هفته گذشته در چنین روزی تقریبا همین ساعتها یک خبر با عنوان "
قطار زاهدان - تهران از ریل خارج شد" تیتر اصلی خبرگزاریها و رسانهها و فضای مجازی قرار گرفت. اتفاقی دلخراش که بیش ۱۵۰ مصدوم و ۴ کشته برجای گذاشت.
اینکه این اتفاق چگونه رخ داد و وضعیت حادثه چطور بود را هیچ کس به اندازه خود مصدومان و مسافران در قطار نمیتواند تشریح کنند.
محمدرضا گلوی عضو هیئت علمی دانشگاه زابل یکی از مصدومان حادثه قطار تهران - زاهدان است که از رشادت مردم شورو در امدادرسانی به مصدومان روایت زیبایی داشت او که نجات جان بیشتر مسافران را مدیون رشادت و مدیریت مردم محلی شورو میداند، در گفتگو با فارس به تشریح ماجرا پرداخته است.
قطار روز چهارشنبه حدودا ساعت ۲ و ۵۰ دقیقه طبق روال همیشه از زاهدان به مقصد تهران حرکت کرد، من واگن ۶ و صندلی ۲۰ بودم، همه چیز عادی بود، حدود یک ساعت که گذشت صدای مهیبی شنیده شد و واگن ما از ریل خارج شد و پایین افتادیم، اول نگران بودیم که واگنها آتش بگیرد، دنبال راه فرار میگشتیم، تلاش کردم شیشه را بشکنم، با مشت به شیشه زدم که بشکند و بتوانیم بیاییم بیرون، اما انگشت خودم شکست، در نهایت به همراه یک دو نفر دیگر و یک خانم که در کوپه بودیم، به سختی خودمان را از زیر واگن کشیدیم بیرون.
روایت رشادت مردم شورو در حادثه قطار تهران- زاهدان
وقتی آمدیم بالا، سیل عظیمی از موتور سیکلت سواران و خودروها را از دور مشاهده کردم که سراسیمه خود را به محل حادثه میرساندند. از دور مانند لشکری شتابان به سمت قطار واژگون شده به نظر میرسیدند. به محض رسیدن انگار که از قبل دورههای مدیریت بحران دیده باشند به دستههایی تقسیم شده و هر دسته به سمت یک واگن برای کمک رفتند. مصدومین حادثه را به بیرون واگن منتقل میکردند. عدهای از انها مراقب مصدومین بودند و عدهای داخل واگنها در حال خارج کردن مصدومین. بسیار هماهنگ!
ساعت نداشتم و حواسم هم به ساعت نبود که دقیق بگویم چقدر تا آمدن امدادگران و اورژانس طول کشید، اما با توجه به بعد مسافت و صعبالعبور بودن حتما تا موضوع را شنیدن خودشان را رسانده اند.
مردم شورو خیلی خوب عمل کردند، خانمها که در اثر فشار واگنها به اطراف برخورد کرده و حجابشان ناقص شده بود، خانمهای بومی آنها را میپوشاندن، حجابشان را درست میکردند، کفش میدادند، آب میدادند تمام موارد را به زیبایی انجام دادند.
مصدومانی که شدت جراحت بیشتری داشتند اول منتقل شدند و من به خواست خودم با آمبولانسهای اتوبوسی در آخر منتقل شدم، انگشتم آسیب دیده بود و در چند ناحیه بدنم کوفتگی ایجاد شده بود. در بیمارستان امام علی (ع) زاهدان بستری شدم، وقتی قطار واژگون شد با خودم احساس کردم آخرین لحظات زندگی من است، البته از نظر روحی آثار حادثه همچنان در وجود هست.
در بیمارستان نیز هیچ کوتاهی احساس نکردم و به تمام بیماران رسیدگی شد و هر کاری از دستشان بر آمد انجام داده بودند.
بنده عضو هیئت علمی دانشگاه زابل و فارغ التحصیل اتریش هستم و اکنون برای فرصت مطالعاتی در اتریش هستم، همسر و فرزندانم اتریش هستند در زمان وقوع حادثه من فقط در واتساپ توانستم برایشان بنویسم که این اتفاق افتاده بعد گوشی من به دلیل شارج کم خاموش شده بود و نگرانی خانواده و دوستان و آشناییان را به دنبال داشت.
من قرار بود روز شنبه ۶ مهر ماه جاری، اتریش باشم روز چهارشنبه سوم مهرماه گفتم با قطار حرکت کنم که پنج شنبه برسم تهران و روز جمعه را تهران باشم و صبح روز شنبه صبح اتریش بروم که بعد از حادثه، پنج شنبه ظهر با هواپیما خودم را به تهران رسانده و راهی اتریش شدم.
در نزدیکی شهر زاهدان صدها ریزعلی خواجوی وجود دارد
وی نظر خود را در زمینه علت حادثه میگوید: من فکر کردم به دلیل سرعت زیاد و اینکه سر پیچ بودیم این حادثه رخ داد، اما بعد شنیدم که مسؤولان اعلام کردند پیچهای ریل را باز کردهاند.
با تاکید عرض میکنم، مردم شورو بسیار نجیب و مهربان هستند، افتخار میکنم که در استان من سیستان و بلوچستان، در نزدیکی شهر زاهدان صدها ریزعلی خواجوی وجود دارد.
فقط برای یک هفته از وین به سیستان و بلوچستان برای انجام کاری بازگشتم. سفری که به بزرگترین درس زندگی برای من تبدیل شد. درس جوانمردی، درس رشادت، درس نجابت. درسی که در سن ٥٠ سالگی به من اموخت که هیچ نیاموخته ام. درسی در دل کویر ایران.
این سفر پربارترین و در عین حال تلخترین سفر زندگی من بود، از راه دور دست مردم عزیز روستای شورو را به گرمی میفشارم و برای تشکر و عرض ارادت سال بعد به روستای پر مهرشان باز خواهم گشت.