سعید سروندی، کارشناس ارشد مشاوره خانواده و عضو انجمن روانشناسی ایران در یادداشتی که برای شفقنا ارسال کرده آورده است: این روزها طرح و پیشنهادی، درباره ازدواج اجباری در جامعه کوتاه مدت ما نقل محافل مجازی و حقیقی شده که بیشتر از آنکه نگاه و توجه متخصصان این حوزه را برانگیزد، توجه طنزپردازان را به خود جلب کرده و سوژه ای برای جک سازی ها و شوخی و خنده مردم شده است. بنابراین این شکل از جلب مخاطب به خود و توجه افکار عمومی به آن، نشان می دهد که این طرح چقدر کارشناسی و تخصصی است!
نکته دیگر در این طرح پیشنهادی، عددهای زیادی هست که در بیشتر بندهای آن دیده می شود. از جمله عدد معروف، ۲۸ سالگی. من وقتی این عددها و حساب و کتاب ها رو می بینیم، احساس می کنم فرد و افرادی در یک جا گرم و نرم نشسته اند و پا روی پای خود انداخته اند و ماشین حسابی دست گرفته اند و با خود و در ذهن محدود و متروک شان، حساب و کتاب هایی می کنند که نه با واقعیت های جامعه، هماهنگ است و نه آنکه هیچ وقت، این عددها و قانون گذاری های ماشین حسابی، توانسته است، در حل مسائل جامعه به ویژه مسائلی از جنس فرهنگی و اجتماعی کارآمد و موثر باشد.
نمونه آن را می توانیم در بحث قوانین راهنمایی و رانندگی به عنوان یک مساله اجتماعی دید. موضوعی که بی شباهت با زندگی های امروز ما نیست و وجه تشبیه های بسیاری برای آن می توان، برشمرد. اما هدف از بیان این مثال، یادآوری این موضوع بود که در زمینه رانندگی نیز با بی شمار قوانین ماشین حسابی روبرو بودیم و دائم سعی می شد با ممنوعیت و محدودیت ها و استفاده از مکانیسم جریمه و تغییر عددهای این جریمه ها و سنگین تر کردن آن، رفتار مردم را در این زمینه تغییر دهند اما در نهایت این تفکر و راهبرد آموزش و فرهنگ سازی بود که توانست در کنار قوانین، رفتار مردم را در رانندگی، بستن کمربند ایمنی و رعایت قوانین، تغییر دهد و موفق باشد.
در هر زمینه دیگر به ویژه مسائل فرهنگی و اجتماعی، همانند ازدواج و مسائل پیرامونی آن، راه اصلی تغییر و بهبود از مجلس و قانون گذاری و اجبار و جریمه نمی گذرد. بلکه این آموزش و فرهنگ سازی است که می توانند راهگشا باشد. و البته که ساز و کار و چگونگی این آموزش ها و فرهنگ سازی باز نه از درون ذهن های محدود و تاریک که باید از دل نگاه و اجماع متخصصان روانشناس، مشاوره خانواده، جامعه شناس و پژوهش ها و تحلیل های علمی و دقیق، بیرون بیاید تا موثر و کارا باشد.
و نه به شکل آزمون و خطا و سلیقه ای و مورد پسند تنها یک قشر و گروهی که در نهایت به آنجا ختم شود، هر که ناراضی است، از ایران برود.
ازدواج به عنوان یک پدیده و مساله چندوجهی و متاثر از مسائل مختلف فرهنگی، اجتماعی، رسانه ای، اقتصادی و سیاسی جامعه است که در دل خود مسائل و معضلات و چرایی های بسیار دیگری، جا داده است که هرکدام از مسائل آن، از جمله بالارفتن سن ازدواج را نمی توان تنها با یک فرمول و قانون ساده اندیشانه و بدون پشتوانه علمی حل کرد.
این معضلات در حوزه ازدواج یک شبه به وجود نیامده اند که حالا بخواهند یک دفعه با امر و نهی، حل شود. بی خبر در یک شب جمعه ای بر جامعه ما نازل نشده اند که صبح جمعه از آن با خبر شده باشیم. خودمان هم خوب می دانیم و خبر داریم، جدایی از مسائل اجتناب ناپذیر تغییرات دنیای مدرن، آنقدر در مسائل آموزشی و فرهنگی مان، ضعیف عمل کرده ایم، آنقدر این موضوع ها را یله و رها به حال خود گذاشته ایم که نتیجه اش، این شده است که امروز با آن مواجه هستیم.
حال این تازه یک سر قصه است و آن سر موضوع هم در مساله طلاق به همین شکل آزمون و خطایی با قانون های مختلف در سر جنگ هستیم و تلاش می کنیم که این آمار طلاق را به هر شکل و زور و ضربی شده، کم کنیم تا ماشین حساب های گزارش دهی مان از این عددهای بزرگ هنگ نکند، تا مجبور نشویم ثبت احوال را از دادن آمارهای طلاق منع کنیم تا مخلص کلام بتوانیم به خودمان دروغ بگوییم.
اگر بخواهم در باب علت بالارفتن سن ازدواج و کاهش تمایل به ازدواج در جامعه ایران، صرفا از منظر علم مشاوره خانواده و روانشناسی امروز به شما بگویم نه دیدگاه های منقضی شده رفتاردرمانی که در جامعه ما رسوخ کرده و همچنان بیشتر با این نگاه تصمیم سازی می شود؛ باید بگویم از این منظر، آنچه که بیشتر موجب امتناع و اجتناب از ازدواج چه در پسران و چه دختران می شود، علت های درونی شخصیتی و روانشناختی است تا علت های بیرونی مانند گرانی و بالا بودن هزینه های ازدواج و… . و دلایل بیرونی بیشتر می تواند این علل درونی و شخصیتی را شدت و ضعف ببخشد.
عده ای ازدواج نمی کنند، چون که ترس از صمیمیت، ترس از طرد شدن، نه شنیدن، ترس از رها شدن، ترس از بی کفایتی و ناتوانی در موفقیت در زندگی مشترک دارند.
ترس از طلاق و خیانت و شکست در رابطه را دارند. خشم و شرم از این دارند که در رابطه ای وارد شوند و لایق دوست داشتن و دوست داشته شدن باشند. تحمل ناکامی و شکست را ندارند.
عده ای ازدواج نمی کنند، چون شخصیتی با نیاز آزادی بالا دارند و در چهارچوب های متعهدانه ازدواج نمی گنجند.یا شخصیتی اجتنابی و اسکیزوییدی دارند.
عده ای ازدواج نمی کنند، چون گزیده شده اند و از هر ریسمان سیاه و سفیدی می ترسند.
عده ای ازدواج نمی کنند، به دلیل شخصیت کمال گرایانه تا به ایده آل هایی برسند که خانواده، جامعه و رسانه ها به آن شکل داده اند.
بله ما روانشناسان و مشاوران، همه این مسائل را در اتاق درمان، در لابه لای هزارتوی وجود افراد که پنهان شده، می بینییم و میشنویم و لمس می کنیم. مگر نه در بیرون از اتاق، پاسخ شان از عدم تمایل به ازدواج و ورود به یک رابطه عاطفی بلندمدت، بیشتر همان دلایل بیرونی است.
البته بله با همه این دلایل درونی شخصیتی و دلایل بیرونی، ازدواج اتفاق می افتد. در همین شرایط و همین جامعه و با همین ترس ها و با همین مسائل شخصیتی و روانشناختی.
می توانم بگویم همین حالا هم با قانون های نانوشته ای که در اذهان عموم مردم داریم، ازدواج اجباری در جامعه به ویژه برای دختران وجود دارد.
و به همین دلیل بسیاری از ازدواج ها، اتفاق می افتد، برای رسیدن به خواسته ها و نیازهایی که بیرون از چهارچوب ازدواج مشروعیت و مقبولیت ندارد. ازدواج اتفاق می افتد، برای رهایی از یک سری فشارهای خانوادگی و اجتماعی، نگاه ها و شرم ها، برای رفع خلاها و کمبودها و تحقق آرزوها و رویاهایی که رسانه های مختلف (سینما، تلویزیون، شبکه های ماهواره ای، شبکه های اجتماعی و…) برای جوانان می سازند.
اما این که سرنوشت این ازدواج ها چگونه می شود و به کجا ختم می شود، باید از روانشناسان و مشاوران خانواده و پژوهشگران پرسید، از مشاوران طرح تصمیم قوه قضائیه و وکلای پرونده های طلاق ها و نزاع های زناشویی و قاضی های دادگاه خانواده پرسید و در آمارهای بررسی شده و رسمی نسبت ۳ به ۱ ازدواج و طلاق دید و بیشتر در آمارهای غیررسمی و بررسی نشده طلاق عاطفی و خیانت، خشونت های خانوادگی، افسردگی و… .