حدیث سلسله الذهب یکی از احادیث معروف است که مستقیما از زبان مبارک امام رضا علیه السلام جاری شده است و راویان حدیث آن را نگاشته اند. پیام حدیث سلسله الذهب و شرح آن درس هایی از توحید و امامت به ما می دهد. حدیث سِلسِلَةُالذَّهَب حدیث قدسی منقول از امام رضا علیه السلام در باب توحید و شروط آن است. مقصود امام رضا علیه السلام از بیان حدیث سلسله الذهب چیست؟ در ادامه جزییات بیشتری درباره این حدیث ارزشمند می خوانیم.
یکی از مهمترین اتفاقاتی که در طی هجرت امام رضا علیه السلام به ایران رخ داد، سخنرانی آن حضرت در نیشابور و ایراد حدیثی بود که به حدیث سلسله الذهب معروف شد. این حدیث کوتاه که رابطه امامت و توحید و به نوعی فلسفه سیاسی تشیع را تبیین میکند سرشار از درسهاى عالى معرفت و شناخت است لذا براى کسانى که با دقّت و حضور قلب و با توجّه به مضمون و محتوایش، آن را زمزمه مى کنند، یک دوره درس امامت و ولایت عاشقانه است. از سوی دیگر حاوى یک دوره کامل معارف و عقاید، مخصوصاً درس توحید و یکتاپرستى خالص است؛ از این رو از جایگاه والایی از حیث اهمیت در میان احادیث برخوردار است؛ و شایسته است به بهترین وجه ممکن مورد واکاوی قرار گیرد.
حدیث سلسلة الذهب حدیثی است که امام رضا علیه اسلام هنگام ورود به نیشابور در مورد ولایت اهل بیت علیه السلام به عنوان شرط توحید بیان فرموده است.
حدیث سلسلة الذهب به معنای سخن زنجیرهای طلایی است و به حدیثی گفته میشود که تمام راویان آن از امام معصوم (ع) باشند. بدین صورت که امام معصوم مانند موسی بن جعفر (علیه السلام) روایتی را از پدر خود امام صادق (علیه السلام) نقل کند و او از پدرش تا این که به حضرت علی (علیه السلام) یا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برسد. گاهی به حدیث قدسی و نقل سخن خداوند میرسد. چون در تمام نقل راویان امامان معصوم (علیه السلام) قرار دارند، مانند این است که یک زنجیره طلایی را تشکیل میدهند، به همین خاطر حدیث سلسلة الذهب گفته میشود.
راویان این حدیث همگی امامان معصوم علیهم السلام هستند. تا به پیامبر صل الله علیه و آله و سرانجام به خداوند میرسد. به همین دلیل این حدیث را «سلسله الذهب» به معنای «زنجیرۀ زرّین» توصیف کردهاند.
«شیخ صدوق» به سند خود از «اسحاق بن راهویه» نقل کرده که گفت: «لَمّا وافی أبُو الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام بِنَیسابورَ و أرادَ أن یخرُجَ مِنها إلَی المَأمونِ اجتَمَعَ إلَیهِ أصحابُ الحَدیثِ، فَقالوا لَهُ: یابنَ رَسولِ اللّهِ، تَرحَلُ عَنّا و لا تُحَدِّثُنابِحَدیثٍ فَنَستَفیدَهُ مِنک؟! وقتى امام رضا علیه السلام وارد نیشابور شد و خواست از آن جا حرکت کند، راویان احادیث خدمت آن حضرت جمع شدند و عرض کردند: اى پسر رسول خدا از نزد ما مى روى بدون آن که براى ما حدیثى بیان فرمایى که از آن بهرهمند شویم؟»
«وکانَ قَد قَعَدَ فِی العُمارِیةِ، فَأَطلَعَ رَأسَهُ و قالَ؛ آن بزرگوار سر مبارکش را از داخل محملى که در آن نشسته بود بیرون آورد و فرمود : «سَمِعتُ أبی موسَی بنَ جَعفَرٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی جَعفَرَ ابنَ مُحَمَّدٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی مُحَمَّدَ بنَ عَلِی یقولُ: سَمِعتُ أبی عَلِی بنَ الحُسَینِ یقولُ: سَمِعتُ أبِی الحُسَینَ بنَ عَلِی بنِ أبی طالِبٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِی بنَ أبی طالِبٍ یقولُ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ (ص) یقولُ: سَمِعتُ جَبرَئیلَ یقولُ: سَمِعتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ یقولُ: شنیدم از پدرم موسى بن جعفر علیهما السلام که فرمود: شنیدم از پدرم جعفربن محمّد علیهما السلام، که فرمود: شنیدم از پدرم محمّدبن على علیهما السلام که فرمود: شنیدم از پدرم على بن الحسین علیهما السلام که فرمود: شنیدم از پدرم حسین بن على علیهما السلام که فرمود: شنیدم از پدرم امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیهما السلام که فرمود: شنیدم از رسول خدا صلى الله علیه و آله که فرمود: شنیدم از جبرئیل که گفت: شنیدم از خداوند عزّوجلّ که فرمود: «لاالهَ الَّا اللَّهُ حِصْنى، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنى امِنَ مِنْ عَذابى؛ لا اله الا اللَّه قلعه محکم من است، هر کس در این قلعه وارد شود از عذاب من در امان خواهد بود». امام علیه السلام پس از بیان این حدیث حرکت فرمود، وقتى شتر آن حضرت به راه افتاد، مجدّداً سر مبارک خود را از محمل بیرون آورد و فرمود: «بِشُرُوطِها وَ انَا مِنْ شُرُوطِها؛ با شرایطش و من از آن شرایط هستم»!
پیام اصلی حدیث سلسله الذهب اطاعت از ولایت است. آنچه در این حدیث مهم است آن است که توحید به تنهایی کفایت نمیکند و در کنار آن باید به ولایت پرداخت. مکتب اهل بیت علیهم السلام، طبق فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از قرآن باید پناهگاه مسلمانان بوده باشد. امام رضا علیه السلام در فراز پایانی حدیث سلسله الذهب امامت را شرط توحید عنوان نموده و فرمود: «بِشُرُوطِها وَ انَا مِنْ شُرُوطِها؛ با شرایطش و من از آن شرایط هستم»!
مسأله خلافت و امامت بعد از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله یکى از اساسىترین مباحث دینى است، مسأله اى که از نظر دینى سرنوشت ساز مى باشد و به هیچ وجه جنبه شخصى ندارد و بر خلاف آنچه برخى ناآگاهان مى اندیشند تنها یک بحث تاریخى مربوط به گذشته نیست، بلکه آثار زیادى براى امروز و فردا و فرداها دارد و مى تواند در بسیارى از مسائل مربوط به اصول و فروع اسلام اثر بگذارد.
بیشتر بخوانید:
آیت الله العظمی جوادی آملی در پیامی نوشت: حدیث پُر برکت «سلسلة الذهب» توحید را که طرح میکند و اصل قرار میدهد ولایت را به عنوان شرط اصلی آن قرار میدهد، گرچه در مقام ثبوت شرطی نیست لکن در مقام اثبات شرط است. در مقام ثبوت ذات أقدس الهی حق است «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَه» این تکرار نیست ناظر به مراحل سهگانه توحید است «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ ذاتاً»، «وَحْدَهُ وصفاً»، «وَحْدَهُ فعلاً» در آنجا هیچ چیزی راه ندارد، نه نبوت و نه امامت و نه ولایت، در آن حرم امن احدی و چیزی راه ندارد.
در مقام ظهور و فیض که تجلّی حق تعالی است و خلقت حق تعالی است که آن هم به وصف فعلی و خود فعل برمیگردد، آنجا است که وجود مبارک امام رضا (صلوات الله و سلامه علیه) فرمود: خدا فرموده است که کلمه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه» حصن من است بعد امام عرض کرد در برابر فرمایش خدا که «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِن شُرُوطِهَا» یعنی ولایت باب توحید است اگر کسی خواست موحد بشود از درِ ولایت باید وارد شود زیرا ولیّ مظهر است، وسیله است، باب است و از این باب و از این وسیله و از این مظهَر باید به آن مقام خدای سبحان در بخش ظهوراتش البته نائل آمد.
در این حدیث «سلسلة الذهب» اصل، توحید شد و ولایت به عنوان مدینه توحید نظیر «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌ بَابُهَا» اینجا هم توحید کل حِصن است و شرط ورود آن هم ولایت است. گاهی جریان ولایت را به صورت مشروح و مبسوط ذکر میکنند که این تقریباً تفسیر توحید خواهد بود و هم مرحوم کلینی و هم مرحوم ابن بابویه قمی در أمالی و سایر نوشتههای خود بیان نورانی امام رضا (صلوات الله و سلامه علیه) را که در خراسان مسئله امامت و ولایت محور اصلی سخنان صاحبنظران بود آنجا وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) فرمود اینها درباره چه چیزی بحث میکنند؟ گفتند درباره امامت و ولایت و خلافت، حضرت فرمود: «أَیْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذا»
کجا عقل میتواند به مقام خلافت الهی بار یابد؟ نمیشود، آنگاه مسئله امامت را، مسئله خلافت را طرزی تبیین کرد تا روشن شود که عقل کسی به آنجا نمیرسد. فرمود: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَدٌ .. وَ هُوَ بِحَیْثُ النَّجْمُ مِنْ یَدِ الْمُتَنَاوِلِینَ ... فَأَیْنَ الِاخْتِیَارُ مِنْ هَذَا وَ أَیْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا» اولاً امامت انتخابی نیست که با سقیفه و امثال سقیفه مسئله حل شود، ولایت و امامت انتصابی است که خدای سبحان باید تعیین کند، چون در قرآن فرمود: ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾
اگر بگوییم ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِین﴾ این «عهد» فاعل «یَنَالُ» است، این باید برسد، رسیدنی نیست رساندنی است، هیچ کس با کوشش و سعی امام نمیشود؛ امامت را به عنوان فیض و فضل ویژه الهی به افراد شایسته میرسانند نه افراد شایسته به امامت برسند. وقتی خود امام نمیتواند امامت را تحصیل کند، دیگری که امامشناس نیست تا با انتخابات سقیفه و امثال سقیفه کسی به عنوان ولیّ تعیین شود یا امام تعیین شود.
بنابراین این چهار مطلب را به دو مطلب برمیگردد و این دو مطلب هم به یک مطلب برمیگردد؛ مطلب اول توحید است که ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ﴾ «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی»، مطلب دوم آن است که ورود به این بارگاه رفیع ولایت میطلبد که «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِن شُرُوطِهَا» در بخش امامت هم که در بیان نورانی مرحوم کلینی در کافی و مرحوم ابن بابویه قمی در کتاب شریف أمالی و سایر کتابهایش فرمود: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَدٌ ... فَأَیْنَ الِاخْتِیَارُ مِنْ هَذَا وَ أَیْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا»، آن وقت امامت را که تبیین میکند مظهر ذات أقدس الهی میداند، خلیفه ذات أقدس الهی میداند، آنگاه آیه نورانی ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِین﴾ یعنی هیچ امامی نمیتواند خود را به امامت برساند بلکه امامت را خدا به امام میرساند، این تعاطی نیست، اخذ نیست، اعطا است و استعطا و پذیرش و اخذ بعد از اعطا است.
بنابراین این ظهور توحید در ولایت اصل است، اندراج ولایت تحت شعاع توحید آن هم در حد خود در بخش امکان اصل است و این دو بیان را وجود مبارک امام رضا (صلوات الله و سلامه علیه) به صورت شفاف در خراسان و سایر مسافرتهایی که داشتند، جلساتی که داشتند، مصاحبههایی که داشتند به خوبی تبیین کردند؛ هم «وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَد» را ذکر کردند، هم «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» را بازگو کردند، از اینجا معنای ایمان را هم تبیین کردند «آمن» نه یعنی «إعتقد»، «آمن» یعنی «دخل فی المأمن»، دخول در مأمن به اعتقاد توحیدی است که فرمود: «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی» حصن مأمن است، قلعه و دژ، مأمن است، دژبان این قلعه خداست، تنها شرطی که دارد امامت و ولایت است.
بنابراین گرچه ما میگوییم مؤمن یعنی معتقد، اما لغت «آمن» یعنی «دخل فی المأمن»، «دخل فی الحصن» و آن حصن هم حصن توحیدی است.
گردآوری: تابناک جوان
منابع: وبسایت آیت الله مکارم شیرازی / نشست اساتید / عقیق