از قدیم گفتهاند که نان حلال بر سر هیچ سفرهای بیات نمیشود و حتی سفارشهای زیادی در دین مبین اسلام و پیامبر اکرم(ص) مبنی بر اینکه: «خداوند دوست دارد بندهاش را در جستجوی روزی حلال خسته ببیند»، وجود دارد.
شغلشان شریف است و نان حلال به دست میآورند اما برخیها از همنشینی و مراودت با آنها اکراه دارند. با آنها دست نمیدهند، همسفره آنها نمیشوند و از آنها دوری میکنند. آنها کاری که هیچکدام از ما حاضر به انجامش نیستیم را انجام میدهند.
اگر خود را جای آنها بگذاریم و از زاویه دید آنها به این موضوع بنگریم درخواهیم یافت که آنها عادت کردهاند، شاید جبر اجتماعی عاملی شده تا این شغل را برای کسب روزی حلال و گذران زندگی انتخاب کنند.
هرقدر که یک شهر، کلانشهر هم شود ولی باز هم در خیابانها و ترافیک، خودروهای تانکری شکلی را میبینیم که لوله طویل دور کمر تانکر پیچاندهاند. بوی ناخوشایند از اطرافشان ساطع میشود و فضولات خانه و کارخانهها را مکیده و به خارج از شهر روانه میکنند.
رانندگان «لجن کش»ها را میگویم. همانهایی که با وجود ناملایمات امثال ما وظیفهاشان را به خوبی ایفا میکنند. خودشان که میگویند: همانطور که مملکت نیاز به دکتر، مهندس و ....دارد، به لجنکش هم نیاز دارد.
آنها معتقدند: نان حلال را از داخل لجن در میآورند و با «دستهای ِکثیف» به دنبال «پولهای ِ تمیز» هستند.
برای پی بردن به سختیها و تبعات مختلف این شغل بر زندگی شخصیشان، پای صحبتهای چند تن از آنها نشستیم.
شغل پدر: لجنکش
علیاکبر رستگاریفرد، پدری ۶۴ ساله، دارای ۳ دختر و یک پسر است که فرزندانش همیشه در سوال معلمان که شغل پدرت چیست؟ گفتهاند: «لجنکش».
او میگوید: بیسواد و فقیر بودیم ولی از والدین خود کسب روزی حلال هر چند به سختی را یاد گرفتهایم، از اینرو در سال ۵۷ وارد شغل «لجنکشی» شدم و الان 40 سالی است که یک لقمه نان حلال از داخل فضولات و لجنهای مردمی بر سر سفره زن و بچهام میبرم.
آنگونه که خودش تعریف میکند: از سال ۵۷ برای فرد دیگری کار میکرد و روزمزد بود در آن ایام حتی روزی چند سرویس «لجنکشی» میکردند ولی از وقتی پوشش فاضلابی تقریباً سطح شهر را فراگرفته است و کسب و کارشان کساد شده است.
۱۰ سال است که نوکر و ارباب خودمم/ خانوادهام با افتخار شغلم را میگویند
البته به گفته آقای رستگاری ۱۰ سالی است که دیگر ماشین «لجنکشی» نارنجی رنگ مدل سال ۵۵ اش را خریده و نوکر و ارباب خودش شده است.
از او پرسیدم، وقتی ازدواج کردید، همسرتان چه برخوردی با شغلتان داشت و بعداً فرزندانتان نسبت به شغل شما چه حسی داشتند و او پاسخ داد: همسرم هیچ حس بدی نسبت به شغل من نداشت و همه جا با افتخار میگوید که همسرم «لجنکش» است و فرزندانم نیز هیچگاه از شغل من خجالت نکشیدهاند.
او میگوید: بیمهای ندارم و اتحادیهای نیز برای صنف ما وجود ندارد تا بتوان مشکلات خودمان را در آنجا مطرح کنیم و البته روز به روز نیز میزان سرویس کارها کم شده و اگر اینگونه پیش رود شغل 40 ساله خود را به جابجایی اثاث تغییر خواهم داد.
رستگاری میافزاید: ماهی شاید ۶۰ سرویس کار انجام ندهم که اغلب آنها مربوط به فاضلاب کارخانجات است و یک یا دو مورد نیز برای فاضلاب خانگی است.
از او در مورد خاطرات روزهای سخت کاریش میپرسم که میگوید: آنقدر روزهای سختی داشتهام که نه شما بپرسید و نه من بگویم چراکه من کارگر ندارم و خودم همه کارها از جمله تخلیه چاه و روانه کردن آن و تخلیه مکنده ماشین را انجام میدهم و حتی چندین بار به داخل چاه رفته و فضولات را تخلیه کردهام و حتی چندین بار مکنده لجنکش پر شده بود و تانکر ترکید.
اگر کسی از من و شغلم چندشاش میشود میتواند قطع رابطه کند
او تعریف میکند: در فامیلمان طبقه ثروتمند، متوسط و فقیر داریم و همه میدانند که شغل و محل درآمد من چیست و تا به امروز کسی ایرادی نگرفته و به اصطلاح چندششان نشده است چراکه من و خانوادهام به دنبال یک روزی حلال هستیم و دست به طرف بنده خدا دراز نکردهایم و اگر کسی از من و یا شغلم بدش میآید میتواند رابطه خود را قطع کند.
این راننده صحبتهای خود چنین پایان میدهد: شما هم خبرنگار هستید و سعی میکنید تا روزیتان از جنس حلال باشد و ما و امثال من هم روزی حلال خود را در کانال فاضلابها پیدا میکنیم ولی وای به حال آنانی که روزیشان را از کانال عمیق بیتالمال که وسیع است، پیدا میکنند.
سادگی آقای رستگاری زمانی مشهود شد که از او شماره تماس خواستم تا در صورت منتشر شدن خبر، لینک آن را ارسال کنم که با خنده گفت: من را چه به تله گراف، تله گرا، چی هست؟ ولی شماره دخترم را میدهم تا به آن بگویید.
به سراغ دیگر سوژه این گزارش میرویم که دل پُری از دست برخی برخوردها نسبت به شغلاش دارد و به قول خودش که فردی بسیار خوش خنده و خوشصحبت بود، هِد لجنکشهای تبریز است.
نامش «احد» است و ۴۰ سال دارد و تحصیلاتش دیپلم است. ۲۰ سالی میشود که شغل «لجنکشی» را انتخاب کرده است.
«احد» میگوید: شغل ما شغل خوبی است، اگر یک ماه دست از کار بکشیم برخی مناطق وضعیت بهداشت و فاضلابشان بهم میخورد.
به گفته «احد»، شغلشان از دکتری و مهندسی نیز بهتر است. چراکه اگر آنها نباشند، برخی مناطق به گند کشیده میشود!
او با گلایه از شهرداری و اداره آب و فاضلاب ادامه میدهد: هیچگونه امکانات و خدماتی از سوی دولت به ما ارائه نمی شود، بیمه نداریم، اتحادیه و صنف مشخصی هم نداریم. شهرداری، ۳ منطقه را برای تخلیه فاضلاب مشخص کرده است، اما اداره آب و فاضلاب مشکلاتی برای ما ایجاد میکند، به طوریکه بعضا ماشینهایمان را توقیف میکنند.
او درآمد خود و همکارانش را ماهانه چیزی کمتر از ۳ میلیون اعلام کرده و میگوید: با گسترش فاضلاب شهری کار ما نیز این روزها کساد شده است چراکه حدود 65 درصد شهر تبریز از فاضلاب شهری برخوردار است و مابقی محدود به حاشیههای شهر و دیگر مناطق تبریز است.
آنطور که این راننده «لجنکش» میگوید آنها روزانه حدود ۱۰۰ هزار تومان درآمد دارند و به طور میانگین روزانه یک چاه فاضلاب را تخلیه میکنند.
فرزندان هم صنف ما از گفتن شغل پدر خجالت میکشند
"فرزندان ِ همکاران هم صنف ما در مدارس خجالت میکشند که بگویند پدرشان، «لجنکش» است! برخورد مردم نیز با ما خوب نیست، آنها از ما دوری میکنند"، اینها را، «احد» میگوید.
این راننده با بغضی که در گلو دارد، ادامه میدهد: بعضاً به شخصیت ما توهین می شود، حتی برخی از دست دادن با ما ابا می کنند ولی ما عادت کرده ایم، برای مملکت دکتر، مهندس و.... نیاز است، «لجن کش» هم نیاز است!
به گفته او حدود ۷۰ راننده «لجنکش» در تبریز و حومه فعالیت میکنند و علاوه بر آن ۱۵۰ لوله باز کن نیز در این راستا مشغول به کار هستند.
وقتی از او درباره نظر همسرش در مورد شغلش پرسیدم، مکث کوتاهی کرده و گفت: بالاخره ما از قشر پایین جامعه هستیم و نباید انتظار داشته باشیم با قشر مرفه و ثروتمند ازدواج کنیم، با همسطح و هم رده خودمان ازدواج میکنیم.
به گفته «احد» ازدواج «لجنکش»ها در جامعه با مشکل روبه رو است، چراکه معمولاً کسی با آنها ازدواج نمیکند و اکثرشان خیلی دیر تشکیل خانواده میدهند.
او میگوید: حتی همسرش به فامیلها و همسایههایش نگفته که شوهرش «لجنکش» است.
در حالی که از آنها خداحافظی کردم در راه با خود به این موضوع فکر میکردم دلیل این همه ناملایمتها و دوری از چنین اشخاصی چیست؟
بیشک هر شغلی با هر شکل و ظاهر بر حسب تقاضا و بازاری که دارد به وجود آمده و در نوع خود مورد نیاز جامعه است. اگر بگوییم اکثر شغلها مکمل هم هستند و زنجیروار به هم پیوستهاند، بیراهه نگفتهایم. هیچ شغل بیارزشی در جامعه که از طریق آن کسب حلال میشود، وجود ندارد و صاحبان همه آنها عزیز و محترماند و قطعاً نمیتوان گفت کسانی که شغل شیک با ظاهری خوب و پردرآمد دارد، آدمتر هستند!؟
تن آدمی شریف است به روان آدمیت.
نگارنده: کتایون حمیدی/فارس