به گزارش تابناک جوان: مایکلهاشمیان یا همان جیسون رضاییان معروف این روزها با «گاندو» سر و صدا به پا کرده است، داستانی واقعی، حساس و البته پر تنشی که این روزها به یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ معاصرمان تبدیل شده است. در کنار داستان و شیوه پرداخت به آن، بدون شک از بازی نقش اصلی داستان، یعنی مایکلهاشمیان نمیشود گذشت، شخصیتی که میتوان گفت در تمام ابعاد درست خود جیسون را منعکس میکند، به طوری که اگر یک بار هم چشمتان به خود واقعی این شخصیت در خبرها و فضاهای مختلف خورده باشد، متوجه این شباهت شده اید.
ایفای این نقش به طور حتم از جنبههای مختلفی برخوردار است و در کنار به رخ کشیدن تواناییهای هنرمند، با سختیهایی همراه است که حساسیتهای موجود، هر چه بیشتر به آن دامن میزند. پیام دهکردی که به قول خودش پلان به پلان با احساس مسوولیت در تمام لحظهها دیالوگ میگفته و گاه در خلوت خود برای تمام تلخیهایی که گریبان گیر مملکتمان شده اشک میریخت، عهده دار این نقش شده بود. بازیگری که به دنیای تخصصی تئاتر تعلق دارد و این روزها ساکن لاهیجان شده است. او که آن جا هم در موسسه فرهنگی هنری امید پیام دهکردی، مشغول تدریس است، به تازگی در یکی از سفرهایش به تهران، از فراز و نشیب دنیای جیسون رضاییان گفت.
این که چه شد این نقش را پذیرفتید را بارها گفته اید. اگر موافق باشید از این که چقدر جیسون رضاییان را میشناختید شروع کنیم، با این نقش با او آشنا شدید یا از قبل هم دربارهاش میدانستید؟
یکی از علاقه مندیهای همیشگی من مطالعه در حوزههای تاریخ، فلسفه، عرفان، جامعه و روان شناسی است. همچنین در تمام عمر حرفهای کاری ام تلاش کردم فرزند زمانه خودم باشم و منهای پدیده فضای مجازی و تلفنهای همراه پیشرفتهای که زاویه تندی با آن دارم، به روز باشم. چون معتقدم یکی از دلایل خیلی از دردهایی که از غفلتها و خوابزدگیهای اجتماعی میکشیم، به خاطر همین فضاست.
با این حال همیشه سعیام این بوده حتی بدون این فضا روزآمد بمانم؛ بنابراین هم در مورد جیسون رضاییان و دستگیری اش مطالعه کردم و هم سال ۹۵ که تبادل اتفاق افتاد اخبارش راخواندم و با آن همراه شدم؛ بنابراین او شخصیت ناآشنایی برای من نبود؛ با این حال بازی در نقش شخصیتهای تاریخی از نوع معاصرش که زنده هم هستند، مثل حرکت روی لبه باریکی است که تنها با یک اشتباه میشود سمتی بیفتی که یک تیپ منفی ۱۰۰ درصدی را نشان دهی یا موجودی که ربطی به آن کاراکتر و دیدگاه و اندیشه اش ندارد. در این بین زمانی که ماجرایی مثل این به موضوع محوری تبدیل میشود، شما مجبور هستید برحسب این ضرورت، مطالعات فراوان تری کنید تا بتوانید به بهترین شکل آن را ایفا کنید. زمانی هم که این پیشنهاد داده شد، برایم جالب بود.
وقتی جیسون رضاییان در کنار مایکلهاشمیان قرار میگیرد، میزان نزدیکی و شباهت بین آنها به خصوص در مورد لحن و لهجه شان عجیب به چشم میآید، شما گفته بودید فیلمی از او ندیدید، درست است؟
بله، من هیچ فیلمی از جیسون رضاییان ندیدم.
این اتفاق عجیبی است. پس چطور در این حد به او نزدیک شدید؟
واقعیت این است که سیستم کاری من همیشه به همین شکل بوده، حتی گاهی آثاری را بازی کردم که جزو کارهای ادبیات نمایشی بزرگ دنیا هستند، مثل «مرگ فروشنده» و شخصیتی که از روی آن فیلمها و کارهای زیادی ساخته شده وهافمن هم نقش او را بازی کرده است. همان زمان هم که آن را بازی میکردم به من گفتند آن فیلم را نگاه کنم، اما گفتم نه، اوهافمن است و من پیام دهکردی، به همین خاطر میخواهم خلق خودم را از ماجرا با هر توانی که هست، داشته باشم.
در مورد جیسون رضاییان هم این طور بود و با آن که هم ویدئو از او بود و هم صدا، ترجیح دادم خودم خلق نابم را داشته باشم؛ یعنی آدمی که متولد نیوجرسی است، آمریکایی را خوب حرف میزند و فارسی را هم نسبتا روان بلد است. این زاویهای بود که باید از آن به جیسون نگاه میکردم. همچنین در مورد صدایش نیز همین طور است؛ چون اگر قرار بود نقش جیسون رضاییان به معنای بازآفرینی صرف بازی شود، دیگر حضور من ضرورتی نداشت و یک نابازیگر را هم دعوت میکردند که عین جیسون راه برود و حرف بزند. نکتهای که درمورد این نقش وجود داشت، آن بود که دلم میخواست افزودهای به آن داشته باشم و تألیف خودم را هم به آن اضافه کنم. به همین خاطر به دنبال آن فیلمها نرفتم. البته به موازات این اتفاق با کسانی که جیسون رضاییان را دیده بودند درباره خصوصیات او حرف زدم، عکسش را دیدم و چهره اش را در موقعیتهای مختلف پردازش کردم.
آنها (کسانی که جیسون را میشناختند) با دیدن شما چه گفتند؟
در نهایت بعد از شروع فیلمبرداری کسانی که این شناخت را از جیسون داشتند و در بخشهایی به ما مشاوره میدادند، وقتی سر صحنه آمدند در مواجهه با من شوکه شده بودند و میگفتند این خود جیسون رضاییان است.
خود شما هم به او شبیه هستید...
بله، البته که شباهتهایی بین من و جیسون رضاییان از نظر چهره وجود دارد و وقتی جواد افشار خواست چاق بشوم، حدود ۲۵ کیلوگرم وزن اضافه کردم و این شباهت افزایش پیدا کرد. درمورد لهجه هم با معلمی قرارداد بسته بودیم تا لهجه کسانی را که فارگلیسی صحبت میکنند بیشتر به من منتقل کند. در کنار اینها سالهای سال از خارجی حرف زدن شخصیتهای کلیشهای ایجاد شده بود که آن را دوست نداشتم و میخواستم اتفاق جدیدی را رقم بزنم؛ به همین خاطر فکر کردم برای شکستن این کلیشه، فرصت مغتنمی است.
البته این اتفاق یک ریسک بزرگ محسوب میشود. خود شما نگران آن نبودید؟
به طور کلی لهجه او یک ساختار زبانی است و کسی که در نیوجرسی زندگی میکند و میخواهد فارسی حرف بزند، با همین قواعد پیش میرود. ضمن آن که اضطراب این که آیا میشود یا نه همیشه با بازیگر هست و خود من اغلب نقشهایی را که برایم یک دشواری به همراه داشته باشد بیشتر دوست دارم؛ نقشهایی که گاهی به من میگوید نمیتوانی آن را بازی کنی و پرخطر است. در این بین با آن که در کارنامه هر هنرمندی کارهای شاخص و گاه متوسط و... وجود دارد، در برآیند کلی تلاش من این بوده که به سمت نقشهایی بروم که واجد پیچیدگیهای خاصی باشد.
با وجود اینها در بخشی از سریال و زمانی که جیسون به آمریکا میرود، میبینیم لهجه اش تغییر میکند و کمتر میشود، این اتفاق عمدی بود؟
بله، این خواست آقای افشار بود و ایشان این طور استدلال کردند که در آمریکا از آنجا که گویی او در سرزمین مادری اش است، میتواند خیلی لهجه نداشته باشد. نکته بعدی که ابتدای شروع بخش آمریکا آمد این بود که برای درک بهتر مخاطب از مفاهیم و بحثهایی که مطرح میشود، چنین اتفاقی بیفتد. ما در این بخش به دلیل سخنرانی جیسون در سی آیای و صحبتهایش درباره تحریمها، حجاب، کنسرت وخیلی از موارد که اهمیت زیادی داشت، بحث کردیم. موضوعاتی که اگر هر کدام از آنها به زیرنویس تبدیل میشد، تماشاگر به دلیل پیچدگی آن، خیلی از بخشها را از دست میداد، ضمن آن که خیلی از مردم هنوز بلد نیستند زیرنویس بخوانند، به همین دلیل تصمیم بر این شد در بخش آمریکا غلظت آن را کمتر کنیم.
درگیری با نقش از آن موضوعاتی است که برای هر بازیگری به نحوی وجود دارد، برای شما با وجود فشارها و حساسیتهایی که داستان داشت، این ماجرا چقدر بود؟
در جنس بازیگری مدرن این که فردی در نقشی فرو برود و مدتها گرفتارش شود، غیراصولی و به شدت تقبیح شده است و اگر کسی نتواند از نقشی بیرون بیاید، اساسا بازیگر نیست و نمونههایی هم داشتیم که کارشان به خودکشی و جنون رسیده است. برای من هم تا نقش تمام میشد، روز از نو، روزی از نو. اما برای آن که شما به نقشی برسید، قطعاً باید مرارتهایی را متحمل شوید، بخشی از این سختیها جسمانی است مثل همان ۲۵ کیلوگرم اضافه وزن و از آن سخت تر، بخش روانی ماجراست. من به عنوان بازیگر این نقش مدافع آن هستم و باید این طور باشد؛ پس باید از دیدگاهها و عقایدش دفاع کنم و با همه خندهها، اشکها، ترسها و همه عواطفی که دارد به شخصیت جان دهم.
اگر ما به این قائل باشیم که هنر چکیده رنجی است که برگرفته از درک هنرمند نسبت به پیرامونش است، طبیعتا اثر هنری را که واجد این درد باشکوه نشده باشد، شمای مخاطب به آن توجه نمیکنید، چون در یک لایه سطحی قرار میگیرد. درمورد جیسون رضاییان هم به دلیل عشق و ارادت من به این آب و خاک، افزون بر آنچه در نقش بود، احساس مسوولیتی را روی شانههایم داشتم که باعث میشد بارها و بارها در خلوت خودم بگریم و به خودم میگفتم تو الان مردم هستی و داری این نقش را بازی میکنی، به همین خاطر باید آن قدر عالی بازی اش کنی که کسانی که میبینند بگویند «اه، این خودش است». اینجا بود که احساس کردم اگر چنین اتفاقی بیفتد، این بزرگترین خدمتی است که من به این آب و خا ک کرده ام. یعنی اگر بتوانم جیسون رضاییان را درست بازی کنم، به گونهای بزرگترین مدافع برای دردهای مردمم و این همه رنجی که روی سر آنهاست، خواهم بود. پس به من سرباز، امروز این مسوولیت واگذار شده است.
جدا از نقش، شما با جیسون زندگی کردید، چه نظری درباره او دارید؟
همانطور که گفتم من به عنوان بازیگر باید مدافع دیدگاههای شخصیتی که بازی میکنم باشم، در این بین چیزی که خط قرمزم است این است که شخصیت را قضاوت کنم و به آن در مقطعی که بازی اش میکنم حق میدهم. اما از این جهت که برخی میگویند او اصلا جاسوس نبوده و داستان چیز دیگری است، باید بگویم که من در تمام سالهای کاریام سعیام این بوده که جدا از هر خط و دستهای حرکت کنم و همیشه هم روی هر موضوعی چرا میگذارم و سریع آن را نمیپذیرم. در مورد جیسون هم وقتی چنین صحبتهایی پیش میآید، میگویم باشد او جاسوس نبوده و این آدم خوب به اتهام واهی دستگیر شده است، اما بعد برای آزادی او با یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار پول وارد میشوند، جان کری در ستایشش سخنرانی میکند و اوباما برایش جشن میگیرد. من پیام دهکردی که سالها در حوزه فرهنگ بودم با خودم میگویم برای هر کسی که در این شرایط است، مگر چنین اتفاقی میافتد؟ جوابش هم مشخص است که اینطور نیست، پس این آدم جاسوس بوده و حال میتوانیم بگوییم از ۱۰۰ درصدی که الان توسط تلویزیون رسانهای شده، بخشی از این اعترافات در بازجویی اتفاق افتاده، ولی کل ماجرا را نمیشود زیر سوال برد....
حستان نسبت به این شخصیت چه بود؟
با توجه به این که قرار بود نقش یک جاسوس را بازی کنم، حس میکردم مسوولیت سنگینی به عهده من است و این که قرار نیست جیسون رضاییان را بازی کنم، بلکه نقش بیشمار مدیران بی کفایتی را ایفا میکنم که به اشکال مختلف به این مملکت خیانت کرده اند، نقش برخی از همین قضاتی که دستگیر شدند و این حس مسوولیت عجیب در پلان به پلان سریال با من بود. گاهی شما تنها نقشی را بازی میکنید از آن میگذرید، اما در مورد این شخصیت همه وجودم درگیر آن بود. گاهی با خود میگفتم بمیرم برای مردم و سرزمینم، آخر شما چطور دلتان آمد چنین اقداماتی را انجام دهید؟! خود جیسون رضاییان برای من هیچ ارزشی نداشت و او بهانهای بود تا احساس کنم الان حنجره مردمم هستم و باید این نقش را به عالیترین شکل ممکن ایفا کنم. امثال جیسون رضاییان امروز مثل تومورهای سرطانی همچنان در مملکت ما هستند و باید برای آن کاری کنیم. اینجاست که تنها حرف زدن درباره مسائل موجود به درد نمیخورد و این قصه هم باید روایت میشد. وقتی نارضایتی از یک دسته به عموم مردم میرسد یعنی مشکل اساسی وجود دارد و باید به آن به هر نحوی بپردازیم.
جالب است که حتی برخی افراد مخالف نظام جمهوری اسلامی هم سریال را دنبال کردند و به آن واکنش نشان دادند. برای خودم عجیب بود که برخی از این افراد میگفتند تکرار گاندو را هم تماشا میکنند. اما در پاسخ اینکه چرا گاندو این همه میان مردم جا باز کرد، فقط میتوانم یک کلمه بگویم صداقت.
درباره انتقادهایی که از «گاندو» شد چه نظری دارید؟
«گاندو» با همه اشکالاتی که دارد و حتما هم دارد، با همه نقدهایی که به آن شده، سهوا غفلتی شده یا جایی کیفیتاش افت کرده که من به این موارد ورود نمیکنم، فی نفسه برکتش برای جامعه ما بود که در برهوت ریا و فقدان صداقت با مردم صادقانه حرف زد و گفت ببینید ما داریم از خودمان شروع میکنیم، ببینید ما اشتباه کردیم و میخواهیم اعتراف کنیم، میخواهیم اصلاحش کنیم.
یعنی «گاندو» از مردم دلجویی کرد؟
بارها گفته ام زمانی میرسد که گفتن اینکه اشتباه کردیم هم میتواند دیر باشد. هر چه زودتر باید به این نقطه شکوهمند رسید و به مردم گفت ما اشتباه کردیم. نسبت به آنچه شما آن را به ما تفویض کرده بودید، نادرست عمل کردیم و باعث شدیم دل شما بشکند و ناآگاهانه برویم سراغ چه و چه و... من در پامنار راه میرفتم پیک موتوری داد زد گفت «ما تا دینش پات هستیم.» پشتم لرزید. من کسی نیستم، بازیگرم و یک نقشی را بازی کردم. آبرومند کارم را میکنم. میخواهم بگویم مردم تشخیص میدهند. وقتش است مسؤولان از خواب گران به پا خیزند و بیدار شوند. علتش از نگاه من آدم فرهنگ اگر بپرسند چرا اینطور شد میگویم صداقت بود وگرنه از نظر ساخت فیلمبرداری، بازیها، قدرت فیلمنامه و خیلی نکات فنی دیگر ما کارهایی داریم که از گاندو بهتر هستند.
شما خودتان هم مواجههای با این شبکهها داشته اید و تا به حال از آنها استفادههای معمول برخی هنرمندان را کردهاید؟
یک بار یکی از همین رسانههای بیگانه با من تماس گرفته بود مصاحبه کند به دو دلیل یکی اینکه یکی از شاگردان در کهریزک کشته شده بود و یکی دیگر هم برای کاری که کارگردانی کرده بودم و توقیف شد. گفتم مصاحبه نمیکنم. گفتند برای چه؟ ما تلفن زدیم که به داد شما برسیم. گفتم اول اینکه من هیچ وقت شما را دلسوز این سرزمین ندیدم. ثانیا من هر حرفی خواستم در مملکتم زدم و در رسانهها بیان شده اند. ثالثا در مملکت من قانونی وجود دارد .
کمی به سریال برگردیم. فکر میکردید مردم تا این حد درگیر شخصیتها شوند؟
خیلیها به من میگفتند مایکل ته ماجرا توبه میکند! میگفتم این آدم آنطرف آب راست راست میگردد از فرصت هم استفاده کرده و کتابش را هم چاپ کرده است. دارد کارش را میکند. بعد هم این اتفاق مستند است. مایکل را تبادل میکنند، میرود. میگفتند نه مایکل آخرش باید به رستگاری برسد.
به ملاقات با جیسون رضاییان فکر کرده اید؟
بله، اما واقعا نمیدانم چه بگویم اگر ببینمش و مثلا بگویم خیلی بدی و این حرفها که پوپولیستی است. برای من که اهل فرهنگ هستم و سعی میکنم با پدیدهها جدی برخورد کنم نه خطی و قشری، فکر میکنم فصل موثری است که با صحبت کنم و ماجرا را واکاوی کنیم.. به همین دلیل دوست دارم اگر او را دیدم گفت و گویی داشته باشیم تا چند سوال جدی از او بپرسم.
با بقیه اعضای واقعی تیم گاندو چطور؟ ملاقات داشتید؟
بله مثلا وقتی محمد را دیدم به دوستم گفتم انگار شهید خرازی زنده شده بود. او جوان بسیار با انرژی و باهوشی است که نقشش هم خوب از آب درآمده بود.
نکتهای که در مورد گاندو وجود دارد، این است که مردم از همه اقشار آن را دیده و پسندیده بودند موضوعی که در نظر سنجی صدا و سیما هم وجود داشت...
و در آخر چه خبر از گاندو ۲؟
من آرزو کرده ام که دیگر گاندو و امثال آن ساخته نشود، یعنی آن قدر پاکی وجود داشته باشد که دیگر چنین مواردی دستمایه فیلمها نشود، اما با این اوضاعی که میبینیم فکر میکنم تا گاندو ۸۰۰ باید ساخته شود. در گاندوی دو هم شاید در قالب یک نقش دیگر حضور داشته باشم، مجموعهای که به احتمال قریب در تداوم همین موضوعات است.
منبع: جام جم