآمدند تا پیکر هادی را با حزب الله تبادل کنند و در ازای آن امتیازات زیادی بگیرند. اما سید حسن گفت پیکر او مانند دیگر شهدا بالاخره روزی بازخواهد گشت و الویت ما برای تبادل اسرایمان هستند. سرانجام در کمتر از یکسال هم پیکر هادی نصرالله به لبنان برگشت و هم تعداد زیادی از اسرا آزاد شدند.