۲ فروردین سالروز عملیات پیروزمندانه فتحالمبین در سال ۶۱ است. حضرت امام پس از شنیدن خبر پیروزی رزمندگان اسلام، دو پیام صادر کردند که بسیار خواندنی است.
پیام اول خطاب به رزمندگان و پیام دوم خطاب به فرماندهان.
اینجا بخشی از آن دو پیام الهی و درسآموز را تقدیم میشود:
پیام به رزمندگان:
... مبارک باد بر شما عزیزان افتخارآفرین پیروزی بزرگی را که با یاری ملائکة الله و نصرت ملکوت اعلی نصیب اسلام و کشور عزیز ایران، کشور بقیة الله الاعظم ـ اروحناله الفداء ـ نمودید. رحمت واسعۀ خداوند برآن مادران و پدرانی که شما شجاعان نبرد در میدان کارزار و مجاهدان با نفس در شبهای نورانی را در دامن پاکشان تربیت نمودند. مژده باد به شما جوانان برومند در تحصیل رضای پروردگار که از بالاترین سنگرهای روحانی و جسمانی ظاهری و باطنی پیروزید. مبارک باد بر بقیة الله ـ ارواحناله الفداء ـ وجود چنین رزمندگان ارزشمند و مجاهدان فی سبیل الله که آبروی اسلام را حفظ و ملت ایران را روسپید و مجاهدان راه خدا را سرافراز نمودید. ملت بزرگ ایران و فرزندان اسلام به شما سلحشوران افتخار میکنند. آفرین بر شما که میهن خود را بر بال ملائکة الله نشاندید و در میان ملل جهان سرافراز نمودید ...
پیام به فرماندهان:
... آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبههها و پشتیبانان آنان در میدان رزم مثل جهاد سازندگی و همچنین فیلمبرداران جان بر کف عزیز و پزشکان و پرستاران متعهد و والا مقام و خبرنگاران جسور و مردمان میلیونی پشت جبهه به خضوع وادار میکند، بُعد معنوی آن است که با هیچ معیاری نمیتوان سنجید و با هیچ میزانی نمیتوان عظمت آن را دریافت.
ما عقب ماندگان و حیرتزدگان، و آن سالکان و چلهنشینان و آن عالمان و نکتهسنجان و آن متفکران و اسلامشناسان و آن روشنفکران و قلمداران و آن فیلسوفان و جهانبینان و آن جامعهشناسان و انسانیابان و آن همه و همه، با چه معیار این معما را حل و این مساله را تحلیل میکنند که از جامعه مسمومی که در هر گوشه آن عفونت رژیم ستم شاهی فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازههایش مسموم، خیابانها و گردشگاههایش مسموم، تفریحگاهها و سینماهایش مسموم، مطبوعات و رسانههای گروهیاش مفتضح و مسموم، وزارتخانهها و اداراتش مسموم، مجلس شورا و دادسراها و دادگاههایش مسموم، مراکز تعلیم و تربیتش از کودکستان تا دانشگاهش مسموم و بدتر از مسموم، و فضای حاکم بر سرتاسر کشور مسموم، که هر یک برای مسموم نمودن جوانان و به فساد کشاندن آنان عاملی فعال بود، و نونهالان و تازه جوانان ما در یک چنین محیطی به جوانی و رشد رسیده بودند که به حسب موازین و عادت باید سرشار از مسمومیت و فساد اخلاق و عقیدت باشند، که اگر معلم و مربی اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها یکی از آنها را با صرف سالهای طولانی متحول گرداند میسر نگردد، چگونه در ظرف سالهای معدود از بطن این جامعه و انقلاب -که خود نیز اگر معیارهای عادی را حساب کنیم باید کمک به فساد کند- یک همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاءالله و با تمام وجود داوطلب برای شهادت جان نثار برای اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به جلوهای از آن نرسیدهاند، بسازد؟ جز دست غیبی و دستگیری الهی و تصرف ربوبی، با چه میزان و معیار میتوان تحلیل این معما کرد؟
این جانب هر وقت با یکی از این چهرهها روبه میشوم و عشق او را به شهادت در بیان و چهره نورانیاش مشاهده میکنم احساس شرمساری و حقارت میکنم؛ و هر وقت در تلویزیون، مجالس و محافل این عزیزان که خود را برای حمله به دشمن خدا مهیا میکنند، و مناجات و راز و نیازهای این عاشقان خدا و فانیان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مینگرم که با مرگ دست به گریبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمیگنجند، خود را ملامت میکنم و بر حال خویش تاسف میخورم. اکنون ملت ما دریافته است که: «کُلُّ یَومٍ عاشُورا وَ کُلُّ ارْضٍ کَرْبِلا». مجالس حال و دعای اینان شب عاشوراهای اصحاب سید الشهدا را در دل زنده میکند...
روح الله الموسوی الخمینی