ویدئویی از مرد ماهی فروشی که در اهواز به زبان انگلیسی تسلط دارد مورد توجه کاربران شبکههای اجتماعی قرار گرفته است. شاید در نگاه اول تصور کنید ویدیو از بازاری در یک کشور اروپایی یا آمریکا است، اما این ماهی فروش در ایران است و داستان زندگی پر فراز و نشیب او را در ادامه بخوانید.
روزنامه خراسان در گزارشی نوشت: ویدئویی از یک ماهیفروش در شبکههایاجتماعی پربازدید شده است که محصولاتش را به زبانانگلیسی سلیس و روان با لهجه غلیظ معرفی میکند. این ماهیفروش اهوازی که سوژه کاربران فضایمجازی شده، تحسین بسیاری را برانگیخته و یک کاربر نوشته: «از لهجه بریتیش آقای ماهی فروش لذت ببرید». با این ماهیفروش تماس گرفتیم و متوجه شدیم که زندگی پر فراز و نشیبی داشته است. او خودش را در ابتدای صحبت با ما، اینطور معرفی میکند: «جلال جلالی هستم، متولد ۱۳۴۵ یا ۱۹۶۶ میلادی در دشت آزادگان، سوسنگرد. در خدمتتان هستم».
وقتی از او درباره تحصیلاتش میپرسم، یاد خاطراتش از حضور در جبهههای حق علیه باطل میافتد و میگوید: «من سال ۱۳۶۵ در کنکور شرکت کردم، رتبه خوبی هم آوردم و میتوانستم پزشکی قبول شوم، اما آن زمان، دفاعمقدس بود و تصمیم گرفتم به جبهه برای مقابله با عراقیها بروم. من تقریبا ۲۷ ماه در جبهه و منطقه سومار بودم البته کارت ندارم، چون هیچوقت پیگیر آن نبودم. هرچند کارم در جبهه به قول بعضی از فرماندهان از یک لشکر هم مهمتر بود! من همه صحبتهای عراقیها در بیسیم را ترجمه میکردم و به فرماندهان ایرانی تحویل میدادم.
در پست «شنود» در جبهه خدمت کردم. مثلا یک عملیات را ساعت ۲ شب شناسایی کردم و نقشه دشمن را نقش بر آب کردم. حتی گاهی با عراقیها به عربی از پشت بیسیم صحبت میکردم، میرفتم روی فرکانسشان و با آنها حرف میزدم. مثلا در یکی از حملاتشان یک ارتفاع استراتژیک بود که دست نیروهای ایرانی بود و ما گردان ۱۰۱ هوابرد شیراز بودیم. اگر این ارتفاع به دست عراقیها میافتاد ما باید قرارگاه غرب کشور را تخلیه و ۴۰ کیلومتر عقبنشینی میکردیم.
من ساعت ۵ بعدازظهر متوجه شدم که آنها قصد عملیات سنگین روی این منطقه را دارند. تماس گرفتم با چندتا از سرهنگها و فرماندهان تیپ و گفتم که دشمن ساعت ۴:۲۰ صبح فردا قصد ریختن آتش سنگین روی ارتفاعات این منطقه را دارد که نیروهای ما مستقر هستند. رفتم روی فرکانس توپخانههایشان، رمزهای صحبتهای توپخانه با دیدهبان را کشف کردم و به آنها به نوعی گرا دادم که آتش و خمپارههایشان افتاد روی خودشان یعنی روی خود دشمن بعثی ما یعنی نیروهای عراقی».
بیشتر بخوانید: ماجرای جالب انگلیسی صحبت کردن مردی که قاطر اجاره میدهد!+ فیلم
از او میپرسم که چطور اینقدر خوب به زبان انگلیسی حرف میزند؟ آیا کلاس رفته یا نه؟ که میگوید: «من هم اکنون، یک کارگر ساده ماهیفروشی اهوازی هستم، اما ۳۵ سال در کشور کویت بودم و در آنجا هم کارم همین ماهیفروشی بود. خرید و فروش ماهی و صادرات ماهی از کشور کویت به اروپا و آمریکا را انجام میدادم. ماهیهایی که صادر میکردیم، هم از ایران به آن جا میآمد و هم صیدی بود که از آبهای اقلیم کویت انجام میشد. من برای کارگری و کار رفتم کویت. پدرم برای کار در همین شغل ماهیگیری به کویت رفته بود و ما هم به آنجا رفتیم. زبان انگلیسیام خیلی خوب است، چون در کویت با مشتریهایی از کشورهای مختلف برخورد داشتیم، از هندی و انگلیسی بگیرید تا پاکستانی و آمریکایی و ...؛ بنابراین من همان جا انگلیسی را به صورت تجربی یاد گرفتم. اینطور نبود که کلاس بروم یا استاد خاصی داشته باشم».
به او میگویم بیشتر از روان و سلیس صحبت کردن شما به زبان انگلیسی، لهجهتان است که توجه بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی را جلب کرده است و حتی بعضی به شوخی گفتند که کاش شما را به جای وزیر امورخارجه برای سفر به کشورهای دیگر بفرستند. خودش در اینباره میگوید: «همه از من میپرسند که زبانانگلیسی را چطور یاد گرفتی؟ حتی بعضی پدر و مادرها میپرسند که بچهشان را در کدام آموزشگاه زبان بگذارند تا مثل من یاد بگیرد.
ببینید، کلمههای زبان انگلیسی باید از نوک زبان بیرون بیاید. متاسفانه شیوه تدریس ما چه در دانشگاه باشد یا مدارس یا حتی در بعضی موسسات خصوصی دیگر، بسیار ضعیف است. وقتی کلمه از نوک زبان تلفظ شود، ساده و روان و راحت خواهد بود، اما متاسفانه ما در ایران، ماهیچههای گلو را به زحمت میاندازیم، اما باز هم نمیتوانیم درست و حسابی با یک خارجی، انگلیسی صحبت و لهجهشان را تقلید کنیم. شیوه تلفظ کلمات زبان انگلیسی به صورت لهجهدار فرق دارد. نوک زبان اگر به درستی در تلفظ کلمات انگلیسی استفاده شود، لهجه هم کاملا درست میشود و این ترفندی است که خیلی ساده میتوان یاد گرفت».
از این ماهیفروش که مثل همه اهالی جنوب کشورمان بسیار خونگرم است، میپرسم که درآمدش در کویت بیشتر بود یا الان که در ایران است؟ و اصلا چرا به ایران برگشته که میگوید: «راستش از دور بودن از خانواده خسته شدم. بچههایم گذرنامه ام را گرفتند و گفتند که دیگر نمیخواهد بروی و دور از خانواده و ما کار کنی. البته مثلا تابستانها که مدارس تعطیل بود، بچههایم را هم با خودم به کویت میبردم، ولی حوصلهشان سر میرفت و میگفتند که این جا نه دایی هست، نه عمویی، نه فامیلی و ... ببین ما را کجا آوردی و ما را برگردان ایران.
اینطوری بود که تصمیم گرفتم دیگر به کویت نروم و در همین اهواز خودمان مشغول به کار شوم. درباره میزان درآمدم هم باید بگویم که درآمد در آن جا ۲۰ برابر اینجا بود. الان دینار کویت، تقریبا ۱۵۰ هزار تومان است. یک کیلو ماهی زبیدی جنوب یا همان حلوا سفید در کویت، الان ۲۲ دینار است و به عبارتی میشود، بیش از ۳ میلیون تومان. اما در ایران، من همین الان مشتری داشتم که یک کیلو زبیدی به او دادم، کیلویی یک میلیون و ۱۰۰ هزار تومان؛ بنابراین در کویت هم مشتری ماهی بیشتر است و هم فروش، سود بیشتری دارد».
«من یک مدت برای تحصیل در رشته پزشکی به آمریکا رفتم». این ماهیفروش اهوازی که داستان زندگیاش جالب به نظر میرسد، درباره تحصیل در آمریکا میگوید: «پدرم چند سال قبل از فوتش، به من گفت، چون استعداد خوبی در درس خواندن داری، کویت نمان و برای تحصیل در رشته پزشکی به آمریکا برو. مجوزهای تحصیل در این رشته را با موفقیت کسب کردم و یک مدت در تگزاس بودم، اما بعد از اشغال کویت توسط عراق در سال ۱۹۹۰ میلادی، پدرم فوت کرد و نتوانستم درسم را ادامه بدهم.
راستش را بخواهید دیگر کسی نبود که من را از نظر مالی حمایت کند و خانوادهام هم به شدت نیاز داشتند که من برگردم و برای کمک مالی در کنارشان باشم. من نزدیک ۵ سال در آن جا بودم و بعد از پذیرفته شدن در تافل و چند آزمون دیگر، تقریبا ۳ سال درسهای پزشکی را خواندم، اما دوباره به سر همان شغلی برگشتم که برادرم، پدرم و ... در آن مشغول بودند و به عبارتی به من ارث رسیده بود».
او درباره اینکه آیا از کودکی و نوجوانی دوست داشته ماهیگیر شود یا شغل دیگری مد نظرش بوده، میگوید: «سالهاست که همه زندگی شده مادیات و پول. کسی به استعدادهای دیگران و علایقش اهمیتی نمیدهد. از نظر شما کارآفرین و مبدع در ایران جایگاهی دارد؟ اصلا انگار کسی حواسش به استعدادهای جوانان نیست. من الان شاید از یک پزشک جراح هم واردتر باشم، اما کارگر یک مغازه ماهی فروشی هستم. رک و راست میخواهم با شما حرف بزنم. مثلا چند هفته پیش در همین بازار، بالابر افتاد روی پای یک نفر.
این جا دکتر و متخصصها به او گفتند که باید برود و عمل شود. اما من میدانستم که این فرد در این حادثه، به احتمال زیاد غضروف ستون فقراتش تکان خورده، چون بدنش هیچ اختلال و علایم دیگری نداشت که اگر داشت باید دچار بیاختیاری در ادرار، حالت تهوع شدید و. میشد، اما نشده بود. من این فرد را از انجام عمل منصرف کردم و گفتم حداقل با چند دکتر دیگر مشورت کن که بعد از ویزیت توسط چند دکتر دیگر، به حرف من رسید و مدام خدا را شکر میکند که عمل نکرده است».
از او میپرسم که احتمالا هر روز ماهی میخورد که میگوید: «من دو بار در هفته ماهی میخورم، نه بیشتر و نه کمتر. دلیل اش هم این است که موسسه قلب آمریکا بر اساس نتایج پژوهشهای متعدد توسط پزشکان بهطور رسمی اعلام کرده که مصرف ۲ وعده ماهی در هفته برای قلب و عروق ضروری است». از او میپرسم کدام ماهیها را بیشتر دوست دارد و معمولا به چه روشی، آنها را میپزد؟
این ماهیفروش میگوید: «من میگو را به صورت خوراک یا با پلو میخورم و ماهی رو فقط به صورت کبابی. ابدا با روغن نمیخورم و نمیپزم، چون روغن بسیار مضر است و اسیدهای چرب نیمهاشباع زیادی دارد و برای سلامتی و تندرستی بسیار مضر است. بین ماهیها هم حلواسفید یا همان زبیدی، شوریده و راشگو را خیلی دوست دارم. یک نکته هم درباره اینکه بسیاری از افراد ماهی را با خرما و ... میخورند، باید بگویم که بسیاری از آبزیان، طبعشان گرم است و نیازی نیست با خرما یا چیزهایی که گرم باشند، آنها را میل کنید. میگو، هامور، شوریده و ... طبعشان گرم است».
او هم مانند بسیاری از اهوازیها، عاشق فولاد خوزستان است و بیشتر اوقات فراغتش به تماشای فوتبال سپری میشود. خودش در همینباره میگوید: «من طرفدار فولاد خوزستان هستم و پرسپولیسیام. بهخاطر تمام مربیان و بازیکنان ایرانی که در کویت بازی داشتند به ورزشگاه میرفتم، اما در کویت، طرفدار تیم العربی کویت بودم که مربوط به منطقه شیعهنشین کویت بود و من عاشق این تیم شدم. کل ایرانیهایی که کویت هستند، کار را تعطیل میکردند و میرفتند برای تشویق تیم العربی. ولی الان لیگ ایران خیلی ضعیف است و من حالا بیشتر بازیهای انگلیس را نگاه میکنم و طرفدار منچستر و آرسنال هستم».
از جلالی میپرسم که همه ما دوست داریم که هفتهای ۲ بار ماهی بخوریم، اما خیلی گران است. او میگوید: «من کشور کویت که بودم، اینها تا سر سفرهشان ماهی نباشد، سر سفره نمینشینند یعنی هر روز باید ماهی بخورند بنابراین فروش در آن جا چندین برابر است. اما چرا در ایران، ماهی اینقدر گران است؟ پاسخ این است، به دلیل صادرات. ماهی ایران، مشتری خارجی دارد، مشتری که به قول خودمان پا به جفت است و دست به نقد.