اولین واکنش به دادخواست شاکی پرونده (درخواست تأمین خواسته و مطالبه وجه سفته از کلاهبرداری که در وانفسای اوضاع خراب اقتصادی به نامِ سود حلال و سرمایه گذاری در فعالیت اقتصادیِ مفید به حالِ جامعه، جیب تعداد زیادی از ساکنین شهرقدس، تهران و گرگان را تیغ زده) از جانب دادسرای شهر قدس، ارسال پرونده به شورای حل اختلاف ارسال است!
شاکی پرونده، در دفتر رئیس شورای حل اختلاف حضور پیدا کرده و به صورت شفاهی برای ایشان توضیح میدهد که تأمین خواسته قید فوریت دارد و کار از شورا گذشته!
آقای رئیس این حرف را تأیید کرده و با اشاره به مبلغ بالای پرونده تأکید میکند اصلا این مبلغ از سقف مبلغ پرونده هایی که شورا میپذیرد خیلی بالاتر است. در نتیجه در همان روز پرونده را به دادسرای شهر قدس بازمیگرداند.
تا هفته ی بعد هنوز هیچ خبری از دادسرا نشده. شاکی مجددا مسافت طولانی خانه تا دادسرا را میپیماید و تنها حاصل این حضور تحمل اخلاق تند زنان بخش حراست است و اجبار به پوشیدن چادرهای چرک و چروک و آلوده به انواع باکتری:
"کشوی چادرها را که باز کردم بوی تند عرق و رطوبت چادرهای مچاله شده و درهم دلم را بهم زد".
اما بعد از همه این حرفها کاری از پیش نمیرود چون آقای مسئول تصمیم گرفته سربازی جلوی دفتر خود بنشاند تا مانع از ورود ارباب رجوع شود:
"سرباز گفت امروز بیست و یکمه. از بیستم به بعد پرونده جدید ثبت نمیکنیم.
برو اول ماه بعد بیا. وقتی اصرار کردم خودم با آقای مسئول صحبت کنم خیره شد تو چشام و گفت خانم من با شما دیگه حرفی ندارم.
اگر مزاحم بشید حراست صدا میکنم".
یک هفته ی دیگر میگذرد و همچنان خبری نمیشود. دوباره مراجعه، اینبار با پوشش کارمندی برای احتراز از چادرهای چرک و چروک. سرباز مجددا مجوز عبور نمیدهد اما چون مشغول صحبت با یک زن جوان است و چنان بی نزاکت گفتگو می کند یا میخواهد میزان نفوذ خود را به بانو ثابت کند، شماره پرونده را یادداشت میکند و قول رسیدگی میدهد.
تا هفته ی بعد همچنان خبری نمیشود.
دوباره با پوشش کارمندی راهی دادسرای شهرقدس میشود اما زن حراستی اینبار از دنده چپ بیدار شده و دوباره امر به پوشیدن چادر میکند. اما چادری در کار نیست!
"صبر کن یه مراجع بیاد بیرون چادر بیاره. اما اینجا رو شلوغ نکن. برو بیرون".
در گرمای مرداد ماهِ جهنمی امسال، خانم حراستی در اتاق بزرگ خود زیر سایه نشسته و پوشش رسمی ادرات مملکت را زیر سوال برده و مراجع را به انتظار در بیرون از محیط دادسرا مجبور میکند:
"بیرون که رفتم تازه دیدم من تنها نیستم و باید صف بایستم".
سرباز دوباره شماره پرونده را میگیرد و قول قطعی میدهد که رسیدگی خواهد شد.
چند روز بعد پیامک ابلاغیه می آید و خبر از ارجاع پرونده به شورای حل اختلاف میدهد!!
اینبار آقای رئیس میگوید نمیتواند یک پرونده را دو بار ارجاع دهد. تاریخ جلسه ی شورا برای سه هفته بعد است. شاکی و شاهدانش که از راهی دورتر آمده اند همه در جلسه حاضر میشوند اما قاضی شهود را اصلا به اتاق راه نمیدهد و میگوید مبلغ شما بالاتر از سقف رسیدگی شوراست. امروز پرونده ارجاع داده میشود و پیامک آن برایتان می آید اگر تا یه هفته ی دیگر دادسرا جلسه نگذاست مجدد حضوری پیگیری کن.
سه روز میگذرد و همچنان خبری از پیامک شورا نیست.
سه روز بعد شاکی به منشی شورا مراجعه میکند و ایشان خیلی محکم میگوید حتما مشکل از مخابراته که پیامک نیامده.
در برابر اصرار و خواهش شاکی، حاضر میشود لطف کند و سایت را چک کند: "اِاِاِ آره ارسال نشده! برو تا چند روز دیگه پیامکش میاد"
چند روز میگذرد اما پیامکی نمی آید. دوباره رنج مراجعه حضوری... اما خانم منشی نیست! فامیل دورش فوت کرده!
"باور نکردنیه. اگر برای خودم شخصا اتفاق نیفتاده بود باور نمیکردم.
یادم می آید رئیس جمهور این مملکت که در آن سانحه مرحوم شدند رهبری دستور دادند کشور با روال عادی اداره شود و مشکلی پیش نیاید.ولی مرگ فامیلِ دورِ خانمِ منشیِ شورا باعث شد تایپ و تایید نامه ارجاع پرونده من به دادسرا سیزده روز به تأخیر بیفته!
خواهر من که همزمان با من از همین کلاهبردار به دادسرایی در تهران شکایت کرده بود در همین روزها به مرحله اجرای احکام رسید"
بعد از اینکه پرونده بالاخره به دادسرا باز میگردد و همچنان خبری از ابلاغیه نیست شاکی یکبار دیگر به دادسرا مراجعه میکند. معلوم میشود تازه پرونده هایی به جلوی صف نوبت رسیده اند که دو ماه جلوتر از پرونده او از شورا بازگشته اند، پس باید دو ماه دیگر صبر کند.
میپرسم با معضل چادر چه کردی؟ میخندد: "از دفعه سوم به بعد با همون وضعیت دفعه اول رفتم. من که در هرصورت باید چادر چرک و چروک سرم میکردم، چرا باید زحمت مراعات به خودم میدادم؟"
اما سوالی که هیچکدام جوابی برایش نداریم این است:
دادسرای شهر قدس شلوغ است، چون دزدی و کلاهبرداری در این منطقه زیاد رخ میدهد؟
یا دزدی و کلاهبرداری در این منطقه زیاد است، چون مجریان دستگاه قضا فضای باز و زمان دلخواه مجرمین را برایشان فراهم می آورند؟ و مایه ی افسوس آنکه شـورای حل اختلاف که زمانی با سرعت تحسین برانگیزی گره از کار مراجعین باز میکرد، در این شهر تبدیل به دوربرگردانی برای کم شدن بار ترافیک دادسرا شده است.