سعیده رضوانی: تصویر زن در مجموعه «
هیولا»، کاریکاتور تقلیدشدهای است از آنچه که واقعیت ندارد و نتیجه این میشود که مخاطبان با تماشای این سریال تأییدی بر رفتارهای غلط اجتماعی خود مییابند و به این دور باطل ادامه میدهند. در این یادداشت سعی میکنم به این بپردازم که این سریال از چه زاویه و عینکی به زنان جامعه نگریسته است و این قشر چگونه بازنمایی شدهاند؟
بازیگر اصلی زن سریال «هیولا»، شبنم مقدمی در نقش شهره، همسر هوشنگ شرافت است، شخصیتی که به خاطر حجم دیالوگهای تکراریاش از جایی به بعد در مخاطب ایجاد دلزدگی میکند. شهره اگر سوار ماشین شاسی بلند میشود، اگر در خانه لازانیا درست میکند و مارچوبه میخورد و ... بیش از هر چیز سعی میکند به زنان دیگر به ویژه مینا (سیما تیرانداز) فخر بفروشد و آن را نمایش دهد.
تورستین وبلن (جامعه شناس و اقتصاددان)، در اواخر قرن نوزدهم در نظریهاش تحت عنوان «نظریه طبقه تنآسا»، جامعهای را به تصویر میکشد که سرچشمههای اصلی مصرف در آن، تظاهر و تقلید است که در بالای آن طبقه مالکان قرار دارد، طبقهای که ناز و نعمت خود را به وسیله مصرف نمایش میدهد، طبقه مرفه گروهی از مردم هستند که صرفاً درصدد ارضای نیازهای فیزیکی، روانی و روشنفکرانه خود نیستند، بلکه همواره کالاهایی را برای خودنمایی و نه رفع نیاز مصرف میکنند. این نوع مصرف را وبلن مصرف نمایشی مینامد. نمونه این ویژگیها را در سرتاسر سریال در اکثر شخصیتهای زن به ویژه شهره و مینا میبینیم.
در واقع در این سریال، کالا برای رفع نیاز مصرف نمیشود، بلکه زنان سریال به دنبال تظاهر به مصرف و نمایش آن هستند. وبلن معتقد بود که مصرف زمانی از معنای طبیعی و اصلی خود فاصله میگیرد که بتواند بیانگر انگیزهای باشد که فرایند متفاوتی از انباشت کالا را در پی داشته باشد. انگیزهای که ریشه مالکیت از آن آب میخورد چشم و همچشمی است. همین انگیزه چشم و همچشمی در سیر تکامل خود، نهاد مالکیت را شکل میدهد و این نهاد در همه جنبههای تکامل ساختار اجتماعی نفوذ پیدا میکند. داشتن ثروت، بزرگی و افتخار میآورد و این امتیاز رشکانگیزی است. به یاد بیاورید صحنهای که شهره و هوشنگ سوار بر ماشین شاسی بلند، نزدیک خانه هستند و شهره مدام در جستجوی آشنایی است که بتواند با نمایش آن کالا به او فخر بفروشد. در واقع او که سالها با نداری همسرش به عنوان یک معلم ساده سر کرده، اکنون که شرایط را برای بهبود شرایط اقتصادی خانواده مناسب میبیند، از این فرصت استفاده میکند. هدف او صرفاً استفاده از کالا نیست، بلکه نمایش و تظاهر به داشتن کالاست (شهره بیشتر از آنکه عقده نداری داشته باشد، عقده تظاهر و فخرفروشی دارد).
مهری، مادر هوشنگ (گوهر خیراندیش) نیز که در ابتدا به شرافت همسر مرحومش میبالد و مخاطب توقع دارد که در برابر زیاده خواهیهای پسر و عروسش ایستادگی کند، در دام تجملات و توجه بیش از حد به ظواهر دنیوی میافتد. پس این زنان اگر آب ببینند، شناگران خوبی میشوند.
زنان سریال مدام برای نشان دادن داراییهای خود به رقابت میپردازند. وبلن درمورد سرچشمههای اجتماعی رقابت در زندگی بشری معتقد بود، حرمت نفس همان بازتاب حرمتی است که دیگران برای انسان قائل میشوند؛ بنابراین اگر شخصی به خاطر عدم توفیق در کوششهای رقابتآمیز مورد پسند جامعه، چنین حرمتی را به دست نیاورد، از فقدان حرمت نفس رنج خواهد برد. در یک فرهنگ رقابتی که انسانها ارزششان را در مقایسه با ارزش دیگران میسنجند، هرکسی پیوسته در تکاپوی این است که از دیگران پیشی بگیرد (صحنههای مهمانیهای دورهمی زنان سریال را به یاد آورید).
ویژگی فخرفروشی در این سریال مشخصه بارز زنان است و مردان کمتر دارای این ویژگی هستند. یک تفکر کلیشهای که در جامعه در مورد زنان وجود دارد، این است که زنان در مهمانیها مدام در صدد نمایش زیورآلات، کفش و لباس مارکدار خود هستند؛ موضوعی که این سریال به آن دامن زده است. کلیشهسازی تعداد اندکی از ویژگیهای ساده و قابل فهم در یک شخص را در نظر میگیرد و همه چیز درباره آن فرد را به آن ویژگیها تقلیل میدهد و آن ویژگیها را اغراق آمیز و ساده میسازد.
نکته دیگر اینکه ژن خوب و شرافت که از اجداد هوشنگ به او رسیده، از هوشنگ نیز به پسر خود (حامد) رسیده، او در عین سادگی، از سایر اعضای خانواده شریفتر است. اما دختر خانواده (هاله) هیچ رگهای از شرافت ندارد و از همان ابتدا به شیوه زندگی پدربزرگ خود انتقاد میکند و او را مسبب بدبختیهای خانواده میداند. گویا شرافت؛ ژنی است که اگر هم وجود داشته باشد، در جنس مذکر است و در جنس مؤنث کمتر اثری میتوان از آن یافت.
خانم زحمتکش با بازی آزیتا ترکاشوند، شخصیت دیگر سریال است؛ میتوان گفت تنها زن فعال در محیط و جامعه مردانه. به ظاهر قرار است ایشان به عنوان عضو هیئت مدیره خاف (مؤسسه مالی و اعتباری خاک پای فرهنگیان) نماینده زنان باشد. اما از آنجا که همیشه پای یک زن در میان است، وجودش باعث ایجاد فساد در هیئت مدیره میشود (ارتباط با کامروا). همچنین از او شخصیتی ساده لوح به تصویر کشیده میشود که به راحتی همه اعضاء علیه او توطئه میکنند و او را مقصر اصلی تمام فسادها و رانتخواریها معرفی میکنند. پس در این سریال زنان به گونهای به نمایش درمیآیند که وقتی وارد محیطهای کاری میشوند، ابژهای جنسی هستند و باعث ایجاد فساد اخلاقی میشوند و راهکار مبارزه با آن نیز حذف کامل زنان از محیطهای اجتماعی است. در حالی که مردان به راحتی به زندگی عادی خود ادامه میدهند و آب هم از آب تکان نمیخورد.
زن دیگر این سریال، شخصیت فلور با بازی شیلا خداداد است. زنی که به شدت به ظاهر خود اهمیت میدهد و او را بیشتر در مهمانیهای زنانه، آرایشگاه، در حال گرفتن فال قهوه و ... میتوان دید. نه فعال اجتماعی است و نه دغدغه ایستادگی در برابر مفاسد همسرش را دارد. او از فسادهای مالی همسرش با خبر است و حتی در برخی مواقع او را همراهی میکند (سکانس ترغیب هوشنگ شرافت به قبول کردن پست مدیرعاملی یاران جنگل)، اما تنها چیزی را که بر نمیتابد، خیانت همسر است. پیام ضمنی سریال میتواند این باشد که تنها خط قرمز زنان، خیانت مرد است و تنها موضوعی که برایشان حائز اهمیت است، وفادار بودن مرد است و اینکه درآمد خوبی داشته باشند، راه به دست آوردن آن هم دیگر مهم نیست، پس هرچیزی از سوی زنان پذیرفته میشود، الا خیانت.
کارگردان با نمایش یک اثر دیدگاه خود را در جهت مخالفت یا موافقت با هنجارها و ارزشهای غالب در جامعه نشان میدهد. در این اثر زنان جامعهای که مهران مدیری به تصویر میکشد، زیاده خواه، راحت طلب، دهن بین، شکاک، پول پرست، اهل اهمیت به ظواهر و خانهدار هستند و کمتر دغدغه مشکلات جامعه را دارند. زن نشان داده شده در سریال مهران مدیری، زنی است که با انواع خاص کرمها، رژ لب و رنگ مو در جستوجوی ظاهر بهتر و زیبایی بیشتر است، دغدغه اصلیاش خانه بالای شهر و ماشین لوکس سوار شدن است. حال آنکه مشکلات، دغدغهها و خواستههای زن جامعه ایران بسیار مهمتر از آن چیزی است که در این سریال شاهد آن بودیم. (هرچند تمام شخصیتهای اصلی سریال
مهران مدیری از لحاظ ویژگیهای اخلاقی دارای مشکلات عدیدهای هستند و هیچ یک از شخصیتهای جامعۀ به تصویر کشیده شده این سریال اخلاق مدار نیستند.)