تنهایی چطور میتواند ما را در این روزهای سخت سر پا نگه دارد؟
الیویا لِینگ در نیویورک تایمز نوشت:
چند وقتی است که حسابی از یکدیگر جدا افتادهایم و در تلۀ دیوارها محصور شدهایم. هرقدر هم بگویند که فاصلهگذاری اجتماعی حیاتی است، باز از سختی آن کم نمیکند.
بااینحال، چیزهای زیادی در دسترس است که میتواند ما را در این روزهای سخت سر پا نگه دارد و، برخلاف تصور، «تنهایی» یکی از آنهاست. تنهایی فقط وضعیتی نامطلوب که باید سرکوب شود یا از بین برود نیست. تنهایی جنبهای شگفتانگیز و اعجابآور نیز دارد.
در زمستان ۱۹۴۲، کمی پس از آنکه به پرل هاربر حمله شد، ادوارد هاپر نقاشی جدیدی را آغاز کرد: نمای بیرونی یک غذاخوری در نیویورک در شب، و چهار غریبهای که انگار پشت شیشۀ سبزرنگ آن گیر افتادهاند. در میان همۀ نقاشیهای هاپر، «شبزندهداران»۱ عصارۀ تنهایی شهرنشینی را به تصویر میکشد: احساس ناتوانی در پیوند با دیگران، درحالیکه میلیونها نفر دوروبرمان را احاطه کردهاند.
در طی دههها، همیشه «شبزندهداران» را نمادی از این حال ناخوش دانستهاند، آنقدر که دستمایۀ انواع هجوها و تقلیدها شده است. گاهی آدمهای سودازدۀ درون نقاشی کلاه جشن و سرور بر سر میکنند و گاهی کل غذاخوری در فضا معلق میشود. اخیراً نمونهای جدید از این شوخیها دست به دست میشود؛ رنگی به روی نقاشی نمانده، آدمها غیبشان زده و غذاخوری خالی است.
حالا همۀ ما تنهاییم، از یکدیگر جدا افتادهایم و در تلۀ دیوارها محصور شدهایم، مثل نسخهای قرنِ بیستویکمی از خلوتنشینی قرون وسطا. شهرِ پرجنبوجوش تعطیل شده است یا به زودی تعطیل خواهد شد.
هرقدر هم بگویند که فاصلهگذاری اجتماعی حیاتی است، باز از سختی آن کم نمیکند. و تنهاترشدن یکی از هزینههای ناگزیر آن خواهد بود.
تنهایی نه همان انزواست و نه پیامد ناگزیر آن. همانطور که نقاشی هاپر نشان میدهد، تنهایی شاید درست در مجاورت دیگران رخ بدهد. ممکن است در میان جمع یا حتی در رابطۀ ازدواج احساس تنهایی کنیم و، از طرفی، ممکن است در کلبهای کوهستانی آسوده و خشنود باشیم.
نیاز هر یک از ما به صمیمیت، نزدیکی و پیوند متفاوت از دیگری است. تنهایی فقط وقتی سراغمان میآید که که این نیاز خاص و فردیمان برآورده نشود.
تنهایی در جهان اجتماعی ما ممنوع است و رنج خارق عادت آن تاحدی ناشی از شرمساری است. احساسی دیرینه و ماندگار وجود دارد که میگوید تنهاییْ مجازاتِ درماندگی اجتماعی است؛ نوعی واماندگی است در محبوب و دوستداشتنیبودن به حد کفایت. این باور در مواقع عادی صادق نیست، چه رسد به شرایط قرنطینه.
بااینهمه، تنهایی همچنان با روشهای دیگری رنج میآفریند و آثاری ملموس و واقعی بر ذهن و بدنمان بر جای میگذارد. ازاینرو، مهم است که برای محافظت از خودمان شیوۀ کار آن را بفهمیم.
جان کاسیوپو۲، عصبشناس اجتماعی، و همکارانش در دانشگاه شیکاگو دریافتند که احساس تنهایی، یعنی تجربۀ درونی تنهایی و نه صِرف تنهابودن، موجب «حساسیتِ بیش از اندازه» [یا گوش بهزنگی]۳ نسبت به تهدیدهای اجتماعی خواهد شد.
این حالت، که بهنحوی ناخودآگاه در فردِ تنها رسوخ میکند، باعث میشود او بیش از علائم دوستی و محبت به نشانههای طردشدن و محرومیت توجه نشان دهند. در این چرخۀ معیوب، هر سوءبرداشتی از رفتارهای ظریف اجتماعی دلیل روشنی میشود برای کنارهگیری بیشتر از اطرافیان و، بدین ترتیب، تنهایی بهطور پیوسته تثبیت میگردد.
ازآنجاکه «گوش بهزنگی» کاملاً بیصدا نفوذ میکند، باید به شیوهای آگاهانه شناسایی و اصلاح شود. دراوضاع و احوال اخیر، به احتمال زیاد اکثر تعاملات اجتماعی در اینترنت و شبکههای اجتماعی اتفاق میافتد. شاید توییتی لایک نخورد، یا پیامی خوانده شود اما پاسخی نگیرد، و آن تیک آبی هم مزید بر علت بشود و احساس نادیدهگرفتهشدن را درونمان شعلهور سازد.
بهجای این نتیجهگیری شتابزده که نادیده گرفته شدهام یا دوستم ندارند، لازم است به یاد داشته باشیم که یکطرفه به قاضی نرویم و پیوندهای اجتماعیمان را حفظ کنیم و استمرار ببخشیم.
بخشی از ترسناکبودن بحران اخیر به این دلیل است که نهتنها ترس از قرنطینه، بلکه کابوس حیوان اجتماعی را به جانمان میاندازد، یعنی ترس از بهکلی رهاشدن. این همان چیزی است که در پس همۀ آن شهرهای خالی در فیلمهای علمیتخیلی نهفته است: وحشت از واپسین نفر بودن؛ گشتن در میان راهروهای متروکۀ فروشگاهها؛ مأیوس و ناامید مثل ویل اسمیت در فیلم «من افسانه هستم»، درحالیکه همۀ منابع و ذخایر دارند تمام میشوند و کسی نمانده که به او عشق بورزی.
هنگام بُروز چنین احساساتی، انزوا را تجربه میکنیم، ولی در عین حال نقطۀ مشترکی برای ارتباط با میلیاردها غریبه هم به دست میآید. یکی از جنبههای «تنهایی» که بهسختی میتوان فهمید این است که حالتی مشترک میان بسیاری از افراد در همۀ زمانهاست. مهم نیست اکنون چه میزان اضطراب را تجربه میکنید، شما در این «حال» تنها نیستید. هر کسی از اینکه دیگران رهایش کنند وحشت میکند.
نیاز به ارتباط چنان برای ما حیاتی است که نبودش میزان کورتیزول و آدرنالین را افزایش میدهد، بدن را کمابیش در وضعیت خطر فرومیبرد و منجر به احساسی میشود که اکثر افراد، پیش از این، در اوج اضطراب تجربه میکردند.
تنهایی پادزهر هم دارد، از تمرینهای سادۀ نفسکشیدن تا توجهی آگاهانه به خوشیهای کوچک اطرافمان: برگی که جوانه زده، ابرهای آسمان و طعم نان. جهان طبیعت به راهش ادامه میدهد و نگریستن به آن راهی است برای فرونشاندن وحشت؛ باید به یاد داشت که هر اتفاقی بیفتد، باز هم بهار از راه خواهد رسید.
اما تنهایی فقط وضعیتی نامطلوب که باید سرکوب شود یا از بین برود نیست. تنهایی جنبهای اعجابآور نیز دارد، نوعی ادراک تکاندهنده که ویرجینیا وولف را واداشت تا در دفتر خاطرات سال ۱۹۲۹ خود چنین بنویسد: «اگر میتوانستم این احساس را به دام خود اندازم، حتماً این کار را میکردم: احساس شنیدن آواز دنیای واقعی، که انگار تنهایی و سکوتْ آدمی را از دل این دنیای زیستنی بیرون میراند». وولف با قرنطینه بیگانه نبود؛ در دورههای طولانیای که در بستر بیماری گرفتار آمد، چیزی شگفتانگیز در تنهایی یافت، ترکیبی از فقدان و تمنا که الهامبخش خلاقیت بود.
اغلب ما یکسره از کمبود وقت مینالیدیم، ولی اکنون در زمان معلقیم. پس فرصتی مهیا شده است برای ارتباطی متفاوت. طی دورۀ درازی از تنهایی، فهمیدم که هنر از ارزشمندترین دلخوشیهاست، و سفر به دنیای دیگران از راه رمانها، نقاشیها و فیلمها به شکلی جادویی باعث میشد احساس کنم دیگران به دیدارم میآیند، دیده میشوم و با آنها پیوند مییابم.
آذوقۀ من برای روزهای قرنطینه اینهاست: فیلم زیبا و هراسآور «امن»۴، اثر تاد هینس، دربارۀ زنی که دچار بیماری مرموزی شده است. تصمیم گرفتهام آثار دیکنز را بیشتر بخوانم.
نمیتوانم از نمایشگاه دیوید هاکنی در «گالری ملی پُرتره» در لندن دیدن کنم، اما میتوانم کتابهایش را بگردم و در نقاشیهایش سیر کنم و محو نگاه ظریف و باوقار او به خانواده و دوستانش شوم.
عشق تنها با تماس فیزیکی ابراز نمیشود، بلکه بین غریبهها دستبهدست میشود و میان موضوعات و کلمات کتابها سفر میکند. چیزهای زیادی در دسترس است که میتواند ما را سر پا نگه دارد و، برخلاف تصور، تنهایی یکی از آنهاست. ارمغان شگفتانگیز تنهایی این است که انسانیت مشترکمان را مستحکم میکند.
دیگران هم ترسیدهاند، انتظار میکشند و گوششان به اخبار است؛ تمام دنیا در یک کشتی سفر میکنند. هرچند ممکن است وحشتزده شده باشیم، اما حالا کمتر از هر زمان دیگری تنهاییم.
پینوشتها:
• این مطلب را الیویا لِینگ نوشته است و در تاریخ ۱۹ مارس ۲۰۲۰ با عنوان «How to Be Lonely» در وبسایت نیویورک تایمز منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۶ فروردین ۱۳۹۹ با عنوان «این روزها کمتر از هر زمان دیگری تنهاییم» و با ترجمۀ مرتضی منتظری مقدم منتشر کرده است.
•• الیویا لِینگ (Olivia Laing) نویسنده و منتقد فرهنگی انگلیسی است. او تاکنون سه کتاب تألیف کرده است و برای نوشتههایش برندۀ چند جایزۀ ادبی و نامزد چندین جایزۀ ادبی معتبر شده است. شهر تنها (The Lonely City: Adventures in the Art of Being Alone) عنوان یکی از کتابهای اوست.
[۱] Nighthawks
[۲] برای اطلاعات بیشتر دربارۀ مطالعات جان کاسیوپو به پروندۀ اختصاصی سیزدهمین فصلنامۀ ترجمان مراجعه کنید. با عنوان «هیچکس تنها نیست؛ پروندهای دربارۀ انزوا، تنهایی و خلوتگزینی».
[۳] hypervigilance
منبع ترجمان علوم انسانی